نویسنده: دانیل لاریسون
منبع: اندیشکده کوئینسی
ترجمه: دیپلماسی ایرانی
بیش از چهل سال است که ایالات متحده و ایران، روابط پردردسری دارند که با بی اعتمادی و خشونت در آمیخته و با آنکه هر دو حاکمیت می دانند که برخی منافع مشترک هم دارند، از همکاری با هم گریزان بوده و هستند. در پیش گرفتن یک سیاست بهتر و سازنده تر توسط ایالات متحده در قبال ایران، برای تحقق دگرش های بسیار ضروری در نقش منطقه ای آمریکا و پیشگیری از یک جنگ بی دلیل دیگر ضروری است اما در واشنگتن، میل چندانی به تلاش برای پذیرش ریسک های سیاسی این کار وجود ندارد.
گام نخست برای یک سیاست هوشمندانه تر در قبال ایران، فهم چرایی تنگناهای روابط دو کشور در چنین دوره درازی است و اینکه چه موانعی بر سر راهِ دگرش این وضعیت وجود دارد. خوشبختانه، سه پژوهشگر به نام حسین بنایی، مالکولم بایرنه Malcolm Byrne و جان تیرمان John Tirman در کتاب تازه خود، واکاوی بسیار ارزشمندی از روابط آمریکا و ایران دارند و همچنین به بررسی آن "لحنِ گفتمان ملی" می پردازند که منجر به نابودی فرصت های ارزشمند و در عوض کشمکش هایی شده که قابل اجتناب بوده اند.
کتاب "جمهوری های اساطیری: لحن ملی و ستیز آمریکا - ایران" که از پژوهشی خوب و نگارشی جذاب برخوردار است، یک متن بسیار اساسی برای هر کسی است که به سیاست (آمریکا در قبال) ایران و بطور وسیعتر، سیاست خارجی آمریکا در خاورمیانه علاقمند است. این کتاب به ارزیابی دوباره تاریخ چهل و چند سال گذشته روابط آمریکا- ایران پرداخته و ارزیابی متوازن و دقیقی را ارائه می دهد که چگونه هر دو حاکمیت به چرخه بدفهمی، اتهام زنی و ستیزه جویی که کلیت رابطه را فراگرفته، کمک کرده اند.
این کتاب روشن می سازد که چگونه لحن ملی هر دو دولت، گزینه های سیاستگذاران را زیر فشار و محدودیت قرار داده، بر ذهنیت آنها تاثیر گذاشته و چشمهایشان را به گونه ای بسته که نتوانند فرصت های پیشرفت دیپلماتیکی را که برایشان پدید آمده بود، دریابند. نقل قولی از رونالد کِرِبس در این کتاب می گوید که چنین لحن و ادبیاتی "مرز و محدوده ای را بر مشروعیتِ آنچه که بازیگران می توانند عموما بیان کنند، آنچه که می توانند بصورت جمعی (البته نه فردی) تصور کنند و آنچه که از نظر سیاسی امکان پذیر است، وضع کرده است."
در حالی که آمریکا، توان افکنی خود را در چارچوب یک ادبیات "بدیهی انگارِ" قدیمی می بیند، ایران، ایالات متحده را بعنوان تازه ترین نمونه در صف تاریخی قدرت هایی می بیند که خواهان سلطه بر کشور هستند. در سوی دیگر، ایران متکی بر سنت های ملی و مذهبی خویش است و خود را در مبارزه با زورگویان خارجی می بیند حال آنکه ایالات متحده، ایران را یک تهدید تروریستی و بخشی از جبهه ای می بیند که باید به زانو در آورده شود. این دو ادبیات با هم به تراکنش پرداخته و یکدیگر را تغذیه می کنند و هر بار که نزاع بیشتری سر بگیرد، ذهنیاتی که در پشت این لحن و ادبیات قرار دارد نیز، تقویت می شود.
آمریکا، صرفنظر از اینکه ایران در عمل چگونه رفتار کند، گروگان این ذهنیت است که حاکمیت ایران دردسرآفرین و غیرقابل اعتماد است و حکومت ایران هم گرفتار این تصور است که آمریکا در پی سرنگونی جمهوری اسلامی است. این الگو، محصول لحن و ادبیات ملی این دو حاکمیت است که ادراک رهبران دو کشور از یکدیگر را شکل داده است. البته همیشه اینگونه نیست که شعارهای متضاد دو طرف، راه همکاری شان را در مواردی که دلایل نیرومندی برای آن وجود دارد، بسته باشد اما دایره و سرشت همکاری ها را تنگ و محدود می سازد.
یک نمونه، گفتگوهای هسته ای است که سرشتی کاملا تکنیکی داشت و به برجام رسید و الگویی شد برای اینکه چگونه دو طرف می توانند در یک دیپلماسی سازنده، به تعامل بپردازند البته تا جایی که به مسائل کانونی ای برنخورد که با چگونگی فهم و نگرش آنها نسبت به هم سروکار دارد. همین رویکرد است که سرانجام برجام را فلج کرد و اکنون هم احتمالا آن را نابود خواهد کرد.
عدم درک درست این دو کشور از یکدیگر، یکی از اصلی ترین موانع بهبود روابطشان بوده است و آنچه را که آمریکا مکررا از درک آن عاجز ماند، این است که ایران می خواهد محترمانه و شرافتمندانه با او رفتار شود. این چیزی است که مقام های ایران، مکررا بر آن پافشاری کرده و واشنگتن در بیشتر موارد، آن را نادیده گرفته است.
اگر به کارنامه روابط آمریکا- ایران نگاه کنیم، روشن می شود که هرگاه آمریکا اراده کرده که برای نگرانی ها و منافع ایران، حداقلی از احترام را قائل باشد، چه میزان پیشرفت دیپلماتیک به دست آمده و برعکس، هرگاه واشنگتن علائم تحقیر و بی احترامی ارسال کرده، گفتگوهای سازنده از هم پاشیده است.
عقده دو جانبه آمریکا و ایران نسبت به یکدیگر، از شعارهایشان "تله ای انفجاری" ساخته که فرصت های امیدبخش فهم دیپلماتیک را مکررا تخریب می کند. همین الگوی ذاتی شده کینه و بی اعتمادی بود که موجب شد آمریکا، دستاورد گفتگوهای موفق هسته ای را تقریبا بلافاصله پس از امضای برجام پایمال کرده و جنگ اقتصادی علیه ایران را تشدید کند. ناتوانی دولت بایدن در فرار از این "تله"، تایید دیگری است بر قدرت تخریبی آن.
توصیه نویسندگان کتاب این است که دو طرف به سمت برقراری روابط دیپلماتیک معمول حرکت کنند تا فرصت های بیشتری از دست نرود و بدفهمی ها بیشتر نشود. عدم درک و دانش درست دولت آمریکا از ایران و مردمانش، یک عامل تکرارشونده در تاریخ روابط دو کشور است. یک حضور معمول دیپلماتیک در ایران، به جبران این کاستی کمک می کند.
رویگردانی از احیای روابط معمول، آمریکا را در تاریکی قرار داده و چشمان واشنگتن را بر روی زمینه های بالقوه اشتراک منافع بسته و به گروگان مدعاهای خودخواهانه گروههای تبعیدی، ایدئولوگ ها و رقبای منطقه ای ایران تبدیل کرده است. چندان شگفت نیست که با چنین تصویر تحریف شده و محدودی که سیاستگذاران آمریکایی از ایران دارند، سیاست آمریکا در قبال تهران، تا به این حد آشفته بوده است. روابط عادی با ایران می تواند این کاستی را جبران کند.
افشاگری؛ از عهد ناصری تا جمهوری اسلامی
صادرات طلبه وحسینیه به متاورس