جمهوری اسلامی موجودیت اسرائیل را به رسمیت نمیشناسد و آن را کشوری "جعلی" میداند. این موضع البته در سطح جهان منحصر به فرد نیست و کشورهای دیگری هم در نظام بینالملل وجود دارند که اسرائیل را به رسمیت نمیشناسند و یا آن را کشوری "غاصب" میدانند.
جمهوری اسلامی اما در کنار نفی به رسمیت شناختن اسرائیل، از لزوم "نابودی" آن نیز سخن میگوید. به واقع، شعار "نابودی اسرائیل" سالهاست در مجامع داخلی ایران به عنوان سرلوحۀ سیاست خارجی جناح اصولگرا مطرح میشود، اما در عین حال، در مجامع بیرون از کشور، مقامهای رسمی ایران میکوشند تا این شعار را به گونهای تأویل و تفسیر کنند که با تعهدات حقوقی جمهوری اسلامی در سطح بینالملل تعارض آشکار پیدا نکند.
از همین رو، معمولاً در عالیترین سطوح تصمیمگیری جمهوری اسلامی تأکید میشود که منظور از نابودی اسرائیل به دریا ریختن یهودیان آن سرزمین و یا به راه انداختن جنگ و قتل و خونریزی نیست، بلکه هدف، تمهیدِ برگزاری نوعی رفراندوم ویژه در بین ساکنان بومی فلسطین اعم از مسلمان و مسیحی و یهودی و غیره برای تعیین سرنوشت خود است. فراتر از این، حتی تأکید میشود که "نابودی اسرائیل" به معنای برنامهریزی جمهوری اسلامی برای تحقق این شعار نیست بلکه صرفاً توصیفی از آیندۀ محتوم صهیونیسم به دلیل تضادهای بنیادی درونِ آن است.
در واقع آنچه محافل رسمی خطاب به نیروهای داخلی و خارجی در بارۀ "نابودی اسرائیل" میگویند؛ شباهت ناچیزی به هم دارد. برخی محافل در داخل کشور بر منحصربه فرد بودن موضع جمهوری اسلامی در برابر اسرائیل و لزوم نابودی آن به هر صورت ممکن اصرار میورزند، حال آنکه تلاش برخی دیگر از آنها در سطح بینالملل، تشبیه و تطبیق مواضعشان در این باره با برخی از کشورهای دیگر است.
دلیل این رویۀ دوگانه کاملاً روشن است. جمهوری اسلامی از یک سو میخواهد هواداران سرسخت خود را با ایدئولوژی "ضد اسرائیلی" در حال بسیج نگه دارد و از سوی دیگر نمیخواهد هزینههای ناشی از یک شعار مغایر منشور ملل متحد را بر دوش گیرد. از همین رو، به طور دائم شاهد دوگانگی بین مواضع داخلی و خارجی نظام در برابر شعار نابودی اسرائیل و سیاست "ابهامِ" آن در این زمینه هستیم.
این دوگانگی اما اغلب کارآمدی لازم را برای نظام سیاسی ندارد و بعضاً مصداق ضربالمثل "آش نخورده و دهان سوخته" میشود.
غرض از این نوشتار اما تکرار هشدارهای هزاران بارهام در بارۀ بحث نابودی اسرائیل نیست بلکه طرح داستان از زاویهای دیگر است.
اگر جمهوری اسلامی به واقع سیاست "ابهام" در مورد شعار "نابودی اسرائیل" را دنبال میکند طبعاً لازم است تبلیغات رسانهای خود را نیز با این سیاست همسو کند، اما اگر نظام سیاسیِ خواهان نابودی اسرائیل از طریقِ زور است، این سیاست هم برای خود حدود و ثغور و محدودیتهایی دارد که لازم است در تبلیغات رسانهای مورد توجه قرار گیرد.
متأسفانه سیاست رسانهای جمهوری اسلامی بخصوص در شبکه خبرِ صدا و سیما در برابر تحولات اسرائیل، تابع هیچ قاعده و ضابطهای حتی قواعد و ضوابط جنگی هم نیست و همۀ مرزهای انسانی را پشت سر گذاشته است.
همانطور که گفته شد اگر جمهوری اسلامی خواهان نابودی اسرائیل از طریق جنگ هم باشد رعایتِ قوانین جنگ در این مورد الزامی است. یکی از قواعد هر جنگی حساسیت در برابر سرنوشت غیرنظامیان است. تبلیغات جمهوری اسلامی در برابر عملیات مسلحانه در داخل اسرائیل اما گویی هیچ تفکیکی بین نظامیان و غیرنظامیان قائل نیست و به صرفِ اینکه حرکتی مسلحانه در جامعۀ اسرائیل صورت میگیرد، شبکۀ خبر بلافاصله مراسم جشن و شادی به پا میکند حتی اگر هدف عملیات افراد غیرنظامی و مردم عادی بوده باشند.
خب، منظور از خوشحالی و شادی از به گلوله بستن مردم عادی در عملیاتهای مسلحانۀ اخیر در تلآویو چیست؟ جشن گرفتن برای مرگ غیرنظامیان حتی در کشوری متخاصم، با کدام اصول و مرامِ ملی و دینی و انسانی سازگار است؟ عجیب اینکه در گزارش این نوع حوادث، از شدتِ هیجان و شادی در بارۀ آمار قربانیان نیز به شدت اغراق و شمار آنها چندین برابر تعداد واقعی آنها اعلام میشود!
اینکه یک جوان فلسطینی از شدت فشار یا خشم و نومیدی دست به اقدامی علیه غیرنظامیان طرفِ مقابل بزند، از نقطه نظر ریشهیابی خشونت جای بحث دارد اما اینکه در سرزمینی هزاران کیلومتر دورتر از صحنۀ ماجرا، از چنین حرکتی با چنان شعف آشکاری استقبال شود چنانکه گویی "فتحی نمایان" به وقوع پیوسته است، واقعاً که فقط از مسئولان صدا و سیمای جمهوری اسلامی برمیآید!
شادی از مرگ غیرنظامیان را در هیچ کشوری نباید "عادیسازی" کرد چون اگر عادیسازی شود، شاهد فجایعی چون شادی عدهای از جنایتِ قتل و جرح سه طلبۀ مشهدی خواهیم بود.