ملکه ی انگلستان پس از سال ها پادشاهی بر انگلستان و کشورهای مشترک المنافع، با آبرو و بزرگی یی که شایسته اش بود در سن ۹۶ سالگی در گذشت.
با درگذشت او صفحاتی دیگر از تاریخ معاصر جهان ورق خورد و کتابی مفصل از دورانی پر تغییر و التهاب بسته شد.
من به عنوان یک ایرانی که بخش بزرگی از تاریخ امروزین سرزمین ام به سیاست های انگلستان پیوند خورده است در گذشت این بانوی قدرتمند و حافظ منافع انگلستان را تسلیت می گویم.
این پیوند اگر چه بخش اعظم اش به نفع ایران و مردم سرزمین ام نبوده، اما درس های بسیار زیادی به ما آموخته که اگر از این درس ها بهره نگیریم، هرگز نخواهیم توانست به بزرگی و مجدی که شایسته ی آنیم دست پیدا کنیم.
ما ایرانیان همواره صاحبان قدرت جهانی را با زبان لعن و نفرین نواخته ایم و کاسه کوزه ی ضعف ها و ندانم کاری های خود را بر سر صاحبان قدرت شکسته ایم و آن ها را مسوول تیره روزی های خود دانسته ایم بی آن که به نقش و مسوولیت خود در این تیره روزی ها اشاره ای بکنیم.
با درگذشت ملکه الیزابت، فرصتی فراهم شد تا ایرانیان خودکم بین و گریزان از مسوولیت فردی و اجتماعی و مسوول پنداشتن قدرتمندان در فلاکت و تیره روزی های خود، عقده ها و خشم فروخورده ی خود را با کلمات و ابراز نظرهای سخیف زشت بر پیکر ملکه فرو ریزند و جایی برای بیرون ریختن عفونت های خود بیابند.
از حکومت نکبت که وجود و حیات خود را مدیون سیاست های انگلیس است و بدون نظر مثبت این کشور، هرگز به وجود نمی آمد تا مخالفان حکومت که تمام ضعف ها و حقارت های خود را به وجود انگلستان و سیاست های اش نسبت می دهند همگی با کلماتی زشت و حقیر، که نشان دهنده ی حقارت خود آن هاست، در مقابل مرگ ملکه واکنش نشان دادند که همین نیز نشانه ی قدرت انگلستان و حاکمان آن از جمله ملکه ی درگذشته است.
ایرانیان حقیر، که بنا به ذات حقیرشان باید این حقارت را به اَشکال گوناگون بروز دهند، اولین نشانه ی حقارت شان این است که اصولا از ساختار سیاسی کشوری که دشمن می پندارند بی خبرند و هیچ از سیستم حاکمیت انگلستان نمی دانند و مثلا ملکه را «تنها» فرد تصمیم گیرنده در تمام موضوعات سیاسی انگلستان می دانند، و از درگذشت او چنان دچار شادی و شعف می شوند که گویی با مرگ ملکه،،، انگلستان هم می میرد.
حکومتی ها این حقارت را با به کار بردن انشای سخیف «فلانی مُرد» در گزارش خبر درگذشت ملکه نشان می دهند و ضد حکومتی ها هم با طنزهایی دون مایه و سَبُک، عقده ی دل را می گشایند.
آن ها می گویند شیر فلان فلان شده، پدران ما را کُشت و خورد، خدا را شکر که خودش پیر شد و مُرد، در حالی که ما در جنگل و عالم حیوانات زندگی نمی کنیم.
ما انسان هستیم و می توانیم به اندازه ی هم، قدرتمند و صاحب عزت شویم.
هیچ کس هیچ وقت این موضوع را بیان نمی کند که چرا ما نباید انگلستان شویم؟
جزیره ای که در مقایسه با ثروت های خداداد کشورمان هیچ ندارد.
کشور ما، هر چیزی که در جهان، ثروت خوانده می شود و برای به دست آوردن اش تلاش ها می شود مفت و مجانی و بدون زحمت در اختیار دارد.
از مغزهای برجسته ای که امروز در سراسر جهان مشغول افزودن ثروت های علمی و فرهنگی و اقتصادی به کشورهای مختلف هستند تا خاکی غنی تا جغرافیایی متنوع، تا فرهنگی در سطحی باور نکردنی والا و جهانی....
اگر ما نمی توانیم از این ثروت ها استفاده کنیم به انگلستان چه؟ اگر ما نمی توانیم با انگلستان مقابله کنیم به حریف چه؟
خوزستانِ پیش از انگلستان را به خاطر بیاورید که مردمان اش مثل کرم در چاله ها می لولیدند و انگلستان آمد و «آبادان»ی ساخت که هنوز هم شهریت اش در ایران زبان زد است.
ما اگر عرضه داشته باشیم فعلا از شر این حکومت نکبت خود را خلاص می کنیم که ایرانیان را تبدیل به کرم هایی کرده است که در میان زباله های کربلا به مناسبت اربعین در هم می لولند.
ما اگر عرضه داشته باشیم، نه حاکم کشورهای مشترک المنافع، بلکه خاکی را که در آذربایجان متعلق به خودمان است باز پس می گیریم.
ما حیوان نیستیم که یکی شیر باشد و دیگر ی موش. ما انسانیم و اگر انسانی شیر است، ما هم می توانیم شیر شویم.
ما چرا باید مثل پیرزن هایی که سر کوچه می نشینند و به سینه می کوبند و ناله و نفرین نسبت به ظالم سر می دهند باشیم و با امکاناتی که داریم تبدیل به قدرتمند ترین کشورهای جهان نشویم؟ همان آرزویی که پادشاه فقید ایران با خود به گور برد؟
اگر انگلستان به ما بد کرده، نقش خود ما در این بد کردن چه بوده است؟ آیا موش دست و پا بسته ای بوده ایم که در چنگال شیر قدر قدرت کار ی نمی توانسته ایم انجام دهیم؟
در کف شیر نر خون خواره ای
غیر تسلیم و رضا کو چاره ای؟!
واقعا؟!
نه. ما اگر هم امروز ضعیف هستیم، به دشمن قوی احترام می گذاریم و از او یاد می گیریم که ما هم قدرتمند باشیم.
اول از همه، حاکمان آدمخوار اسلامی را به زباله دان تاریخ بیفکنیم و بعد در جهان تعامل ها، چنان قدرت معنوی و واقعی یی از خود نشان دهیم که دنیا مثل امروز که در مقابل پیکر ملکه ی انگلستان کلاه ادب از سر بر می دارد، در مقابل مثلا مرگ حاکمان ما نیز چنین رفتاری از خود نشان دهد.
آری. ملکه درگذشت، اما انگلستان هست و خواهد بود. از روش های ملکه برای سربلند نگه داشتن کشور و ملت اش و از انگلستان به خاطر قدرتمند بودن اش بیاموزیم و تاریخ فردای خود را بسازیم....