ا- نظرم این بوده که دمیدن طاعنان مدعی در دوختن لبان فرخی یزدی به دستور رضاشاه، صرفاً از حقه کمونیستهای پهلوی ستیز و کذب محض بوده تا بدینسان وسیلهای باشد برای اثبات حقانیت، مظلومیت و کسب آبروی خودشان. اما اگر کسی نشانهای از دوختن لبان فرخ یزدی در دست دارد برای تنویر افکار عمومی لطف کند آن را در اینجا به اشتراک گذارد.
۲- رضاشاه برای استقرار آزادی و دموکراسی نیامده بود و ما هم به دلیل اینکه معیارهایمان از چنین مفاهیمی برنخاسته بودند در نتیجه چنین حقی نداریم تا عمل و رفتار وی را با این مفاهیم بسنجیم و دیکتاتور خطابش کنیم! و اگر چنین حق قضاوتی را برای خود قائلیم آنوقت باید معلوم کنیم که معیارهای برخاسته از اعتقادات مان در آن زمان (رفقای کمونیست مان و سایرین که در آن برهه از زمان در صحنه حضور داشتند) و پس از آن در دوره محمد رضاشاه، چه و چگونه بوده یا از چه منشأ و منبعای نشأت میگرفته و قرار بوده با آنها چه گُلی بر سر این مرز و بوم بزنیم؟ رضا شاه برای این آمده بود تا یکپارچگی را از شّر قدرتهای محلی و منطقهای به ایران بازگرداند و آن را ضمانت کند. برای این آمده بود تا دست آخوندها را که با فتوایشان دو جنگ با روسیه را بر ملت ایران تحمیل کرده بودند از ساختار قضایی و آموزش و پرورش کوتاه کند و کرد. براستی شما که رضاشاه را با ترازوی آزادی و دموکراسی وزن کرده و وی را دیکتاتور خطاب میکنید و حرف در دهان دیگران میگذارید تا در دیکتاتور بودنش محل مناقشه نباشد، آیا یکبار هم شده به ضد انقلاب اجتماعیِ برآمده از ایدئولوژیتان از منظر آزادی و دموکراسی نگریستید تا فاجعه رویداد اسلامی شیعی که جامعه را از دگرگونیهای اجتماعیِ رو بسوی پیشرفت و ترقی ساقط کرده، بر شما معلوم گردد؟
۳- سه جامعه با الگوی حکومتی یکی «دیکتاتوری» اما سکولار با نظام اجتماعی سکولار و دوم، الگوی مبتنی بر اصول کمونیستی/ ایدئولوژیکی و سوم، الگوی اسلامیِ/دینی، را مورد بحث قرار دادیم. نظر من در خصوص نزدیکی این سه الگو برعکس نظر شماست؛ الگوی دومی و سومی بالحاظ آلودگیِ ایدئولوژیکی، نظام سیاسیشان در یک ردیف قرار دارند و اولی، نظام سیاسی و اجتماعیاش اساساً در تضاد با نظام ایدئولوژیکی آن دو دیگر است.
۴- جهان دهه سی، سمتگیری دو قطبی داشته که یک قطب آن شوروی و قطب دیگر آن امریکا بوده. هر دو قطب باهم در ستیز بودهاند. حزب توده در قطب شوروی و شاه ایران در قطب امریکا و هر دو هم بطور جدی در ستیز با یکدیگر بودهاند. نتیجه این ستیز، غلبه قطب امریکا بر قطب شوروی در ایران بود. پیروزی سیاسی شاه ایران بر مخالفانِ طرفدارِ شورویِ دیکتاتوریِ سوسیالیستی، زمینه را برای ایجاد سیستم تک حزبی در ایران فراهم نمود. در حالیکه اگر حزب توده و سایر گروهای سیاسی پایبندی خود به سیستم پارلمانتاریستی را تداوم میبخشیدند و تن به توطئه (همچون تشکیل سازمان نظامی در درون ارتش ملی ایران) نمیسپردند چه بسا، وقایع به شکل دیگری رقم زده میشد. مخالفت حزب توده با مظاهر مدرنیسم غرب در ایران که آنها را امپریالیستی میپنداشته بتدریج این حزب را از سیاست پارلمانتاریستی اولیهاش کنار مینهاد و وی را برای تقابل توطئه گرانه آماده میکرد.
۵-آغاز شورش آخوند شیعی در رویداد فاجعه بار ۵۷ که در ضدیت بی شائبه با انقلابهای اجتماعی در ایران بوده هیچگاه نمیتوانسته ناشی از بیداریِ وجدان ملی ایرانی که اصلاً در این مقطع وجود خارجی نداشته، بوده باشد برعکس، از جهل و جنونِ اسلامیِ جا خشک کرده در ارزشهای فرهنگ ما برخاسته بود که دین بیگانه و ماهیت جعل شده ما، کانون اصلی آن بود. وجدان ملی ایرانی پس از قهر اسلامیِ عرب، بطور نسبتاً جدی فقط یک بار در حال بیدار شدن بود و آنهم در دوره شاهان پهلوی بوده که جهل از راه رسیده در رویداد ۵۷، بنیان آن را کَند.
نیکروز اعظمی