مقدمه
از دستکم سال ۲۰۰۷، زمانی که مرحوم زنده یاد دکتر اردشیر حسن پور توسط اسرائیل و خود فروختگان داخلی کشور با استفاده از مواد رادیو اکتیو به شهادت رسید، این کشور در حال فعالیت علیه ایران بوده است. بین ژانویه ۲۰۱۰ و ژانویه ۲۰۱۲ سه دانشمند و متخصص هستهای ایران، و یک مقام سازمان انرژی اتمی ایران توسط اسرائیل ترور شدند که عبارت بودند از زنده یادان پروفسور مسعود علی محمدی، استاد فیزیک دانشگاه تهران؛ دکتر مجید شهریاری دانشیار دانشگاه شهید بهشتی، آقای داریوش رضایی نژاد متخصص فیوزهای برقی که در برنامه هستهای کاربرد دارند و دانشجوی دوره دکتر رشته مهندسی برق، و آقای مصطفی احمدی روشن که یک مقام ارشد تأسیسات هستهای نطنز بود. در نوامبر سال ۲۰۰۲ آقای محسن فخریزاده که رهبری برنامه هستهای ایران را برای ۲۰ سال به عهده داشت توسط اسرائیل ترور شد.
همزمان اسرائیل کوشش نموده است که به برنامه دفاعی موشکی ایران نیز آسیب زند. در اکتبر سال ۲۰۱۰ انفجار عظیمی در پایگاه نظامی امام علی در جنوب غرب ایران اتفاق افتاد که دستکم ۱۸ نفر را به شهادت رساند. سپاه از این پایگاه برای انبار کردن موشکهای خود استفاده میکند. در نوامبر ۲۰۱۱ انفجار دیگری در یک پایگاه موشکی در نزدیکی تهران اتفاق افتاد که سرلشگر حسن تهرانی مقدم، یکی از چهرههای کلیدی برنامه موشکی را به شهادت رساند. در ماه جون سال گذشته انفجاری در خجیر در نزدیکی پارچین، در جنوب شرق تهران اتفاق افتاد، جایی که سپاه در آن تأسیسات تولید و انبار موشک دارد. انفجارها و اتش سوزیهای بزرگ دیگری نیز در این مدت در کشور اتفاق افتاده اند که اسرائیل مظنون به شرکت در آنهاست.
ترور شش نفر را جمهوری اسلامی قبول کرده است، ولی آقای رونن برگمن، روزنامه نگار اسراییلی در کتاب خود "برخیز و اول بکش" نوشته است که اسرائیل در حقیقت ۱۲ نفر را در ایران ترور کرده است. آقای برگمن همچنین مینویسند که از زمان تاسیس خود در ۱۹۴۸ اسرائیل حدود ۱۸۰۰ نفر را در خارج از اسرائیل ترور کرده است.
تاثیر این ترورها و خرابکاریها در برنامه هستهای و موشکی جمهوری اسلامی چه بوده است؟ و مهم تر از آن، موضع میهندوستان کشور در قبال آنها چه باید باشد؟ هدف این مقاله بحث درباره این موضوع با اهمیت میباشد.
تاثیر ترورها و خرابکاریها بر برنامه هستهای و موشکی کشور
همانطور که نگارنده در یک مقاله اخیر انگلیسی خود با استناد به گزارشهای آژانس بین المللی انرژی هستهای نشان داد، ترورها و خرابکاریهای اسرائیل نه تنها کوچکترین تاثیر در کند کردن برنامه هستهای نداشته اند، بلکه در حقیقت انگیزهای برای سرعت بخشیدن به آن شده اند. اگر تعداد سانتریفیوژ ها، میزان اورانیوم غنی شده، و پیشرفت در تولید سانتریفیوژهای کاراتر قبل و بعد از این ترورها با هم مقایسه شوند، روشن میشود که هر تروری سرعت پیشرفت را بالاتر برده است.
از ماه مه ۲۰۱۸، که دانالد ترامپ آمریکا را بطور غیر قانونی و غیر اخلاقی از برجام خارج کرد، تا مه ۲۰۱۹ جمهوری اسلامی از خود "صبر استراتژیک" نشان داد و به تمامی تعهدات خود در قبال برجام، بر طبق گزارشهای آژانس وفادار ماند، ولی چون دانالد ترامپ حاضر به بازگشت به برجام نشد، جمهوری اسلامی دور شدن از تعهدات خودرا آغاز کرد. نتیجه؟ برنامه غنی سازی جمهوری اسلامی بسیار پیشرفته تر از مه ۲۰۱۹ میباشد. مسول کیست؟ دولتی در ایران در قدرت بود که با همه اشکالات خود، و علیرغم مخالفت شدید رادیکالهای اصولگرا، حاضر شد برنامه هستهای ایران را به شدت محدود کند، ولی ترامپ با خروج آمریکا از برجام دست بالا را به رادیکالهای کشور داد.
همین موضوع درباره برنامه موشکی ایران نیز صدق میکند. تا سال ۲۰۱۰ موشکهای جمهوری اسلامی با سوخت مایع کار میکردند که بسیار عقب افتاده و پر خطا بود، ولی حال جمهوری اسلامی دارای موشکهای دقیق با سوخت جامد میباشد، که از آنها در حمله به نیروهای آمریکا در عراق پس از شهادت سرلشگر سلیمانی استفاده شد.
پس تاثیر آن ترورها و خرابکاری در برنامه موشکی و هستهای جمهوری اسلامی چه بوده است؟ بجز افزایش دشمنی بین مردم دو کشور، و دست بالا دادن به اصولگرایان کشور، هیچی. هردو برنامه کاملا بومی هستند. جمهوری اسلامی نه تنها نیازی به تقریبا هیچ موادی و یا تکنولوژی از خارج برای ادامه برنامههای خود ندارد، بلکه با تاسیس دانشگاه مالک اشتر کادرهای مهندسی و علمی که در عین حال به نظام ولایت فقیه وفادار هستند را تربیت نموده و وارد این برنامه میکند. شرایط برنامه هستهای ایران حتی بسیار پیشرفته تر از زمان ترور مرحوم فخریزاده میباشد. کافی است گزارشهای آژانس قبل و بعد از ترور ایشان با هم مقایسه شوند.
میهندوستان و حملات اسرائیل
بخش سوم قانون اساسی آمریکا خیانت به کشور را چنین تعریف میکند: "خیانت علیه ایالات متحده [توسط شهروندان] شامل شرکت در جنگ [علیه آمریکا]، و یا دنباله روی از دشمنان [آمریکا] و دادن کمک و راحتی [روحی] به آنها میباشد."
قانون "فتنه" sedition act۱۹۱۸ آمریکا حق آزادی بیان شهروندان آمریکا در زمان جنگ، اگر با جنگ مخالف باشند، و یا حرفی به سود دشمن بزنند، را محدود کرده و متخلفین را مجازات میکند. در سال قبل از هجوم غیر قانونی آمریکا به عراق، که تظاهرات عظیمی علیه آن در آمریکا برگزار شد، کوشش شد از این قانون برای محدود کردن و حتی زندانی کردن مخالفین استفاده شود.
به عبارت دیگر، حتی در آمریکا که شهرت بعنوان دموکراتیکترین کشور جهان را دارد، حمایت از دشمن برای حمله به آمریکا جرم بزرگی است، و مجازات شدیدی دارد. این موضوع محدود به حمایت از دشمن نیست. در سال ۱۹۹۷، وقتی گروهی در تگزاس کوشیدند اعلام "جمهوری تگزاس" کنند و از آمریکا جدا شوند، پلیس بلافاصله آنها را دستگیر و زندانی نمود.
متاسفانه اپوزیسیون قلابی ایران -- آن بخش از اپوزیسیون که از تحریمهای اقتصادی، یا مداخله به اصطلاح بشر دوستانه یعنی جنگ، و یا هردو حمایت کرده و با تجزیه طلبان ایران نیز دستکم اتحاد تاکتیکی دارد -- چنین فکر نمیکند. اپوزیسیون قلابی از حملات اسرائیل سخت حمایت میکند -- که به گمان نگارنده خیانت محض است -- و اصولا امید آن این است که با حمله اسرائیل به ایران آمریکا نیز وادار به شرکت در جنگ شود، تا آنها به آرزوی خود، یعنی سرنگونی جمهوری اسلامی از طریق جنگ و مداخله نظامی برسند، بدون توجه به این موضوع که حتی اگر چنین شود، جنگ کشور را ویران و به احتمال بسیار زیاد تجزیه خواهد نمود. به عبارت دیگر، اپوزیسیون قلابی حاضر است برای سرنگونی جمهوری اسلامی مردم ایران را قربانی کند، و بخاطر روسری قیصریه را به اتش بکشد. جالب اینجاست که اپوزیسیون قلابی خود در آمریکا و اروپا اقامت دارد، و کوچکترین آسیبی از چنین جنگی نخواهد دید.
طبیعی است، و حتی نیاز به توضیح نیز ندارد، که، به دلیل کارنامه آن، مخالفت تام و تمام با نظام ولایت فقیه مشروع و توجیه شده است. حتی اگر مشروع نیز نبود، مخالفت با نظام دستکم بعنوان عقیده سیاسی اشخاص کاملا مورد قبول میبود. ولی مخالفت ما -- دستکم مخالفت نگارنده و همفکران -- با نظام سیاسی ولایت فقیه به دلیل نقض حقوق شهروندی و بشری شهروندان، تبعیض علیه "غیر خودی ها،" نظام سیاسی غیر دموکراتیک، فساد ساختاری شده، عدم انتخابات آزاد، و مسائل دیگر میباشد، ولی این مخالفت با خود ایران نیست و نباید تبدیل به آن شود.
مهمترین مساله برای هر کشوری، از کوچکترین تا بزرگترین، از ضعیفترین تا نیرومند ترین، و از دموکراتیکترین تا دیکتاتوری محض، حفظ امنیت ملی و یکپارچگی کشور است. به عبارت دیگر، اول کشور باید حفظ شود تا بعد بتوان برای نظام دموکراتیک کوشید. بر ویرانه سوخته کشور ناشی از جنگ با اسرائیل و آمریکا، و جنگ داخلی ناشی از آن، چه نظام دموکراتیکی میتوان ساخت؟ اصولا در آن حالت چه چیزی باقی مانده تا بتوان از آن بعنوان پایه برای ساختن دوباره کشور استفاده کرد؟
فردی که در اروپا در دانشگاه کار میکند، و بخاطر مرحوم پدرش "شهرتی" یافته دو سه روز پیش در توییتی ادعا کرد که امثال زنده یادان مهاتما گاندی و نلسون ماندلا مخالف خشونت بودند، ولی نه مخالف خشونت در دفاع از خود دربرابر خشونت. اگر فرض کنیم این فرد درست میگوید - که اینطور نیست - نگارنده به او پیشنهاد میکند زندگی راحت خودرا در اروپا رها کرده و به ایران باز گردد، تا هم با شرکت در اعتراضات مشروع مردم از خود دربرابر خشونت دولتی دفاع کند، و هم به وعده چندین ساله خود که "اصلاح طلبان چاله بین ما و رژیم هستند و اگر نباشند ما رژیم را سرنگون میکنیم" عمل کند. از اروپا فتوای سکولار صادر کردن آسان است؛ شرکت مستقیم در مبارزات مردم در داخل کشور شجاعتی میخواهد که این فرد ندارد.
آن دیگری که تا زمانی که در ایران بود در داخل قدرت بود، ولی به محض اینکه به واشنگتن رسید به تندترین انقلابی تبدیل شد، وقتی ترامپ و مایک پامپئو بطور سادیستیک تهدید کردند که ۵۲ مکان تاریخی و فرهنگی ایران را بمباران و ویران میکنند، نه تنها با حمله مخالفت نکرد، بلکه در توییت خود نوشت [قریب به مضمون] که "امیدوار است اگر اینکار صورت گیرد، اول به صدا و سیما حمله شود."
آن فعال سابق دانشجویی که به محض ورود به آمریکا خواهان "همسویی" با سیاست جنگ طلبانه جرج بوش پسر درباره تهدید ایران شد؛ از حمله به لیبی حمایت کرد؛ خواهان همان مداخله در سوریه شد؛ از تحریمها به مثابه "جراحی سرطان" حمایت کرد؛ ادعا کرد که ترور مرحوم فخریزاده را شاید نتوان ترور نامید، و حال چون به دلیل حمایت خود از حمله به لیبی شرمنده است که دوباره از مداخله به اصطلاح بشر دوستانه در ایران بنویسد، خواهان انقلاب است، چرا که انقلابی که او میخواهد منجر به خشونت دولتی شده و در نتیجه راه دوباره برای مداخله به اصطلاح بشر دوستانه باز میشود، که نتیجه آن همان با شدت بسیار بالاتر همان است که در لیبی، عراق، افغانستان، سوریه، یمن، و غیره دیده ایم.
آن دیگری برای فروش توهمات خود به نام "کتاب" هفتهای یکبار از مردم میخواهد که به جنگ رژیم بروند، هزینه دهند، و از رهبری با تجربه -- حدس بزنید کی -- بهره ببرند. البته خود در کالیفرنیا اقامت دارد و کوچکترین هزینهای نخواهد پرداخت.
ف. م. سخن و اسرائیل
آقای فرهاد مشرق زمینی، که دوست دارد خودرا به نام ف. م. سخن معرفی کند، در میان فعالان سیاسی جایگاه ویژهای دارد. ایشان نه تنها سخت طرفدار اسرائیل است، بلکه از حملات اسرائیل به داخل ایران بارها حمایت کرده است. ایشان که یک مقاله سه قسمتی در دفاع از و "توجیه" کشتن دانشمندان و کارکنان هسته ایران توسط اسرائیل منتشر کرد -- در همان حال که از تروریسم جمهوری اسلامی دائما مینالد -- با شدت گرفتن تهدیدات اسرائیل علیه ایران تبلیغات خود در حمایت و دفاع از آن را به شدت افزایش داده است. کافی است به صفحه فیسبوک ایشان مراجعه کنید تا ببینید چه "غوغایی" میکند. در دو سه روز گذشته که شایع شد هواپیماهای اسرائیل بر فراز نطنز پرواز کرده اند، و صدای انفجاری نیز شنیده شده است، مطالب خود در صفحه فیسبوک خودرا درباره این موضوع با آب ده بار شست تا رقیق تر شود و سپس در همین وبسایت چنین نوشت:
"اسراییل ابتدا با زدن مسوولان هسته ای و بعد با انفجارهای داخل نیروگاهی سعی کرد با کمترین خسارات انسانی جمهوری اسلامی را بر سر عقل بیاورد.... هشدار امروز اسراییل در نطنز جزو آخرین هشدارهای بدون خسارت است. بعد از این باید منتظر فجایعی باشیم که مقصر آن تنها و تنها جمهوری اسلامی ست."
این کدام اسرائیل است؟ همان اسراییلی که حدود ۲۰۰ کلاهک هستهای با موشکهای لازم برای حمله دارد؛ پنج زیردریایی که مجهز به موشک با کلاهکهای هستهای هستند دارد که دائما در اقیانوس هند حضور دارند که اگر لازم شد به ایران حمله کنند، و دارای مدرنترین نیروی هوایی جهان بعد از آمریکا است. این همان اسراییلی است که لابیگر آن، شلدون ادلسون که حدود ۱۰۰ میلیون دلار به ترامپ برای انتخابات او کمک کرد، در سال ۲۰۰۹ پیشنهاد کرد که اسرائیل یا آمریکا یک بمب هستهای در صحرای مرکزی ایران بیندازد، و اگر ایران برنامه هستهای خود را متوقف نکرد، بمب بعدی را در تهران بیندازد. فقط یک لحظه مجسم کنید که یک آخوند درباری چنین چیزی را علیه اسرائیل پیشنهاد کرده بود تا ببینید که چگونه بلافاصله کل جهان اعتراض میکردند.
در مقابل جمهوری اسلامی سلاح هستهای ندارد؛ نیروی هوایی قابل استفاده ندارد؛ حتی اگر بتواند چند بمب اتمی درست کند، که روشن نیست توانایی آنرا داشته باشد، دارای موشکهایی که قادر به حمل آن باشند، و تکنلوژی که قادر باشد بمب را به کلاهک هستهای تبدیل کند نمیباشد، و رهبران آن بخوبی میدانند که هرگونه حمله احمقانه آنها به اسرائیل با واکنش شدید غرب و اسرائیل مواجه خواهد شد که قادرند ایران را بارها با سلاح هستهای تبخیر کنند. در عین حال، برای این رهبران تنها چیزی که مهم است بقای رژیم خود میباشد، و در نتیجه هرگز مرتکب چنین حماقت استراتژیکی نخواهند شد. ولی شعارهای نابخردانه رهبران جمهوری اسلامی درباره اسرائیل، که نه تنها فقط شعار هستند و هیچگاه عملی نخواهند شد، بلکه صدمات بسیاری به منافع و مصالح واقعی ملی ایران زده است، باعث شده است که این حقایق در غوغایی که رهبران اسرائیل درباره ایران ساخته اند مدفون شود.
نقش جمهوری اسلامی در بوجود آوردن شرایط کنونی
بی تردید رهبران جمهوری اسلامی نیز نقش مهمی در ایجاد شرایط کنونی داشته اند. شعارهای چهل ساله "مرگ بر اسرائیل،" نامگذاری روزی به نام "روز قدس،" و کمک به گروههای فلسطینی تندرو نظیر حماس و جهاد اسلامی نقش مهمی در بوجود آوردن شرایط کنونی دارند. ولی باید توجه کرد که شعار مرگ بر اسرائیل و یا "روز قدس" هیچ نتیجه عملی بر ضد امنیت اسرائیل نداشته است، و در حقیقت تبلیغ سران جمهوری اسلامی در میان مسلمانان است، چون رهبران جمهوری اسلامی فلسطینی تر از خود فلسطینیها شده اند. این در حالی است که رهبران فلسطینی هیچگاه به ایران وفادار نبوده اند، و همیشه کمک هارا دریافت کرده و دست کمک کننده را گاز گرفته اند. به همین دلیل، نگارنده، با وجود همدردی کامل با مردم عادی مظلوم فلسطین و شرایط وحشتناکی که در آن زندگی میکنند، با دادن هرگونه کمک مالی یا نظامی به گروههای فلسطینی مخالف است. به گمان نگارنده، فقط باید در مجامع بین المللی، و مانند بسیاری از کشورهای دیگر، از احقاق حقوق مردم فلسطین حمایت اخلاقی کرد، ولی احقاق حقوق را به عهده خود آنها واگذاشت.
هدف جمهوری اسلامی از آغاز مجدد برنامه هستهای محمد رضا شاه، نگرانی درباره برنامه سلاحهای کشتار جمعی عراق بود. شاه نیز بخوبی آگاه بود که عراق در سال ۱۹۷۱ و پاکستان در سال ۱۹۷۴ برنامههای هستهای خودرا برای تولید سلاح هستهای آغاز کرده بودند، و به همین دلیل با وجود حمایت کامل سیاسی و تسلیحاتی غرب از رژیم او، شاه در آوریل ۱۹۷۵ اعلام کرد که ایران بزودی سلاح هستهای خواهد ساخت. دکتر اکبر اعتماد، رئیس سازمان انرژی اتمی ایران در آن زمان، و همچنین مرحوم اسد الله علم در خاطرات خود تایید کرده اند که شاه قصد تولید سلاح هستهای را داشت.
مهندس میرحسین موسوی بود که در سال ۱۹۸۳ پیشنهاد آغاز مجدد برنامه هستهای را داد، و مایل بود که اینکار با نظارت و کمک آژانس انجام شود. هدف فقط آموختن دانش هستهای و بومی کردن آن بود. آژانس نیز در سال ۱۹۸۵ با کمک به ایران برای غنی سازی اورانیوم در حد یک برنامه کوچک پژوهشی موافقت کرد، ولی به دلیل مخالفت آمریکا با آن این برنامه به زیر زمین رفت.
بازرسیهای آژانس از عراق در سال ۱۹۹۱، پس از شکست آن کشور در جنگ کویت، نشان داد که عراق فقط چند ماه با تولید اولین بمب هستهای خود فاصله داشت. در نتیجه، رهبران جمهوری اسلامی به این نتیجه رسیدند که دانش تولید آن سلاح در عراق بومی شده است. اسناد بدست آمده نشان میدهد که در دهه ۱۹۹۰ جمهوری اسلامی در همه زمینههای هستهای پژوهشهای مفصلی را انجام داد. ولی وقتی رژیم صدام حسین در سال ۲۰۰۳ سرنگون شد، دیگر دلیلی برای ادامه آن برنامه وجود نداشت و آنرا متوقف نمود. هفده سازمان اطلاعاتی و جاسوسی آمریکا در نوامبر ۲۰۰۷، و آژانس در گزارش نهایی خود در دسامبر ۲۰۱۵ درباره تاریخچه فعالیتهای هستهای جمهوری اسلامی توقف آن برنامه را تایید کرده اند. بنا بر این دستکم تا این لحظه که این مقاله نوشته میشود، هیچگونه شواهدی مبنی بر وجود یک برنامه فعال برای تولید سلاح هستهای توسط جمهوری اسلامی وجود ندارد. بنا بر این آنچه که اسرائیل و حامیان ایرانی و غیر ایرانی آن ادعا میکنند بر اساس واقعیت نیست، و فقط برای فشار بر آمریکا برای فشار بر جمهوری اسلامی و محدود کردن برنامه هستهای میباشد.
کلام پایانی
از سال ۱۹۸۶ که نگارنده بعنوان استاد دانشگاه عهد نامهای را با بسیاری از اساتید دانشگاههای دیگر آمریکا امضا نمود که متعهد شد در هیچ پژوهشی که نتایج آن برای مسابقه تسلیحاتی هستهای بین شرق و غرب قابل استفاده باشد، شرکت نکند، او مخالف سلاحهای کشتار جمعی، از جمله سلاحهای هستهای بوده است. نگارنده همچنین هوادار یک جمهوری دموکراتیک در ایران است که در آن دین هیچگونه نقشی در حکومت نداشته باشد. در حقیقت آرزوی نگارنده تشکیل چنین نظام سیاسی در ایران قبل از ترک این دنیا میباشد.
ولی خط قرمز نگارنده و همفکران حفظ امنیت ملی و یکپارچگی ایران است. مخالفت نگارنده و همفکران با نظام سیاسی است، و نه حیات ایران و مردم آن. به همین دلیل نگارنده و همفکران با هرگونه تهدید نظامی کشور، و همچنین تحریم اقتصادی مردم شریف و صبور ایران به شدت مخالف است. در زمانیکه بوش پسر ایران را تهدید به حمله نمامی میکرد، مرحوم داریوش همایون علنا اعلام کرد، "اگر آمریکا به ایران حمله کند، موقتاً در کنار جمهوری اسلامی از ایران دفاع خواهم کرد." مرحوم اردشیر زاهدی نیز بارها از برنامه هستهای کشور و تقویت توان دفاعی ایران دفاع نمود. نگارنده هیچگونه وجه مشترک سیاسی با این دو مرحوم ندارد، ولی ایراندوستی آنها را میستاید.
بعنوان یک فرد عادی، یک شهروند ایران، یک عضو بسیار بسیار کوچک از خانواده بزرگ ملت ایران، و کسی که عاشق آن سرزمین کهن زرخیز و مردم شریف آن است، نگارنده اعلام میکند که علیرغم تمامی مخالفت خود با حاکمیت ایران، اگر اسرائیل، بدون آنکه جمهوری اسلامی به آن حمله کند، فقط بخاطر برنامه هستهای ایران به کشور حمله کند، در کنار همه مردم از ایران عزیز در حد توان خود دفاع خواهد کرد، و اسرائیل و تنها اسرائیل را مسول آن فاجعه خواهد دانست. نگارنده دفاع خود از ایران را از راه ممکنی انجام خواهد داد، چه نوشتن مقاله، چه مصاحبه، چه شرکت در تظاهرات ضد جنگ، و هر اقدام مسالمت آمیز دیگری که جهانیان را درباره ماهیت چنین جنگ جنایتکارانهای آگاهی دهد. نه شارلاتان بازی، نه توجیه حملات دشمن ایران و مردم آن به بهانه دشمنی با جمهوری اسلامی، و نه فحاشی و تهمتهای بی اساس همیشگی به نگارنده و همفکران بخاطر این موضع تاثیری در این تفکر نخواهد داشت.
آقای ف. م. سخن، به دلایلی که خود میدانند [و نگارنده نیز از آنها آگاهی کامل دارد] طرفدار اسرائیل شده اند. ایشان آزاد هستند هر عقیدهای درباره اسرائیل و جنگ آن علیه ایران داشته باشند، و هیچگونه خط قرمزی در رابطه با امنیت ملی کشور و مردم ایران نداشته باشند. ولی همانطور که امام حسین فرمودند، "اگر ایمان ندارید، لااقل آزاده باشید." مخالفت با جمهوری اسلامی مشروع است، ولی حمایت مستقیم و یا غیر مستقیم از حمله دشمنان کشور به ایران ضد میهنی و خیانت است. کما اینکه حتی امریکای دموکراتیک نیز این حمایت را خیانت میداند.