آمدن هنرمندان و ورزشکاران صاحب نام به طرف مردم ی که آن ها را به اوج شهرت و مکنت رسانده اند اتفاقی مبارک است. این که این افراد مشهور، که عده ی زیادی به آن ها چشم دارند، زبان مردم باشند، در امر پیشبرد مبارزه علیه حکومت نکبت بسیار موثر است.
دیروز دیدم اصغر فرهادیِ محافظه کار هم به تایید از حرکت مردم سخن گفته هر چند دیر، و هر چند بعد از دستگیر شدن همکارش خانم علیدوستی نازنین، و امروز هم به سخنان حمید فرخ نژاد گوش دادم که از پیوستن به مردم گفت، و پریروز هم نیکی کریمی گرامی از جان به لب رسیدن اش سخن گفت.
همه ی این ها مبارک است و قدمی در جهت کمک به مردم برای سرنگون کردن حکومت نکبت در آینده ای نه چندان دور و دست نیافتنی.
اما این عزیزان، چون سال ها برای حفظ شغل و موقعیت هنری شان، ناچار به بند بازی بسیار حساسی بوده اند که کوچک ترین لغزشی می توانست زندگی آن ها را بر باد دهد، در لحظه حاضر، که سعی می کنند صدای مردم باشند، هنوز عادت به صراحت و یک طرفه شدن افکارشان نکرده اند که به تدریج خواهند کرد، ولی در همین شروع کار بد نیست به نکات ظریفی که مردم، و خاصه مخالفان حکومت در خارج از کشور نسبت به آن ها حساسیت بسیار دارند توجه کنند که خدای نکرده متهم به وسط بازی و مامور صادراتی حکومت شدن نشوند.
نکته ای که در گفته های فرخ نژاد مثلا نکته ی آزار دهنده ای بود، توجیه او به خاطر تشکرش از قالیباف یا نیروی انتظامی در حادثه ی کوچه گلستان و دراویش بود.
ایشان به سبک ایران سعی کرد برای این تشکر خود دلایلی بتراشد از آن جمله که هر کشوری به نیروی انتظامی نیاز دارد و کشور بدون نیروی انتظامی نمی تواند باشد و مقابله نیروی انتظامی با دراویش جای سپاس داشت، که اتکا به این دلایل از یک فرد غیر سیاسی، عادی ست و شاید متوجه کلیت ماجرا نباشد، که امیدوارم به تدریج زندگی در فضای آزاد، موجب شود چنین اشتباه های فکری یی دوباره صورت نگیرد و بیان نشود.
نیروی انتظامیِ سرکوبگر «امروز» اگر فردای آزادی برای ایران وجود داشته باشد، باید خط عملکردش کلا دگرگون شود و افرادی که مرتکب جرم شده اند باید محاکمه و محکوم گردند و امروز هم هیچکس هیچ تضمینی نه می تواند به آن ها بدهد نه چنین تضمینی اعتبار دارد و نه کسی وجود دارد که صلاحیت تضمین دادن داشته باشد.
به قول معروف بچه که گول نمی زنیم!
امثال قالیباف هم اگر به دست مردم نیفتند و مردم تکه تکه شان نکنند یا از درخت های خیابان پهلوی آویزان شان نکنند، و فرصت تشکیل دادگاهی حقوق بشری پیدا شود که بتواند آن ها را مثل دادگاه نورنبرگ سر فرصت محاکمه کند، اگر مجازات اعدام لغو شود، به طور قطع بهترین وضعیتی که پیدا خواهند کرد، مثل رودولف هس، تا پایان زندگی شان در حبس ماندن است.
اما در مورد نیروی انتظامی خوب و نیروی انتظامی جنایتکار، برای جناب فرخ نژاد مثالی می زنم که شاید روشنگر باشد:
در جنگ ایران و عراق، خاصه بعد از فتح خرمشهر، ما قصد ورود به خاک عراق و اشغال آن را داشتیم.
حکومت خمینی ملعون هم دلایل نسبتا معقولی اقامه می کرد از جمله این که اگر ما صدام را به حال خود رها کنیم، دوباره به خاک ما تجاوز خواهد کرد.
باری. وقتی ما داشتیم به خاک عراق وارد می شدیم، طرف عراقی حق داشت، از خاک خود دفاع کند. ارتش آن کشور وظیفه داشت از تمامیت ارضی و حاکمیت خود دفاع کند. ما در آن زمان متجاوز بودیم و آن ها ما را متجاوز می دیدند.
حال ما در این جنگ حضور داریم، در مقابل ما هم سربازانی هم سن و سال ما حضور دارند که آن ها هم جوان هستند، آن ها هم به وظیفه ملی خود عمل می کنند، آن ها هم پدر مادر و زن و بچه دارند، ولی از یک سو ما توانایی پایان دادن به جنگ نداریم، و ثانیا اگر نزنیم و نکشیم، یا به دست حکومت خودمان به دلیل سر پیچی از فرامین، یا به دست سربازان عراقی کشته می شویم.
در این گونه موارد، ما نمی توانیم جزیی نگر و «وسط رو» باشیم و برای سرباز بدبخت عراقی دل بسوزانیم. ما باید به فکر خودمان باشیم و برای خودمان دل بسوزانیم. بنابراین، بیان این که اون ها هم وظایفی دارند ما هم وظایفی «انسانی» نسبت به آن ها داریم آن ها هم انسان اند ما هم انسان یم، باعث می شود که طرف یک گلوله در مغز شما خالی کند تا دیگر از این فکرهای «انسانی» نکنید!
ما امروز نیروی انتظامی خوب و بد نداریم. نیروی انتظامی یی که دزد می گیرد و نیروی انتظامی یی که بچه های ما را سرکوب می کند نداریم. به این موضوعات در جنگ با حکومت و نیروی انتظامی نمی توانیم و نباید به صورت جزیی و فردی نگاه کنیم.
نیروی انتظامی، در هر شکل و صورتی که هست، «امروز» ما را می زند، و ما باید برای حفظ جان خود، یا اصولا به خیابان نیاییم و برویم دنبال کار و زندگی مان، یا اگر آمدیم، مراقب باشیم گیر نیفتیم و به سرنوشت مجید رهنود و محسن شکاری دچار نشویم، و اگر دیدیم گیر می افتیم باید برای دفاع از خود و گیر نیفتادن مان بزنیم و طرف را ناکار کنیم و اینجا دیگر فکر کردن به این که اینی که می خواهد مرا بگیرد هم پدر مادر و زن و بچه ای دارد و انسان است و وظایفی دارد، به ما نیامده چون اگر لحظه ای غفلت کنیم یا می زنند ما یا بچه مان را حتی در قد کیان رنگین کمان در خیابان می کشند یا می برند زندان تا حد مرگ شکنجه می کنند، بعد هم بالای دار می کشند.
جناب فرخ نژاد! به غرب آزاد خوش آمدید! افکار میانه روانه تان کم کم شکل درست خواهد گرفت و مطمئن هستم به طور کامل ذهنا و جسما با مردم خواهید بود.