Monday, Nov 29, 2021

صفحه نخست » فلسفه چیست و چرا ما در ایران «هرگز» فیلسوف نداشته ایم؛ ف. م. سخن

D6C328E0-3AE4-4C00-AE35-F1F5528E5DD0.jpegتقدیم به دوست گرامی ام جناب پروفسور رضا شفایی که همواره مرا از پرداختن به مسائل سطحی بر حذر می دارند...


فلسفه، پاسخ به چرایی هاست.

علم، به چگونگی ها پاسخ می دهد، فلسفه به چرایی ها.

ما چرا هستیم، جهان چرا هست، انسان چرا هست، موجودات چرا هستند، هدف از وجود چیست، آیا اصولا هدفی برای موجودات هست، در جهانی به وسعت ۱۴ میلیارد سال نوری، و با وجود جهان های موازی و غیر قابل دسترس برای انسان نقش ما به عنوان موجوداتی ریزتر از کوارک ها و ساب کوارک ها در کلیت جهان چیست....

از این کلیات به جزییات هستی و وجود انسانی می رسیم:
آزادی چیست؟ عدالت چیست؟ ایده آل چیست؟ تفکر چیست؟....

و به همین ترتیب به جزییات بیشتر که انواع فلسفه را به وجود می آورد.

اساس ولی همان سوال «چرا؟» است.


در جهان تفکر، ابتدا فلسفه بوده است و سپس علم.

هر چه در علم پیشرفت کرده ایم، سوالات فلسفی بیشتری مطرح شده است.

فلسفه و علم در ابتدا با هم بوده اند و با هم به سوالات انسان پاسخ می داده اند. پیشرفت علم و شاخه شاخه شدن اش باعث شده تا فلسفه از آن جدا شود.

با گسترش فلسفه، خود فلسفه هم شاخه شاخه شده و ما به فلسفه علم، فلسفه سیاست، فلسفه زبان و امثال این ها دست یافته ایم.

کار فیلسوف پاسخ دادن به این چرایی هاست. چرایی هایی بی انتها و متنوع. چرایی هایی گیج کننده.

ما از قبل از اسلام، اسنادی در اختیار نداریم که نشان دهد پاسخ ایرانی ها به سوالات کلی جهان چه بوده است.

متون اوستایی به یک سری از این موضوعات پرداخته است ولی درست که بنگریم، چیز زیادی از این متون دینی آمیخته به افسانه دستگیرمان نمی شود.

به هر حال اگر روش سقراطی در طرح سوال و یافتن پاسخ را اساس فلسفه در نظر بگیریم، فلسفه در ایران قبل از اسلام وجود نداشته است یا ما از وجود آن بی اطلاعیم.

بعد از خاموشی ۲۰۰ ساله که هجوم وحشیان عرب بر ایرانیان تحمیل کرد، ما تحت دین اسلام، و تحت حاکمیت بلامنازع آن قرار گرفتیم.

بودند متفکرانی که سوالات عمده فلسفی در ذهن شان به وجود آمد ولی «هرگز» نه این سوالات خارج از چهار چوب دین توانست آزادانه مطرح شود و نه پاسخ هایی که به این سوالات داده شد. تفکر در دین اسلام در بنیان های هستی ممنوع است و موجب کفر احتمالی می شود. در شیعه، تفکر در ماهیت خداوند کلا ممنوع است.

متفکران آزاده، همواره تحت تعقیب و شکنجه ی متعصبانی که پاسخ همه چیز را در اسلام می یافته اند و هیچ چیز دیگری غیر از آن را نمی پذیرفته اند بوده اند. بعد از تعقیب و شکنجه، مرگ دردناک بوده است که به سراغ این متفکران می آمده است.

عدم امکان طرح آزادانه سوال و دادن آزادانه پاسخ به سوال ها، تا همین امروز هم ادامه دارد. تعقیب و شکنجه و کشتن آزاد اندیشان نیز.

با رسیدن به دوران مشروطه و ورود و ترجمه ی کتب غربی، از جمله کتب فلسفی، روز به روز به فلسفه دان ها و نیز شبه فیلسوف های ایرانی افزوده شد.

این افزایش، تا امروز ادامه دارد.

پس به طور کلی، ما در ایران هرگز فیلسوف نداشته ایم و هنوز هم نداریم.

شاید به برخی پرسش های بنیادین زندگی جسته و گریخته پاسخ هایی داده شده باشد، ولی هرگز نتوانسته ایم بنای فکری و اندیشگی جدیدی با تفکرات و کلمات خود بسازیم.

ما هرگز کسانی مثل دکارت و اسپینوزا نداشته ایم. ما هرگز به این سوال که مثلا چه می توانیم بدانیم پاسخی خارج از چهار چوب هایی که اسلام برای ما به وجود آورده نتوانسته ایم بدهیم.

ما حتی نتوانسته ایم اصولی منطقی و علمی و مبتنی بر ریاضیات برای سوالات اساسی خود پی افکنیم.

آیا تا کنون در ایران تلاشی مثل تلاش های گوتلوب فرگه (Frege) صورت گرفته و اثری مثل آثار او پدیدار شده؟

خیر. هرگز.

اما متفکرانی مثل زنده یاد آرامش دوستدار، تلاش کرده اند اولا ما را از حصاری که اسلام برای تفکر ما به وجود آورده خارج کنند، ثانیا زبان فارسی را از اسارت محدودیت های تاریخی و ساختاری برهانند، ثالثا در کلیت موضوع، دعوت به اندیشیدن و سوال کردن و طرح چرایی ها کنند.

آیا در آینده ما هم فیلسوفانی واقعی خواهیم داشت؟

این سوالی ست که آینده به آن پاسخ خواهد داد. آینده ای که قطعا نزدیک نخواهد بود.



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: info@gooya.com تبلیغات: advertisement@gooya.com Cookie Policy