حمید صبی - ایران وایر
«حمید صبی»، وکیل برجسته ایرانی بریتانیایی، متخصص حقوق بشر و مقیم لندن معتقد است که ایرانیها باید آماده شوند تا در زمان فروپاشی جمهوری اسلامی، بین دو گزینه «انتقام» یا «پیشرفت»، دست به انتخاب بزنند.
قتل «مهسا امینی» به دست ماموران «گشت ارشاد» جمهوری اسلامی در تهران در ماه گذشته جنبش بیسابقهای را به راه انداخته که به دنبال براندازی رژیم فاسد و جنایتکار روحانیون است.
واکنش وحشیانه نیروهای امنیتی به اعتراضاتی که وارد چهارمین هفته خود شده، کشته، مجروح و بازداشتیهای بسیاری به همراه داشته اما خدشهای بر عزم راسخ مردم عادی که همچنان بدون رهبر به خیابانها میآیند، وارد نکرده است. ایرانیها به «انقلاب» خود ادامه میدهند و خواهان کنار رفتن آخوندها از قدرت هستند.
رژیم که با به کار گرفتن مدام توان قهری خود اکنون ضعیف شده است، دیگر قادر نیست پاسخ قابل قبولی به خواستهای معترضان دهد. این رژیم محتوم به نابودی است. فروپاشی ممکن است چند ماه یا چند سال زمان ببرد اما دیر یا زود اتفاق خواهد افتاد.
👈مطالب بیشتر در سایت ایران وایر
اکنون مساله مردم ایران در این پرسش خلاصه میشود که چهگونه میتوان از جمهوری اسلامی گذر کرد و به حکومتی دموکراتیک رسید که به شهروندانش احترام بگذارد و آنها را به خاطر یک کوتاهی ناچیز از قوانین سرکوب نکند یا به قتل نرساند؟
ایران در سال ۱۳۵۷ نیز با همین معضل مواجه شد. جنبشهای مدنی و لیبرالِ اوایل دهه ۵۰ خورشیدی به تظاهرات گسترده و اعتصابات عمومی انجامیدند که عملاً رژیم شاه را فلج کردند. در آبان ۱۳۵۷، پس از ۱۰ ماه تظاهرات بیوقفه علیه شاه، «محمدرضا پهلوی» اعلام کرد: «صدای انقلاب شما را شنیدم.»
او با بیان همین جمله، فروپاشی حکومت خود را پذیرفت.
معلوم بود که حکومت مطلقه پهلوی دیگر نمیتواند ادامه یابد. شاه برای نجات کشور از سقوط و نیز از برقراری یک حکومت اسلامی، دست به دامن جریان مخالف خود، عمدتاً «جبهه ملی» شد. اما جبهه ملی حاضر به همکاری نشد. دکتر «غلامحسین صدیقی»، یکی از برجستهترین اعضای اپوزیسیون سکولار ایران از پذیرش پست نخستوزیری سرباز زد و شاه به ناچار ریاست دولت را به دیگر مخالفان خود که از جایگاه کم اهمیتتری برخوردار بودند، پیشنهاد کرد. هیچکس نپذیرفت تا این که سرانجام «شاپور بختیار» در آذر ۱۳۵۷ نخستوزیر شد. جبهه ملی بلافاصله او را به خیانت به جنبش متهم کرد. هیچ یک از یارانش در جبهه ملی یا در سایر جریانهای سکولار از او حمایت نکردند. آنها همگی از «روحالله خمینی» و نگاه او به جمهوری اسلامی پشتیبانی کردند و حاضر شدند دروغهای آیتالله خمینی را به جای سخنان فردی که تمام عمرش را صرف مبارزه برای آزادی و دموکراسی کرده بود، بپذیرند.
واقعیت این است که شاه خیلی دیر کوتاه آمد. انتظارات مردم تغییر کرده بود. آنها دیگر آماده پذیرش وعده بختیار برای انتخابات آزاد و دموکراسی نبودند. مساله اصلی در آن زمان این بود که رژیم شاه و خادمانش سقوط کند اما این که چه کسی بعد از او به قدرت برسد و ماهیت حکومتش چه باشد، اهمیت کمتری داشت.
در آن دوران هیچکس آماده شنیدن هشدارهای منِ وکیل ۳۱ ساله و چند دوستی که دور خود جمع کرده بودم، نبود. در آن روزها، بحث بر سر توافق و مصالحه به هیچوجه محبوبیت نداشت. حتی دکتر «حاج سید جوادی»، از برجستهترین مخالفان شاه، در جلسهای که به مدیریت من برای فعالان جوان یهودی برگزار شد، تاکید کرد: «محتوای قانون اساسیِ بعدی، از جمله مسایل فنی جزیی است- بگذارید بر نابودی کامل رژیم فاسد پهلوی متمرکز بمانیم.»
همانطور که بختیار وعده داده بود، شاه در ۲۵ دی ۱۳۵۷ ایران را ترک کرد. جنبش موفق شده بود. شاه رفته و حالا یکی از رهبران مخالفان او نخستوزیر شده بود.
اما این امر کافی نبود. آنهایی که صدایشان بلندتر بود، همان اسلامگرایانی که از حمایت «مجاهدین» و «فداییان» برخوردار بودند، برنامه خود را پیش بردند. آنها مردم را که هنوز از یک رهبری واحد برخوردار نبودند، وا داشتند تا بختیار را کنار بزنند و از خمینی حمایت کنند؛ اشتباهی غیر قابل انکار که دو نسل از ایرانیها را محکوم به تحمل حکومت جنایتکار آخوندها کرد و منجر به غارت و نابودی منابع کشور و برقراری خشونت و بیقانونی در جامعه شد.
مردم ایران دیر یا زود، بار دیگر با همان انتخابِ قاطع روبهرو خواهد شد. روزی فرا خواهد رسید که آخوندها متوجه میشوند که کار از کار گذشته است. آن وقت است که دست به سوی مخالفان دراز خواهند کرد و حکومت را تحویل آنها خواهند داد. اما آیا این بار پیشنهاد آنها را خواهیم پذیرفت یا این که مانند سال ۱۳۵۷، آن را رد خواهیم کرد و به جان یکدیگر خواهیم افتاد؟ آیا ما میخواهیم شاهد سقوط خونین این رژیم باشیم و حامیانش را یکی یکی به چوبه دار بکشیم؟ آیا انتقام و نابودی جمهوری اسلامی را مهمتر از ماهیت رژیم بعدی میدانیم؟
من امیدوارم که چنین نباشد.