جنبش اعتراضی در ایران در چهارمین هفتهی خود به سر میبرد. مثل هر پدیدهی انسانی-اجتماعی دیگری این جنبش نیز ترکیبی است از احساسات و عقلانیت. مهم در این میان نسبت هر یک به دیگری در مسیر حرکت و تحول آن است. بارقهی احساسی در این جنبش در ابتدا بسیار بالا بود، چرا که آغاز قضیهی از مرگ فجیع ایراندخت مهسا امینی، یک دختر جوان بیگناه بود که از نگاه آدمخواران اسلامی دو جرم داشت: انسان بودن و زن بودن.
این احساسات شور و پاک، تبدیل به موتور اولیه برای شروع جنبش شد. از آن موقع ۲۷ روز میگذرد و اینک ما در آستانهی یک ماهگی این حرکت هستیم. در طی این مدت ضرورت تغییر تناسب میان احساس و عقل مطرح شده است و به همین خاطر باید پیوسته تلاش کنیم تا ضمن حفظ انگیزهی احساسی این حرکت -که با جنایتهای دیگری مانند قتل فجیع نیکا شاکرمی توسط رژیم آدمخوار تقویت شده است- هر چه بیشتر به وجه عقلانی جنبش بپردازیم تا تداوم، گسترش و پیروزی آن را تامین و تضمین نماییم.
نکاتی که در زیر میآید در این راستاست و امید است مورد توجه فعالان جنبش قرار گیرد. هر یک از ما میتوانیم در تکمیل و انتقال این نکات و پخش آنها در رسانهها و فضای مجازی کوشا باشیم تا به گوش کنشگران و فعالان اصلی جنبش برسد.
جنبش اعتراضی باید قادر باشد با ابتکارهای مختلف خود به دو چیز دست یابد: وارد ساختن نیروهای اجتماعی جدید به صحنه و هر چه مشخص تر کردن خواستهای خود. مورد نخست سبب تقویت و ماندگاری جنبش میشود و مورد دوم مسیر حرکت و تحول آن به سوی یک هدف مشخص را تامین میکند.
جنبش اعتراضی باید از تکرار و فرسوده سازی نیروهای خود به واسطهی هزینهی بالای سرکوب وعدم مشاهدهی پیشرفت پرهیز کند. تکرار آن چه انجام شده است برای یک جنبش امر خوبی نیست، در هر حرکت مشابه، مانند فراخوانها، باید خصلت برداشتن یک گام به جلو احساس شود تا تاثیر خود را داشته باشد و حس پیش روی و نزدیک شدن به پیروزی را بدهد در غیر این صورت، به عنوان درجازدن تعبیر شده و سبب تضعیف روحیه میشود.
مثال: در روزهای ۱۹ و ۲۰ آذر سال ۱۳۵۷ دو راهپیمایی بزرگ در تهران صورت گرفت و تمامی اسناد و شواهد حکایت از آن دارد که راهپیمایی روز عاشورا «بسیار گستردهتر و باشکوهتر از راهپیمایی روز تاسوعا بود». (۱) میبینیم که به فاصلهی فقط یک روز، یک حرکت مشابه در مکان مشترک، دو حجم متفاوت از مردم را به خیابان میآورد و سرنوشت انقلاب را مُهر میکند. تا قبل از آن بزرگترین تجمع در انقلاب راهپیمایی عید فطر ۱۳۵۷ بود که در ۱۳ شهریور ۱۳۵۷ برگزار شده بود و از حیث شمار بسیار کمتر از راهپیمایی تاسوعا در ۱۹ آذر بود.
جنبش کنونی نیز میبایست در تدارک حرکت هایی باشد که هر یک باید، به طور منطقی و برای حفظ اثرگذاری جمعی، از اقدام قبلی قویتر و گسترده تر باشد. تنها در این صورت است که میتوان خصلت فزاینده و پیش برندهی جنبش را حفظ کرد، آن را وسیع تر، اعتمادبخش تر و قویتر جلوه داد و به سرانجام رساند. از ورود به یک روند نمایشی-فرسایشی بپرهیزیم چون میتواند هزینه را نزد شرکت کنندگان خود آن قدر بالا ببرد که سبب ریزش نیرویی شود.
پرسش این است که چگونه میتوان چنین کرد. این جاست که میبینیم به انتهای موثر بودن ایدههای «جنبش بدون رهبر»، «جنبش بدون سر» و «بدون سازماندهی متمرکز» میرسیم. «موسسهی مطالعات و پژوهشهای سیاسی»، وابسته به رژیم، در مورد راهپیمایی عید فطر سال ۱۳۵۷ مینویسد: «بعد از اقامه نماز، نمازگزاران در حرکتی از پیش طراحی شده، اقدام به راهپیمایی به طرف مرکز شهر کردند. رهبری این تظاهرات را روحانیت مبارز تهران به عهده داشت.» (۲) (تاکیدها از نگارنده است.)
در حالی که بسیاری در شرایط کنونی نبود رهبری متمرکز را یک مزیت برای جنبش اعتراضی میدانند نباید به نتایج منفی آن بی اعتناء بود و با یک درک احساسی نسبت به موضوع به آن نگاه کرد. برخی، به طور مثال، با نوعی ذوق زدگی غیر حرفهای نسبت به امکانات اینترنتی و شبکههای مجازی، آنها را تا حد جایگزین شدن برای یک رهبری سنتی ارتقاء میبخشند. بسیاری از این افراد، باور به اهمیت شبکههای مجازی را از کتاب و مقاله و برخی گزارشها به عاریت گرفتهاند و خود در عمل با محدودیتها و دشواریهای کار با آن آشنایی عملی ندارند. این اما یک خوش بینی کاذب است که بخش عمدهای از آن به واسطهی قطع اینترنت، کند بودن سرعت آن، کنترل دولتی اینترنت و بعضی به خاطر انتخاب گزینشی رسانههای ماهوارهای در انعکاس دادن آن چه در فضای مجازی انتشار مییابد، اعتبار و جدیت خود را از دست میدهد. شبکههای مجازی ابزار مبارزه هستند و نه خود مبارزه. مبارزه همچنان نیاز به هدف، استراتژی، سازماندهی و رهبری دارد. این کاملا صحیح است که هر جنبشی این عوامل را به فراخور واقعیتها، چالشها و ظرفیتهای خویش تعیین و تعریف میکند اما معافیت از آنها جنبش را به یک شیر بی یال و دم اِشکم تبدیل خواهد ساخت.
افرادی که از «رهبری جمعی»، «رهبری شورایی»، «رهبری مجازی» و «هرکس رهبری» صحبت میکنند عامدانه یا ناآگاهانه خود را از مسئولیت سنگین ضرورت شکل دهی به یک جریان سازمانده و رهبری کننده معاف میکنند و با انداختن توپ این مسئولیت به میدان جوانانی که جز یک تلفن تحت کنترل با اینترنت قطع شده چیزی در دست ندارند، سازماندهی و هدایت گری کلان جنبش را به موجودی خیالی به اسم رهبری جمعی و هدایت مجازی و اینترنتی و امثال آن حواله میدهند. منطق آنها در این باره «یا شانس و یا اقبال» و «روش آزمایش و خطا» است و این نوعی قمار با سرنوشت جنبش است.
صد البته حساسیت روانی جامعه و به ویژه نسل جوان نسبت به واژهی «رهبر» و «رهبری» را باید درک کرد. سی سال است که این دو واژه با تعفن عمامه به سری به اسم خامنهای گره خورده است، اما این مارگزیدگی نباید سبب هراس از ریسمان ضروری برای نجات جنبش شود. این تنفر را باید در سر جا و مورد خود قرار داد و به پدیدهی رهبری جنبش به عنوان یک نیاز فنی که دارای اهمیت کارکردی است نگاه کرد. کنترل احساسات تنفر برانگیز در قبال این کلمات باید تحت مهار عقلانیت مدیریت گرا قرار گیرد.
نگارنده بر این باورست که این ذات جهان شمول کار جمعی است که سازماندهی و رهبری میطلبد نه ویژگی خاص سنت تاریخ سیاسی ایرانی. امروز هم میبینیم که حتی در دمکراتیک ترین کشورها هرگونه تحرک سیاسی-انتخاباتی بر اساس دو اصل ساده و بدیهی سازماندهی و رهبری صورت میگیرد. تجربهی سرنوشتهای نامعین و نامعلوم شبه انقلابهای بهار عربی به خوبی گویای آن است که هرگونه اغراق و افراطی در زمینهی جایگزینیِ ضرورت سازماندهی و رهبری با کارکردهای نامتعین ابزارهای مجازی در عمل به شکست میانجامد. به هم چنین است هر گونه تلاش برای اتکای صرف بر رهبری افقی و با بهره برداری از شبکههای مجازی مانند «فوروم اجتماعی» (Social Forum) در سطح بین المللی، «اشغال وال استریت» (Occupy Wall Street) در آمریکا و «جلیقه زردها» (Jilets Jaunes) در فرانسه.
بر این باورم که خلاقیت و نوآوری میتواند «قسمتی» از کمبود یک تشکل سازمانده و رهبری کننده را برای جنبش حل کند، اما نه تمامی آن را. به طور مثال، ابتکار تظاهرات محله محور و یا فراخوانهای پراکندهی جوانان در محلات. اما این ابتکارها جنبش را در مسیر طولانی خود تا مرحلهای به پیش میبرد، از یک مقطعی، هر یک از کنشگران با واقعیت لخت و عریان ضرورت «تبدیل جنبش اعتراضی به جنبش انقلابی» (۳) مواجه میشود. از یاد نبریم که
• جنبش اعتراضی رژیم پایین نمیکشد، جنبش انقلابی رژیم سرنگون میکند.
• جنبش اعتراضی جایگزین نمیسازد، جنبش انقلابی تدارک جایگزین را میبیند.
بنابراین، اگر این دو نوع جنبش را به اشتباه به جای یکدیگر بگیریم محکوم به شکست هستیم. البته بسیاری از ابتکارها و خلاقیت بازیگران کف خیابان و این سوی و آن سوی در چارچوب «جنبش اعتراضی» میسر و موثر و معنادار است: شعارنویسی روی دیوارها، پاره کردن عکس خمینی و خامنهای، به آتش کشیدن بانرهای سران رژیم، شعار دادن از پشت بامها و پشت پنجرهها، خواندن سرود و شعار در خیابانها و کلاس و دانشگاهها، فرستادن بادکنکهای حاوی شعارها به آسمان، برداشتن روسری از سر به نشانهی مخالفت با حجاب اجباری، غذاخوری دانشگاهها را به صورت دخترانه-پسرانه درآوردن و دهها ژست و اقدام ارزشمند دیگر در راستای اعتراض.
اما اگر قرار است که شعار «آخوند باید گم بشه» تحقق یابد و بساط حکومت آخوندی جمع شود، نیاز است که به سوی یک «جنبش انقلابی» به معنای متداول کلمه برویم. جنبش اعتراضی میتواند «مطالبهی انقلابی» داشته باشد اما آن چه مهم است، «کنش انقلابی» است و آن نیست مگر تلاش برای تدارک عملی پایین کشیدن رژیم و آماده سازی آلترناتیو سیاسی برای جایگزینی آن.
پایین کشیدن یک رژیم نیازمند اقداماتی است مانند:
• راهپیماییهای بزرگ میلیونی برای دادن اولتیماتوم به رژیم
• اعتصابات سراسری برای فلج کردن اقتصاد و قطع منابع مالی و مادی رژیم
• تدارک قیام براندازی برای تصرف مراکز قدرت و دستگیری سران نظام
بنابراین برایمان روشن باشد که:
• هیچ جنبش اعتراضی قادر به انجام کار جنبش انقلابی نیست.
• هیچ جنبش انقلابی هم البته بدون جنبش اعتراضی شکل نمیگیرد.
اما آن چه یک جنبش اعتراضی را به یک جنبش انقلابی تبدیل میکند وجود یک ارادهی سازمانده و رهبری کننده است که در قالب یک تشکل شبکه وار، مراکز متعدد تلاش و شکلهای مختلف کنشگری جنبش اعتراضی را از حالت پراکندهی خود به سوی نوعی همبستگی محتوایی و پیوند کارکردی هدایت میکند و از دل آن دو امر لازم برای سرنگون سازی رژیم حاکم را بیرون میکشد: اعتراضات سراسری و اعتصابات سراسری.
شاید برخی بگویند که این جریان سازماندهی و رهبری کننده به تدریج شکل خواهد گرفت و نباید در مورد آن بیش از حد از همین حالا که جنبش اعتراضی فقط در چهارمین هفتهی خود است نگران بود. نگارنده با این نظر به صورت مشروط موافق است: درست است که روند تبدیل جنبش اعتراضی به جنبش انقلابی زمان میبرد، اما دو نکته برای تحقق آن نباید فراموش شود:
۱) این روند را نمیتوان به دست شانس و تصادف سپرد، چون ممکن است غفلت سبب ضعف تدریجی و خاموشی جنبش شود.
۲) برای تحقق این تبدیل باید به طور مشخص، هدفمند و اراده مند روی آن کار کرد و برای آن، یک جریان سازمانده و رهبری کننده به وجود آورد.
به عبارت دیگر، باید با موضوع فعال و دقیق عمل کنیم نه منفعل و منتظر. برای این که بتوان این جریان سازمانده و رهبری کننده را به وجود آورد نخست باید به ضرورت حتمی آن باور آورد و بعد مسئولیتهای فردی یا جمعی و تشکیلاتی خود را در این رابطه پذیرا و وارد عمل شد. هر فرد یا تشکل ایرانی که خود را دخیل در این جنبش میداند باید از خویش بپرسد که چگونه میخواهد و میتواند به طور موثر و عملی در روند ضروری و حساس تبدیل جنبش اعتراضی به جنبش انقلابی مشارکت کند.
در پایان دو مثال معروف را با هم ترکیب کنیم: «هنر نزد ایرانیان است و بس» و «نیازی به اختراع دوبارهی چرخ نیست». حاصل چیزی نخواهد بود جز پرهیز جدی از اصرار بیهوده بر منحصر به فردسازی روندی که بارها و بارها در تاریخ سیاسی و اجتماعی بشر تجربه و امتحان شده و حاصل کار به صورت مدون و تعریف شده در اختیار ماست. راز پیروزی ما در واقع گرایی است. هیچ ایرادی ندارد که اصل جهان شمولِ ضرورت تبدیل جنبش اعتراضی به جنبش انقلابی و استقرار سازماندهی و رهبری در آن را با ابتکار و نوآوری و خلاقیت ایرانی خود انجام دهیم، اما باید انجام دهیم.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- https://psri.ir/?id=kez7614j
۲- https://psri.ir/?id=6dyudjl9
۳- https://news.gooya.com/2022/10/post-69132.php
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
برای دنبال کردن برنامههای تحلیلی نویسنده به وبسایت تلویزیون دیدگاه مراجعه کنید: www.didgah.tv
جهت اطلاع از نظریهی «بی نهایت گرایی» به این کتاب مراجعه کنید: «بی نهایت گرایی: نظریه ی فلسفی برای تغییر» www.ilcpbook.com
آدرس تماس با نویسنده: [email protected]
فریادهای شبانه، ابوالفضل محققی