Tuesday, Oct 26, 2021

صفحه نخست » بی‌سوادی مأموران امنیتی و توهمات آنان در دو نظام پیشین و کنونی، حسن یوسفی اشکوری

Hassan_Yousefi_Eshkevari.jpgچند لحظه پیش در تارنمای «گویانیوز» دیدم که جوانی بهایی نقل کرده است که چندی پیش مأموران امنیتی به منزل او رفته و او را بازداشت کرده و البته پس از مدتی خوشبختانه فعلا آزاد شده است. جرم این هموطن ظاهرا جز بهایی بودنش نبوده است. وفق گفته ایشان مأموران بیسواد و تهی مغز کتابی در اتاقش یافته‌اند که روی جلد آن نوشته بود «بها: ۷۵ ریال». مأمور پس از این کشف بزرگ و یافتن سند جرم، کتاب را روی دست گرفته و اعلام می‌کند: «ایناها! این هم کتاب بهائیت»!! این جوان تصویر جلد کتاب را، که از قضا کتاب اسلامی است و مادر بزرگش سالهای پیش به او داده است، در انیستاگرام خود منتشر کرده است.

با دیدن این مطلب به یاد جستجوی خانه و کتابخانه‌ام در زمستان سال ۱۳۵۴ در قم افتادم که در آن روز حادثه‌ای مشابه رخ داد. برای آگاهی از آن این قسمت را، که در خاطرات پیش از انقلاب من با عنوان «گرد و آمد و سوار نیامد» (ص ۳۱۵-۳۱۶ - منتشر شده در تابستان ۹۹ در آلمان) آمده عینا در اینجا بازنشر می‌کنم.

مأموران تعدادی کتاب جدا کردند که ببرند. عناوین تمام کتاب‌ها را به خاطر ندارم اما عنوان چند جلد در یادم مانده است. یکی کتاب «عدل الهی» اثر مرحوم مطهری بود. تعجب کردم که چرا این کتاب را برداشته‌اند. چرا که در آن سال‌ها نام و آثار مطهری از نظر سیاسی هیچ مشکلی نداشت و حساسیتی را برنمی انگیخت. از سوی دیگر کتاب‌های دیگری از ایشان بود ولی فقط همین یک کتاب را جدا کردند. دلیلی جز نام کتاب به نظر نرسید. گرچه در شرایط فکری و سیاسی کنونی عنوان عدل و عدالت و عدالتخواهی احساسی و حساسیتی بر نمی‌انگیزد اما در دهه پنجاه، به دلیل طرح عدالت اجتماعی و نفی استثمار و طرح نظام طبقاتی به وسیله سازمان‌های چریکی وانقلابی - اعم از مذهبی و غیر مذهبی - و نیز غالب مبارزان «عدل» و «عدالت» معنا و مفهوم خاص داشت و رژیم و حتی محافظه کاران مذهبی و روحانیون روی آن حساسیت داشتند. موضوع عدالت و استثمار در آن دوران بحث روز بود وکتاب‌ها و مقالات بسیاری حول این محور نوشته شده بود. عنوان دومین کتابم «عدل در جهان بینی توحیدی» بود. کتاب دیگری که مأموران جدا کردند، رمان معروف مشفق کاظمی «تهران مخوف» بود که اصلا سیاسی نبود و موضوع رمان نیز ارتباطی مستقیم به عصر پهلوی نداشت اما ظاهرا نام کتاب نظر آقایان را جلب کرده بود و فکر کردند لابد مطالب آن هم خوفناک است. طرفه آن که جلد دوم همین رمان، با عنوان «‏یادگار یک شب» در کنار جلد اول بود اما آن را برنداشتند گویا ارتباطی بین آن دو کتاب وجود نداشت. ظاهرا مأموران بی سواد و بی اطلاع بودند. واقعا اگر مأموران امنیتی یا تیم عملیات سوادی داشته باشند، نعمتی است و حداقل گاه به نفع متهم تمام می‌شود. شگفت این که کتاب «انجیل» و «تورات» را هم بردند و نفهمیدم چرا آنها را جدا ‏کردند. نه عنوان کتاب حساسیت برانگیز بود و نه حتی ارتباطی با مسلمانان داشت. بعدها در انفرادی که مجال فکرکردن به این مسائل زیاد بود، هرچه فکر کردم به جایی نرسیدم. کتاب دیگری که برداشتند کتاب رمان گونه «گل هایی که در جهنم می‌رویند» به قلم محمد مسعود بود. جز این‌ها این کتاب‌ها هم بودند: «کودک نیل یا مرد انقلاب» اثر مصطفی زمانی، «مذهب» اثر سید هادی خسروشاهی و «شناسنامه خر» اثر انصاری نجف آبادی. در بازجویی‌ها نیز می‌پرسیدند که این چرا اینها را خریده و در کجا خریده‌اید و انگیزه من چه بوده است! البته روی کتاب «گل هایی که در جهنم می‌رویند» نیز حساسیت زیاد بود.



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy