عمادالدین باقی در یادداشتی تلگرامی به بهانهی روز کوروش نوشت:
۷ آبان را روزجهانی کوروش کبیر نامیده اند. این روز را بسیاری درجهان گرامی می دارند جز برخی ایرانیان. گرچه به گمان نگارنده اگر زاد روز کوروش ملاک گرفته میشد بهتر بود زیرا ۷آبان روز ورود کوروش به بابل، ممکن است از نظر برخی دارای شائبه های ایدئولوژیکی و سیاسی باشد و چون تاریخ دقیق تولد او روشن نیست و ماده تاریخ ورود به بابل هم وجود ندارد اما تاریخ مرگ روشن تر است و مناسب تر.
در میان سکانداران اخیر ایران تاکنون چند اظهار نظر شگفت درباره این شخصیت بزرگ تاریخ دیده ایم. از او بعنوان خودکامه وجنایتکار نام برده اند.
بدون شک در چنان عصر و زمانه ای خودکامگی و آدمکشی رسم روزگار بوده ولی درباره انها تنها ادعا می شود که بهتر از همگنان خویش بوده اند و البته همان ویژگی ها در زمانه ما ناپذیرفتنی است و طبعا کسی که این صفات را به کوروش نسبت می دهد شرط اولش این است که خود از ان صفات بری باشد.
نمی دانم صاحبان این نظرات چقدر اطلاعات تاریخی در موضوع داشته اند اما می دانم در زمانی که ملت ها می کوشند گوشه، گوشه خاک شان را حفاری کنند تا بلکه ستونی، دیواری، استوانه ای و شیئی پیدا کنند که عمق تاریخی، هویتی و فرهنگی خودشان را نشان دهند و سندی برای تاریخ شان به دست بیاورند و حتی تاریخ دیگران را و داشته های دیگران را برای خود مصادره میکنند تا بگویند ما هم تاریخ داریم، ریشه داریم و... در اینجا ریشه های آشکار و ژرف تاریخی متکی به اسناد عظیم و درخشان را خنج می کشند و تخریب می کنند که اگر ملت دیگری انها را داشت ادعای غرور می کرد.
در نقد و ستایش یا خرده گیری از تاریخ های هرودت و گزنفون و کتزیاس (پزشک درباره هخامنشیان) بسیار گفتهاند و طبیعی هم هست ولی اهمیت و ارزش هرودت و گزنفون به این نیست که هرچه گفتند درست است و همه می پذیرند بلکه به منحصر به فرد بودن این اسناد است و با دیگر داده ها که تطبیق میشود غث و ثمین انها را تا حدی می توان دریافت.
من هیچگاه تعبیر اغراق آمیز نخستین بیانیه حقوق بشر را به کار نبرده ام با اینحال آرزو داشتم امروز خودکامهای چون کوروش بر کشورم حکومت میکرد. گرچه در ان زمان هنوز آیین های یکتاپرستی و مذاهب، تکامل نیافته بود و به خدایان باور داشتند و پیشکشی برای خدایان رواج داشت اما از مسلمات تاریخ است که کوروش ۲۵۶۰ سال پیش در فرمانی، آزادی همه آیین ها و مذاهب را در قلمرو حکومتش آزاد اعلام کرد، در هنگام فتح بابل اجازه نداد هیچ هراسی بیافرینند، میان سرزمینهای فتح شده صلح برقرار کرد. پر روشن است که چنین خودکامهای اگر امروز بود با روزگارش هماهنگ تر و پیشروتر و رواداریاش چشمگیرتر بود.
کسی که هرودوت گفت مغان به کودکان «پارسی سواری و کمانگیری و راستگویی» را آموزش میدهند و در جایی دیگر تأکید کرد که ناشایستترین کار در چشم پارسها دروغگویی است».
داریوش در نوشته نقش رستم از دشمنی با دروغ گفته و در فرمانش دروغ را ممنوع و مستوجب مجازات اعلام کرد. او گفت: اهورامزدا بوم، مردم و شادی را آفرید و چنین باد که ایرانزمین را از خشکسالی، دشمن و دروغ بپاید» و ما که امروز آثار دروغ را می نگریم ارزش این آرزو را بیشتر درک می کنیم.
گزنفون مورخ یونانی، در کوروشنامه (ترجمه تهامی)، وصیت او را آورده که اگر درصدی از آن هم روایی داشته باشد بسیار ارجمند است. به فرزند و ولیعهدش می گوید:«تو کمبوجیه، مپندار که عصای زرین پادشاهی، تخت و تاجت را نگاه خواهد داشت. دوستان یکرنگ برای پادشاه عصای مطمئنتری هستند. هرگز قومی را مجبور نکن که از کیش تو پیروی نماید و پیوسته و همیشه بخاطر داشته باش که هر کسی باید آزاد باشد تا از هر کیشی که میل دارد پیروی کند. راه دل ربودن و دلبسته کردن مردمان نه با درشتی و تند خویی که با تیمار و اندوه خواریهای مهرورزانه است».«مهر بورزید دوستان را و این مهرورزی شما را نیرویی خواهد داد که با آن دشمنان تان را بر اندازید».
«اگر اعمال شما پاک و منطبق بر عدالت بود قدرت شما رونق خواهد یافت، ولی اگر ظلم و ستم روا دارید و در اجرای عدالت کوتاهی ورزید، دیری نمیانجامد که ارزش شما در نظر دیگران از بین خواهد رفت و خوار و زبون خواهید شد».
و وقتی بارگاه سیاستمداران زمانه را می بینم که می خواهند پس از مرگ هم جلال و جبروت داشته باشند این سخن او درخششی می یابد که:«پس از آنکه مرگ مرا در رباید، مبادا پیکرم به زر و سیم بپوشانید یا در تابوتی از زر و سیم و از آن دست بگذارید. پیکرم را با شتابی که توانید به خاک بسپارید. آرامیدن به کدامین جای فرخنده تر از خوابیدن بر دامان خاک است که مادر همه زیباییهاست، که دایه همه نیکیهاست؟ در سراسر زندگی دوستدار مردمان بودهام و چه چیز نیکوتر از به خاک پیوستن و به مردمان بهره رساندن؟»