از همین امروز باید به سخنان «ضد انقلاب ۱۴۰۱» گوش داد
مخالفان صریح یا ضمنی انقلاب ۱۴۰۱ چه استدلالها و روایت هایی برای ابراز این مخالفت دارند؟ بررسی این استدلالها حتی در بحبوحهی انقلاب ضرورت دارد چون هم انقلابیها را به کاستیهای احتمالی کار خود فرا میخواند و هم دست «ضد انقلاب ها» را رو میکند. این مخالفتها همه صریح نیستند و به همین دلیل باید دنبال کلید واژه هایی در سخنان نمایندگان انواع این مخالفتها بود. در این نوشته به هشت اسم رمز برای هشت روایت مربوطه میپردازم.
تجزیه طلبی
ماشین تبلیغات جمهوری اسلامی برای کشتار در کردستان و خوزستان و بلوچستان معترضان را تجزیه طلب میخواند. مشاطه گران اخیرا «لرها» را نیز به جمع تجزیه طلبان افزودهاند. همچنین رژیم اسلامی اشغالگرِ ایران خود را حافظ وحدت سرزمینی کشور معرفی میکند. در میان استمرار طلبان و لابیگران جمهوری اسلامی در خارج نیز این اسم رمز تحت عنوان دغدغه و دلسوزی برای ایران به چشم میخورد. در مطلبی پیش از این در ایندیپندنت فارسی توضیح دادهام که احتمال تجزیه در شرایط ایران و منطقه و دنیا صفر است. کسانی که بدون توجه به واقعیت، این نگرانی توخالی را مطرح میکنند در واقع در ارکستر بوقهای تبلیغاتی حکومت مینوازند. تصور حاکمان این است که با اتهام تجزیه طلبی میتوانند با فراغ بال معترضان را به طور جمعی به قتل برسانند.
جنگ داخلی
رسول نفیسی که از جمله مهمانان مقامات جمهوری اسلامی در سفر به نیویورک بوده در شب ۲۱ آبان به وقت دی سی در مصاحبه با ایران اینترنشنال نخست این جنبش را به جای پیشگامی دنباله روی مردم کوچه و خیابان نامید (که ذم شبیه به مدح است) و در آخر نیز نگرانی خود را در باب جنگ داخلی ذکر کرد. در کجای دنیا انقلاب مردم علیه قشر حاکم یک درصدی به جنگ داخلی منجر شده است؟ کدام «دانشمند علوم اجتماعی» پیش بینی میکند؟ او کدام جنگ داخلی را سراغ دارد که دنبالهی انقلاب عمومی باشد؟ مورد سوریه جنگ داخلی نبود؛ جنگ بشار اسد با همکاری رژیم اسلامی و پوتین علیه مردم سوریه بود و نه جنگ داخلی. در لیبی هم جنگ میان گروههای شبه نظامی در جریان بود و نه جنگ داخلی میان بخش هایی از کشور.
بنزین ریختن روی آتش
عبدالکریم سروش در تحلیل خود از اعتراضات همانند دیگر مشاطه گران رژیم اسلامی از ایران اینترنشنال به عنوان عامل تشدید انقلاب ۱۴۰۱ یاد نمیکند اما این شبکه را بدون آوردن اسم، ریزندهی بنزین بر روی آتش اعتراضات خواند. فرمانده ارتش عین این روایت را بیان میکند: «مردم تحت تاثیر صدا و تصویر شیطان قرار دارند.» این سخن نسخهی ملایم شدهی سخن خامنهای است که اعتراضات را به دشمنان خارجی نسبت میدهد. فرض این سخن این است که اگر امروز ایران اینترنشنال گزارش دهی خود از اعتراضات را متوقف کند اعتراضات تمام میشود یا مهسا را رسانهها کشتند و اگر این قتل گزارش نمیشد مردم به خیابان نمیریختند. او فراموش میکند که وقتی اطلاع رسانی نباشد حکومت تمامیت خواه دینی (که به قول سروش برای مذهبیها عزت آورد) بیشتر میکشند. اگر مردم به خاطر قتل مهسا بیرون نمیریختند به دلیل قتل دیگری که بالاخره افشا میشد بیرون میریختند. مشکل سروش و دیگر مشاطه گران آن است که هیچگاه اجبار حجاب و هزاران محدودیت تمامیت خواهانه را مشکل مردم تلقی نمیکردند و مشکل آنها با رژیم، محدودیت فعالیت خودشان به دلیل رقابت بر سر قدرت بود.
اصولا معرفی رسانهها به عنوان عامل تحولات اجتماعی و سیاسی متوجه به انحراف از اصل موضوع است و مبتنی است بر اغراق در قدرت رسانهها. این را هر کسی که چند سال در رژیمهای استبدادی و تمامیت خواه زندگی کرده میداند. نه بی بی سی عامل انقلاب سال ۵۷ بود و نه ایران اینترنشنال عامل انقلاب ۱۴۰۱. رسانهها «ممکن است» گزارش جهت دار داشته باشند، برخی وقایع را گزارش نکنند، یا فعالیت گرایی را گاه به جای گزارشگری بنشانند (تعیین مرز این دو بسیار دشوار است) اما نارضایی و گرایش انقلابی و تظاهرات خیابانی را خلق نمیکنند.
نویسندهی این مطلب اگر با بی بی سی فارسی یا صدای امریکا مشکل دارد نه به خاطر جهت گیری سیاسی حاکم بر آنها بلکه به خاطر تامین مالی و ادارهی آنها توسط دولت است. دولت در هیچ جای دنیا نباید رسانه داشته باشد چون به بوق تبدیل میشود. فساد تامین منابع رسانهها توسط شرکتها یا موسسات تجاری بسیار کمتر از تامین منابع توسط دولت است.
خشونت کلامی و فیزیکی
کسانی که خشونت لفظی (با فحش) و فیزیکی (حمله به نیروهای سرکوب در خیابان) از سوی معترضان را محکوم میکنند و خشونت لفظی و فیزیکی حاکمان تا کشتن کودکان و زنان را با تیر جنگی امری عادی تلقی کرده و در باب ان سکوت میکنند مشکل عدم توازن عقلانی دارند. قدرت خشونت معترضان و حکومت هم ارز نیست. آنچه در ایران میگذرد یک جنگ میان حکومت و معترضان است و صحنهی جنگ قواعد خاص خود را دارد. حکومت هیچ قاعدهای را رعایت نمیکند اما میتوان از معترضان خواست که تنها در چارچوب دفاع مشروع عمل کنند.
کتک زدن نیروهای لباس شخصی مسلح در شرایط سرکوب خیابانی تا حد مرگ جایز است چون وجه رسمی ندارند، برای کشتن میآیند و حکومت از بر عهده گرفتن مسئولیت رفتار آنها در عین دادن سلاح گرم بدانها شانه خالی میکند. دفاع مشروع در برابر قاتل در شرایط فقدان دادگاه صالح و مستقل قتل وی است. اما در برابر نیروهای رسمی میتوان در حد حفظ جان عمل کرد و در صورت حمله به قصد مرگ میتوان حمله کننده را از میان برد. فحاشی به نیروهای سرکوب در حالی که آنها فحاشی میکنند و مردم را کتک میزنند کاملا جایز است و خشونت نیست. فردی که در حال مرگ است یا کتک میخورد میتواند هرچه میخواهد بگوید. چرا ما زنان در وضعیت به دنیا آوردن فرزند را مجاز میدانیم که به شوهرشان فحاشی کنند؟ چون دارد درد میکشد. کسانی که خشونت لفظی و فیزیکی معترضان را یک طرفه محکوم میکنند و ۴۴ سال خشونت اعمال شریعت و ایدئولوژی (سنگسار تا قطع دست و شلاق زدن تا اعدام خیابانی) را نمیبینند مشکل لوچی دارند.
مجاهدین خلق
مسعود بهنود در یکی از گفتگوهای کلاب هاوسی دو زن را در کنار هم ذکر میکند که به گفتهی وی ادعای رهبری دارند. او بدین طریق میخواهد مسیح علینژاد را در کنار مریم رجوی قرار دهد. چنین مقایسهی مشمئز کنندهای حکایت از یک سیاست تبلیغاتی در بوقهای رژیم و مشاطه گران آن دارد که میخواهد چهرههای مشهور مخالفان را در انقلاب ۱۴۰۱ به مجاهدین خلق یا پیروی از روش آنها نسبت دهند یا میان آنها این همانی برقرار کنند. یکی از بسیجیان در گزارشی که موگویی (فیلمساز نزدیک به بیت) از کتک خوردن خود توسط بسیجیان میدهد به او میگوید که مجاهدین خلق چهار صد هزار نفر را در تهران دارند و همانها هستند که به خیابان آمدهاند. بهنود در سخن خود درست در همان چارچوب روایی سرکوبگران رژیم عمل میکند. در شرایط انقلاب ۱۴۰۱ هر کس که معترضان و روشهای آنها را به مجاهدین خلق بعد از دهها هزار کشتهی آنها و تبعیدشان به عراق و آلبانی تقلیل میدهد مشکل بینایی (به دلایل مختلف) دارد.
اندکند
این عین سخن رعنا رحیم پور در مصاحبه با جان استوارت در باب اعتراضات است. از نگاه اعضای لابی جمهوری اسلامی همانند کیهان تهران معترضان رقمی نیستند و لابد به همین علت نباید آن را جدی گرفت. آنها بدین طریق به رسانههای غربی و دول غربی میگویند «خودتان را نکشید؛ وقت روی این حرکت نگذارید؛ به جایی نمیرسد.» این موضوع اگر نظر یک گروه بود آن را تنها به عنوان یک نظر مورد نقد علمی قرار میدادیم که همهی معترضان در برابر یک حکومت خونخوار میلیونی به صحنه نمیآیند، انقلابها با تعداد اندکی شروع میشوند، و نظر سنجیهای دانشگاه مریلند در آشپزخانهی سپاه پخته شده است. اما چون این تنها نظر نیست و میخواهد در سیاست گذاریهای دول غربی و نحوهی پوشش رسانهها تاثیر بگذارد میرویم به سراغ لابیگری و مشاطه گری آنها. وقتی پای تاثیر بر سیاستها به میان میآید حتما گروه هایی از بیان این گونه سخنان معطوف به خشنود سازی رژیم منافعی دارند که این گونه «واقعیات» را جعل میکنند.
از انقلاب دمکراسی بیرون نمیآید
مشکل برخی از سوپر دمکراتهای ایرانی آن است که مسیر رسیدن به دمکراسی را یک مسیر تضمین شده و خیلی «امن» (البته برای منافع خود) میخواهند. آنها شرایط امروز را عادی تلقی کرده و رسیدن به دمکراسی را یک چیز خوب اضافی (مثل دسته گل روی میز) میدانند که برای هدفی بزرگ تر (امنیت) میتوان آن را فراموش کرد. اما دمکراسی و آزادی برای جوانان امروز ایرانی که تحت یک حکومت مافیایی و توتالیتر زندگی میکنند یک ضرورت زندگی عادی است. آنها که نگران آیندهی اداره کشور هستند فراموش میکنند که حاکمان موجود بیشترین نمرات را در فساد و کشتار و ناکارآمدی به دست آوردهاند.
دخالت نظامی خارجی
موزیک ویدیوی «برای دختر همسایه» که به اسم افغانیها در ایران تولید شده در واقع میخواهد به دختران انقلابی ایران بگوید که به خانه بروند و سلام فرمانده بخوانند تا امریکا به کشورشان حمله نکند گویی به همین دلایل امریکا به افغانستان حمله کرد. موضع لابی جمهوری اسلامی برای دو دهه عینا مضمون القا شده توسط این ویدیوی کپی شده و مشمئز کننده است. این مضمون این است که انقلاب و براندازی به دخالت نظامی خارجی میانجامد، حتی اگر درونزا باشد. بخشی از کسانی که این را میگویند خود در انقلاب ۵۷ دخالت داشتند. برخی دیگر نیز مثل اعضای لابی جمهوری اسلامی در عمرشان انقلابی را مشاهده نکردهاند.
برای آن که قرابت روایتهای فوق و تولید شده در خارج را با روایت رسمی نظام با وضوح ببینید کافی است به اطلاعیهی وزارت اطلاعات و اطلاعات سپاه، سخنان خامنهای در دورهی پس از قتل مهسا و سخنان مقامات رسمی درجهی دو و سه مثل دادستان کل، روسای قوای قضاییه و مجریه و فرماندهان سپاه و دیگر نیروهای نظامی و انتظامی نگاه کنید. آنها امریکا، اسرائیل، فرزندان ساواکیها، مجاهدین خلق، بهاییان، شهروندان دیگر کشورها و تجزیه طلبان قومی را عوامل اصلی و دانش آموزان و بخشی از دانشجویان را فریب خورده معرفی میکنند.
احمد زیدآبادی متهم به نشر اکاذیب شد