Monday, Dec 12, 2022

صفحه نخست » در سوگ جوان معترض مجیدرضا رهنورد...؛ ف. م. سخن

1DB97402-93E8-4F05-B790-AC4527A9ABB6.jpegبر خلاف آن چه می گویند که شما این ملاها را بر ایران حاکم کردید، تقریبا از چند ماه بعد از وقوع انقلاب شوم، مبارزه ی تن به تن با حکومت نکبت اسلامی آغاز شد و دو سال بعد، اولین اعدام های رسمی و وحشیانه مخالفان حکومت آغاز گشت.

اعدام های روزهای اول مسوولان حکومت پیشین، که آن ها هم تماما حیوانی بود، به اتهام حضور در آن حکومت بود، ولی اعدام های بعدی، اعدام کسانی بود که اغلب مخالف حکومت پیشین بودند ولی به حکومت تازه بر قرار شده اعتراض داشتند.

در آن زمان هم بچه های معترض میان ملای خوب و ملای بد تفکیک قائل می شدند و امید به «اصلاح» تندروهای حکومتی داشتند.

آن ها سه دسته بودند:
مخالفانی که صد در صدی بودند و کل نظام تازه تاسیس را هدف داشتند و این ها در اقلیت بودند و تعداد شان نسبت به کل معترضان اندک بود.

مخالفانی که حکومتی ها را دو قسمت می کردند و تنها قسمت تندرو را هدف قرار می دادند و قسمتی را که اتفاقا خمینی در راس آن ها بود قابل اصلاح می دانستند، و این ها غیر از مردم عادی کسانی بودند که در قالب گروه هایی مانند سازمان مجاهدین خلق دارای تشکل بودند و ضمن حمایت از کلیت نظام، از خمینی و دار و دسته اش می خواستند به سرکوب و محدود کردن آزادی ها پایان دهند. این ها دفتر و دستک علنی داشتند و بیشتر افرادشان با نام و نشان بودند، و حتی خود را برای ریاست جمهوری و نمایندگی مجلس نامزد می کردند و از وزارت کشور، به صورت رسمی برای برگزاری تجمعات اعتراضی مجوز دریافت می کردند.

این گروه ها، در کنار بخش علنیِ خود، بخش مخفی شان را هم حفظ کرده بودند به این بهانه که اگر روزی امریکا به ایران و حکومت تازه تاسیس حمله کند، آن ها بتوانند، با آن مبارزه کنند. لذا، ضمن تحویل دادن بخشی از سلاح های خود، بخش دیگر را در خانه های مخفی و لای جرز دیوار ها و گودال ها پنهان کرده بودند تا اگر ضرورتی افتاد، از آن ها استفاده کنند.

دسته سوم، افراد عادی و گروه هایی بودند مانند حزب توده و سازمان اکثریت، که مجموعه ی نظام را بیش از مجاهدین قبول داشتند و کلیت نظام را برای ایران مفید می دانستند و شخص خمینی را رهبر محبوب و ضد امپریالیست شان می شناختند، اما انتقادهایی نیم بند نسبت به تندروی ها داشتند چرا که آزادی آن ها را هم محدود کرده بودند.

این ها آن قدر به حکومت و آینده اش اطمینان داشتند که جز چند بخش از سازمان های خود را کاملا علنی کرده بودند و هر چه سلاح در دوران بعد از انقلاب جمع آوری کرده بودند به حکومت جدید با نهایت افتخار تحویل داده بودند.

حزب اللهی های آن زمان که تحت فرماندهی کسانی که امروز ما به آن ها «اصلاح طلب» می گوییم بودند و در آن دوران «فالانژ» نامیده می شدند، با برنامه ریزی و به شکل کاملا حساب شده، تمام تجمعات مجوز دار و بدون مجوز هر سه گروه فوق را بر هم می زدند و با سلاح سرد و گاه سلاح گرم، بچه های آن دوران را می زدند و می گرفتند و زندانی می کردند، و هر چند تا سال ۶۰ شکنجه ی رسمی نمی کردند، اما شکنجه ی غیر رسمی همواره بر قرار بود.

اعدام های «قانونی» معترضان هم تک و توک صورت می گرفت که نمونه ی آن اعدام محمدرضا سعادتی، از اعضای سازمان مجاهدین خلق، به اتهام تماس با روس ها بود.

داستان را کوتاه می کنم چون می خواهم به امروز ایران برسم.

از سال ۶۰ که سرکوب رسمی مجاهدین خلق آغاز شد، تا سال ۶۱ که سرکوب قربان صدقه روندگان کمونیست حکومت نکبت با دستگیری رهبران و اعضا و هواداران شان به شکل گسترده صورت گرفت، و تا سال ۶۷ که حکومت به خیال خود، جمهوری اسلامی را از مخالفان جدی اش پاکسازی کرد، حکومت همینی بود که امروز هست، با این تفاوت که اولا خمینی ملعون زنده بود و حکومتی ها از او حرف شنوی داشتند، و ثانیا به خاطر محدودیت های تکنولوژیک زمانه، جهان اگر چه از این جنایات با خبر می شد، اما نه به این شکلی که امروز می بینیم و ثالثا، هنوز لولوی جنگ و اشغال ایران و اعتمادکی به قشر آخوند «خوب» بر ذهن جامعه اثر داشت و حکومت ابتدا به اسم این که همه ی بدبختی ها از شاه است، بعد، از جنگ است، و بعد، از عوارض این دو است، دلیلی برای پوشاندن کثافت کاری های سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی و بین المللی خود داشت و گند و کثافت حکومت نکبت، به شکل امروزی بالا نزده بود و سراسر سرزمین ما را در بر نگرفته بود.

باری. حکومت امروز، همان حکومت دیروز است که اتفاقا به خاطر از هم پاشیدگی و چند دسته شدن درون و بی عرضگی رهبرش برای یکدست کردن آن بدتر هم شده است.

همان حکومت خونخوار و قسی القلب، که به هیچ قاعده ی بشری پایبند نیست و برای حفظ خود می تواند دست به جنایت های باور نکردنی بزند.

دنیا هم در عین دادن شعارهای زیبا و حقوق بشری، برایش ابدا مهم نیست که این جنایت ها چه بر سر مردم ایران می آورد. برای دنیا داشتن رابطه و حفظ آرامش، و سودهای کلان اقتصادی و مهره چینی و مهره گزینی در شطرنج منطقه و به جان هم انداختن آن ها برای حفظ توازن مهم است و بس که اگر مهم بود همان سال ۶۰، اقدامی در خور، علیه این حکومت آدمخوار می کردند.

فشار های حکومت نکبت، باعث شد تا مجاهدین خلق از آن سوی بام بیفتند و به آغوش جنایتکار دیگری به نام صدام پناه ببرند و کمونیست ها بعد از سرکوب، چند تا شعار بر اندازانه بدهند و بعد از این شعارها دست بردارند و شعارهای اصلاح طلبانه را جایگزین آن کنند.

امروز که خبر اعدام جوان رشید و نازنین مان مجید رضا رهنورد را شنیدم، یاد آن روزگاران افتادم و این که حکومت آدمخوار کار کشتارش را از همین نمونه های تک ی آغاز کرد و بعد از ارزیابی واکنش ها، شروع به درو کردن جوانان آن دوران کرد.

اگر می خواهیم جنایات حکومت، مثل دیروز گسترده نشود و قتل عام سال ۶۷ تکرار نشود، با امکانات رسانه ای که امروز موجود است و دیروز موجود نبود، باید فریاد اعتراض مان را به گوش جهانیان برسانیم.

باید لحظه ای از یاد آوری این جنایات غافل نشویم.

باید بچه های داخل ایران، کاملا متوجه باشند که با یک حکومت خونخوار طرف هستند، و اگر چه دست آن ها خالی و دست طرف مقابل شان پر است، اما در یک «جنگ» حضور دارند و اگر به خیابان می آیند، «باید بجنگند». اگر نجنگند گیر خواهند افتاد و حکومت نسبت به آن ها رحم نخواهد داشت.

جوانان اگر به این نتیجه رسیده اند که برای ساختن ایران شان باید به خیابان بروند، بایستی که تا پای جان بجنگند.

اگر می خورند، باید بزنند.

اگر به خطر می افتند، باید به خطر بیندازند.

این جنگ، شوخی نیست. اعتراض مسالمت آمیز از طرف ماست، ولی طرف مقابل اهل مسالمت نیست.

باید کاری کرد که حکومت بفهمد بر خلاف دهه ی شصت، نمی تواند به راحتی و بدون هزینه قتل عام کند.

این بار دیگر دو سه گروه گیرم پر جمعیت و پر طرفدار با حکومت رو به رو نیستند. سد علی دونگ هم خمینی ملعون نیست. این بار اکثریت مردم ایران هستند و حکومتی که نکبت سر تا پای اش را فرا گرفته و اگر هم او را به حال خود رها کنند، مثل کسی که سرطان در تمام وجودش ریشه دوانده، از درون متلاشی خواهد شد.

با حرکت جامعه، این پیکره ی پوسیده زودتر فرو خواهد ریخت.



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy