Monday, Jan 10, 2022

صفحه نخست » نام من تهران است، کابوس آمریکایی‌ها

بی بی سی - تهران با پنبه سر می‌برد. اصلا برای همین کمدین شده. از آن کمدین‌هایی نیست که با مخاطب در یکسو بنشیند و با هم یکی "دیگر" را دست بیاندازند و بخندند. یا تیتر اخبار هفته را دستمایه کند و با چارتا لیچار بار سیاستمداران کردن دل تماشاچی را به دست آورد. طنز و هزلی که مثل فست‌فود مخاطب را فورا سیر می‌کند بدون آن که نگران دیابت و سوءتغذیه مادام‌العمر او باشد.

طرف حساب تهران خود "مخاطب" است. او از همان لحظه اول یقه تماشاچی را می‌گیرد. همه تلاشش را می‌کند که بخش بزرگی از خنده‌های مخاطب متوجه رفتار و نگرش خودش باشد. برای این کار سلاحی جادویی هم ندارد. فقط خودش است و روی صحنه داستان خودش را روایت می‌کند.

tehran_011122.jpgمی‌گوید با وجود این که هم حقوق خوانده و هم سیاست و کلکسیونی از لیسانس و فوق‌لیسانس دارد، استندآپ کمدی را انتخاب کرده چون طنز با "گوش شنوای" مردم ارتباط برقرار می‌کند. فقط چند سالی است که مقیم هالیوود شده اما کافی است با او در خیابان قدم بزنید تا ببینید چه قدر سرشناس و محبوب است.

بعد از ضبط گفتگوی چمدان به دنبال پارک و حلقه بسکتبال گشتیم تا تهران آنجا کمی مقابل دوربین تمرین کند. در جایی نزدیک رستوران شعله، یک پارک و زمین بازی بود که ۷-۸ جوان در آن سرگرم بسکتبال بودند. به محض ورود ما یکی از آنها آمد جلو و به تهران گفت: "من از بچگی کارهای شما رو دیدم". این صحنه را در حوالی دقیقه ۵ چمدان تهران می‌توانید ببینید. آنچه در ویدیو نمی‌بینید این است که آن جوان هم مثل تهران ایرانی‌تبار است. فکر کنم اسمش رضا بود. این را موقعی که دوربین خاموش بود گفت.

هدف از نشان دادن تهران در زمین بسکتبال این بود که او را در کلیشه‌ترین تصویر ذهنی از یک پسر جوان سیاه‌پوست نشان دهیم و بعد در هنگام تدوین ضدکلیشه‌ترین بخش معرفی تهران را همانجا بگنجانیم؛ یعنی تحصیلات عالی، مدارج دانشگاهی و شغلی که برای سال‌های سال در انحصار مردسفیدپوست بود.

تهران در یکی از قدیمی‌ترین کلوب‌های استندآپ کمدی کالیفرنیا، به نام کارگاه خنده (Laugh Factory) در هالیوود غربی هر شنبه شب روی صحنه می‌رود. ما او را صبح یکشنبه همانجا دیدیم. به محض ورود به ساختمان قدیمی کارگاه خنده احساس می‌کنی از بلوار سان‌ست هالیوود وارد یکی از کاباره یا سالن‌های تئاتر لاله‌زار قدیم شده‌ای. آخرین باری که از چنین راهروهای باریکی رد شده بودم و بوی پشت صحنه را استشمام کرده بودم، نمایش "چیزی شبیه زندگی» اثر حسین پناهی بود که در سال ۷۶ در تئاتر شهر اجرا رفت.

تهران هم یک جاهایی روی صحنه مثل حسین پناهی نیشگون می‌گیرد و تلنگر می‌زند. منتهی طنز او از جنس دیگری است. طنز او از تجربه کودکی در جنوب شرق واشنگتن سرچشمه می‌گیرد. منطقه‌‍ای که در دهه ۸۰ و ۹۰ میلادی بسیار محروم و کانون ناامنی بود. از نقطه‌ای در پایتخت آمریکا که تهران آنجا هم فارسی یاد گرفت و هم از مادرش چگونه رفتار کردن با پلیس سفیدپوست را آموخت. او هنوز هم خودش را اهل واشنگتن و تنها مقیم لس‌آنجلس می‌داند.

می‌گوید پدرش در ناف واشنگتن نام او را تهران گذاشت تا هیچ وقت فراموش نکند از کجا آمده. اما برای خودش جالب است بداند آیا در تهران، پایتخت ایران، هم پدری هست که نام پسرش را گذاشته باشد واشنگتن و هر روز سر او داد بزند: "واشنگتن! بابا بدو بیا اینجا ببینم!".

البته این گمان تهران از آنجا نشأت گرفته که نمی‌داند در تهران حتی اگر کسی بخواهد نام پسرش را واشنگتن بگذارد، اداره ثبت احوال به او شناسنامه نخواهد داد؛ چرا که آنجا برای اسم هم خط قرمز وجود دارد. شاید هم برای همین است که تهران در چمدانش آزادی بیان را می‌خواهد به ایران ببرد. این که کسی را به علت عقیده و آنچه بر زبان می‌آورد نتوان به زندان انداخت. این هم از طنز روزگار است که چمدان تهران در روز خاکسپاری بکتاش آبتین روی آنتن رفت.

آزادی بیان را در سکانس پایانی با قهقهه‌های تهران در سالن خالی مصور کردیم. آن را در دقیقه ۲۵ تماشا کنید. جایی حوالی ساعت ۲۵ امروز.



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy