ویژه خبرنامه گویا
آیا حتی قادر به برگزاری یک گرد همائی مشترک مجازی در مورد مسائل جوانان نیستیم؟
یک خواست حداقل!
اما آن چه که در بطن جامعه ایران بخصوص در بین نسل جوان می گذرد بسیار متفاوت تر از آن ذهنیتی است که ما از نسل جوان ایران داریم. نسلی که بسیار کم از او میدانیم .نسلی که متاسفانه نه تنها گروه های سیاسی واجتماعی بلکه والدین آن ها نیز در مورد ذهنیت و دنیای درونی آن ها کم می دانند .
گسستی تلخ که نتوانسته اند ! بهتر است بگویم امکان پذیر نبوده آن را پر سازند. در تجربه و شکل گیری رویا ها وفانتزی های آن ها سهم گیرند. نسبت به نوع تفکر ونوع زندگی دلخواه آن ها حداقل آگاهی را کسب کنند.
بگذریم از حداقل آگاهی به دهنیت درونی آن ها! که جامعه علی الخصوص حکومت مذهبی و مستبد جمهوری اسلامی فرصت طرح شدن و آشکار گردیدن به آن ها نمی دهد.
در مقابل حکومتی که در مقابله با جمع شدن کوچک گروهی نو جوان شیرازی "بشیوه عصر حجر "نماز وحشت می خواند .کافه شاپ ها را می بندد وبشیوه دوران صفوی دستجات"اولدرم بیلدرم "راه می اندازد.چه باید کرد؟
اپوزیسیون خارج هم که فاقد حداقل ارتباط با جامعه هردم متحول ایران بخصوص نسل جوان است. در دایره خود میچرخد. شعار می دهد .بنقد دیگر جریان های سیاسی می پردازد واز حداقل همکاری های موردی ،هم فکری و رایزنی با هم در جهت رسیدن به درک حداقلی از نیاز های نسل جوان سر باز می زند.
چه می شد اگر کنفرانسی ،همایشی حتی بصورت مجازی پیرامون مسائل ،مشکلات و چگونگی برقراری حداقل ارنباط اجتماعی با این نسل بر قرار می شد؟ بدون دعواهای مرسوم! این که چرا فلانی در صدر نشست و فلان جریان سیاسی تلاش کرد دستاورد جلسه را بنام خود ثبت کند .
متاسفانه ما هنوز گرفتار انی در این سطح هستیم وادعای هدایت، تاثیر نهادن بر جنبش داخل داریم.ما که قادر به دیدن وهضم عمل کردهای نسل جدید نیستیم. بیگانه با مسائل آن ها از کنارشان می گذریم. به برخورد های سیاسی وروزانه خود با حکومت و دیگر جریان های سیاسی بسنده می کنیم.
هنوز هستند جریان های ریز ودرشت از هر جریان وگروهی از افراد مستقلی که باور های ذهنی خود را بجای واقعیت های جمعیتی سرزمینی می گذارند که طی این نیم قرن به اندازه سه نسل از ما فاصله گرفته اند.
شاید نزدیک ترین مجموعه جمعیتی منظور مجموع طبقات و قشر ها صرفا از نظر سنی بازنشستگان و افرادی با بیست سال اختلاف سنی یعنی پنجاه سال تا چهل سالگان باشند که بما نزدیک هستند.نسل پیر شده ای که تصویری از جریان های سیاسی وزمان شاه دارند.
مشگل مهاجرت این است که مهاجرین وبه تبع آن جریان های سیاسی همیشه تصوری ازجامعه را در خاطر دارند که به زمان خروج آن ها بر میگردد .آن ها تصور می کنند که مردم در همان فضائی قرار دارند که درسال های دهه شصت بودند.با همان هیجان روز های تب آلود انقلاب که تبشان هنوز به عرق سرد ننشسته بود. با همان شناخت نسبت به گروه های سیاسی! آن ها باز تاب های پراکنده خانواده های سیاسی و برخی روشنفکران جامعه را به عموم تعمیم می دهند و نتایجی می گیرند که ساخته بخشی ذهن وبخشی دنیای رسانه است .حال انکه سه پانزده سال بر آن روزها گذشته است. تصویر آن روز ها در ذهن شصت سالگان تا حدی روشن، چهل چهل پنج ساله ها بدلیل نزدیکی وارتباط با همان نسل شصت سالگان درکی نیمه تاریک ونیمه روشن نزدیک به قضاوت فعالان آن روز ها از گذشته دارند.
اما دو نسل بعدی می توان گفت شناختی بسیار ناچیز از آن روز ها ونیرو های سیاسی دارند .بزرگ شدن ،تجربه کردن وتجربه اندوختن آنان از جامعه بسته وخش اسلامی کاملا متفاوت ونگاهشان به مسائل اجتماعی ،سیاسی وفرهنگی از نوع دیگر است. نسل پانزده سالگان که داستان دیگرند.نسل دیجیتالی تولد یافته در دنیای دیجیتال! بزرگ شده در دستهای تلفن های هوشمند.با طیف وسیع گسترده شده از بچه های مرفه ،متوسط تا اقشار فقیر ، تا بچه های کار .اما اکثریت مشترک در یک چیز !تنظیم شده بادنیای مجازی .
با سلیبرتی های رنگارنگ از تتلوی نامتعادل با نوزده میلیون فالوور وقتی که هتاکی و دریدگی آغاز می کند . تا ساسی مانکن! این نسل خشمگین بی نشاط معترض به شرایط زندگی که در دنیای مجازی زندگی یک جوان اروپائی را دنبال می کنند. " این نسل، جوانان و نوجوانانی را شامل می شود كه بهواسطهی آشنایی و استفاده زیاد از فناوریهای دیجیتال تجربهی جدیدی از زندگی به طور كل و روابط اجتماعی به طور خاص دارند.
فرایند اجتماعی شدن این نسل و شكل گیری هویت فردی و اجتماعی آنها از بنیان با نسل های پیشین متفاوت است.
واقعیت این است كه فرهنگ جوانان و به ویژه فرهنگ فراغت آنان به سرعت تحت تأثیر فرهنگ رسانه های دیجیتال قرار گرفته است. تلفن های همراه هوشمند نوع جدیدی از رسانه های ارتباطی بوده و شكل جدیدی از ارتباط را بین افراد به ویژه جوانان و نوجوانان را بر اساس تجربه جدید، شکل جدیدی از زندگی را فراهم و خلق كرده است. بستری برای رقم زدن تجربه های جدید نسل دیجیتال .از "تلگرام ، وات ساب ،وایبر گرفته تا اینستاگرام که دنیایی برای نوجوانان و جوانان فراهم كرده است تا علاوه بر انواع عكس، موسیقی و ویدئو، تجربه های خود در زندگی روزمره را نیز در آن به اشتراك بگذارند..
تجربه ای کاملا متفاوت ! نکته جالب اینکه این نسل کسانی هستند که زمان تولد آن ها انترنت وجود داشته وعصر بدون انترنت را تجربه نکرده اند .شیوه ونگرش آن ها به مسائل و رویداد ها با نسل های قبلی کاملا متفاوت است در ایران بطور مثال خیلی از رفتار ها و رویکرد های کار بران جوان و نوجوان ایرانی و رویکرد آن ها به مسائل به کار بران هم سال خود در امریکا اشباهت دارند. این نشان می دهد که ما در یک فرآیند جهانی هستیم و ناگزیر در این مسیر حرکت می کنیم"
فرازی از تحقیقات دانشگاهی استادان آقای حسین رفیعی ،سعید مدنی قهفرخی و خانم مروئه وامقی در بررسی با عنوان ارزشها و نگرشهای ایرانیان
حال تجسم کنید یک جریان سیاسی که فکر می کند: "مردم ایران بخصوص جوانان بخاطر فشار ها ومقابله با جمهوری اسلامی چپ گرا هستند و در بر آمد انقلابی پیش رو پشت آنها صف خواهند کشید وزمام امور بدست آن ها خواهند داد."
نقل از مصاحبه یک فعال رادیکال چپ . یا دیگرجریان هائی که فکر می کنند الگوی این نسل را خوب می شناسند و به دنیای فکری آن ها اشراف دارند ..
ادامه دارد ابوالفضل محققی
***
چرا نمی توانیم ویا نمی خواهیم واقعیت ها را بپذیریم؟
از خود انتقاد کنیم ! قسمت دوم
این شیوه تفکر بسته و ایدولوژیک مختص خامنه ای نیست . نگاهی است که اکثریت بند شدگان در چهار چوب بسته وسکت شده گروهی به آن گرفتارند. بسته به میزان باز بودن یا محدود بودن بدنه گروه و ارتباطشان با مسائل مردم .
گاه تلاش می کنند از پوسته خود خارج شوند و جهان اطراف را همان طور که هست ببینند! سعادتی که کمتر نصیب رهبران بخصوص به قول ما آذری ها "قالن بین ها "ذهن هائی با پوسته ضخیم "می گردد.
متاسفانه یکی از ویژگی هائی که باعث چنین در جا زدنی میشود .تصور نادرست این رهبران از برجسته بودن توانائی های خویش است! توهمی که سال ها احترام وحرف شنوی افراد تشکیلات بسته و اجبارا جمع شده در خارج "بخصوص شوروی سابق" درآن ها بوجود آورده است .
گفته ونوشته های با تاریخ مصرف بسیار محدود آن ها را اعضا در مقطعی توتیای چشم ساخته و بپای همان تحلیل های چپ اندر قیچی جان باخته اند .
من هر گز تبختر رهبرانی را که با غرور از بردن ترسناک نوشته هایشان توسط اعضا از مرز افغانستان به ایران که گوئی قند پارسی است که به بنگاله می رودسخن می گفتند فراموش نمی کنم!
چرک نویس های حاصل هیچ تفکر عمیق! که ببهای جان اعضای ساده وصدیق سازمان از مرز افغانستان به ایران حمل می شد.
اعضای شناخته شده ای که دستگیریشان معادل اعدام بود!درد می کشم وقتی فکر می کنم کدام نیروئی برتر از تعهد به جان یک انسان! بجان یک پدر خانواده چند نفری! پرده بر چشم یک رهبر سازمانی و ما کادر ها واعضای سازمان می کشیدکه نوشته آن هارا مهم تر از جان یک انسان بدانیم ؟
رنج می برم.من امروز این شیوه را مصداق بقربانگاه فرستادن اعضای یک سازمان می دانم که که رهبرانشان نظرات خود را مهم تر از جان اعضای سازمان خود می دانستند.
نظری که اشاعه افکار خود را ارجح تر از جان آدم ها ارزیابی می کرد ! نتیجه ارزیابی خود را بسیار فراتر وتاثیر گذار تر از قربانی شدن چند نفر می دانست .از ویژگی های رهبران توتالیتر بی پاسخ گو . تفکر و عملکردی است که می تواند بی هیچگونه درد در جان وچالش وجدان انسان ها را بپای نطریات بشدت خام خود قربانی نماید .
لاقل امروز وقتی افعال گذشته وحال سازمانی که به آن تعلق داشتم را بررسی می کنم بخود می لرزم وشرمنده می شوم که چرا آن روز ندیدم؟!
به نقد می نشینم باز می رسم به همان درد منجمد شدن در سکت ایدولوژی وگروهی خود که مانع از دیدن بسیار واقعیت ها ی روش می گردید. هزار لعنت بخود می فرستم که چگونه پرده ضخیم باور ایدولوژیک مانع از دیدن این گونه عمل کرد های نادرست می شد !
"امروز بجرئت می نویسم "چرت پرت" سرهم بندی شده پیرامون تغیر وتحولات شوروی و مسائل نظیر این" جان یک انسان را در خطر صد در صد قرار میداد تا تشکیلات داخل در جریان تحول فکری رهبران خارج قرار گیرند .کشمکش درون گروهی یار ویار کشی رهبران ، تحت نام مبارزه ایدولوژیک که تمام وقت وانرژی بخشی از یک نسل را گرفت وخاکستر کرد .
نوشتم که بگویم هنوز این کشمکش بصورتی دیگر با محتوی بکسان جریان دارد.
هنوز جدال بخاطر مفاهیم انتزاعی از تن "بزرگترین سازمان چپ دیروز ایران فدائیان" خارج نگردیده وخود را در برخورد از بالای رهبران باقی مانده از این گروه نشان می دهد.
رهبرانی که بی مهابا تیغ می کشند!اتهام می زنند، متهم میکنند! هر حرکت واتحادی را منوط به تحلیل های تاریخی و بر داشت های ذهنی خود می نمایند.
پسر بجرم عملکرد واشتباهات پدر محکوم می کنند. گفته های اورا تبلیغاتی ارزیابی میکنند که واقعی نیست واز دل او بر نمی خیزد .بلکه این برداشتی که ساخته ذهن ما می باشد واقعی است !ما بهتر از او میدانبم که او چه می گوید ودر پس ذهن او چیست !بی آن که خود کوچکترین نقص و اشتباهاتی که ببهای جان انسان ها تمام شد ه را مورد نقد قرار دهند ونتیجه گیری کنند.دست مایه ای بسیار حقیر بیادگار مانده از فرهنگی که روزی دکتر قاسملو را حقوق بگیر سیا می دانست .بختیار را نوکر بی اختیار می خواند ودر حذف مخالفان خود از هیچ گونه اتهام زنی ابائی نداشت !تا مانع از شکل گیری یک اتحاد ملی که دلخواه او ومعیار های او در مبارزه با حکومت اسلامی نیست گردد.. نگاهی که هنوز بر افروختگیش نسبت به دوران شاه بیشتر از بر افرختگی او نسبت به این همه فجایع و جنایت های خمینی و بازماندگان اوست .
می نویسم تا نشان دهم تفکر گروهی ایدولوژیک چه بلائی بر سر اندیشه آزاد انسان می آورد!
گاه فکر می کنم ایدئولوژی های سکت وبسته در دست رهبران ، با خود گونه ای از خود شیفتگی ونارسیسم را همراه دارد. . چیزی شبیه "آئینه دوریان گری" و یا آئینه داستان "سفید برفی" که همیشه تصویری شاداب ،زیبا ودرست از آنها بدون آن که منعکس کننده تصویر واقعی آن ها باشد ارائه میدهد ومانع از دیدن تصویر پیر شده ودر هم شکسته آنها می گردد.
هنوز خامنه ای گرفتار آئینه ترک خورده ای است که او را درسیمای انقلابی همه چیز دان با همان سیمای سال های جوانی نشان می دهد.
رهبران مجاهدین با آئینه ایکه از زمان انقلاب ایدلوؤژیک بدست مسعود ومریم رجوی داده شده هنوز خود را رهبران بلامنازع مردم می دانند وقادر به درک انعکاس منفی سیمای ایدولوژیک مذهبی "شتر ،گاو، پلنگی " خود در جامعه ایران نیستند .
جامعه ای جوان وعاصی از حکومت مذهبی که بیشترین چالش را با مذهب ونرخ دور شدن از مذهب را دارد.مبارزه با حجاب اجباری ،برداشتن روسری از سر "چهارشنبه های سفید" برسر چوب گرفتن روسری که به مبارزه وچالش عظیم زنان با حکومت بدل گردیده است.
مریم رجوی وزنانی که سال ها رفتن در جلدزنان سریاز از آن ها تصویری خش ودر هم شکسته ساخته است هنوز فکر می کنند الگوی جوان ایرانی هستند .جریان سیاسی که رابطه زن ومرد را تابو کرده "سخت تر از حکومت اسلامی" زنان را در اوج جوانی از همسران جدا کرده است .قادر نیست ابعاد ازدواج سفید ومیزان رابطه جنسی دختران وپسران ایرانی را حتی در سطح حکومت اسلامی درک کند.
چنین نگاهی به جامعه امروز ایران مسلما قادر به درک نسل جدید وجدید تر ایران نیست. نسل پرورش یافته با تلویزیون وماهواره های آنطرف آب تلویزیون "من تو" ومهم تر پرورش یافته گان دیجیتالی که روحشان هم از تاریخ فذائی ومجاهد بی خبر است.
نسلی که مطلقا آرمان خواه نیست وبرایش تقدیس تاریخ مبارزه مسلحانه ،خود کشی با سیانور قابل درک نیست. نسلی واقع بین حداقل نسبت به حان خود که هرگز حاضر نیست یا اصلا درک نمی کند چرا باید با تصمیم غلط افرادی بنام رهبر به قلتلگاهی بنام فروغ جاودان برود..... ادامه دارد