Sunday, Mar 19, 2023

صفحه نخست » بردگی و برهنگی؟! از قیاسش خنده آمد خلق را، احسان ابراهیمی

Ehsan_Ebrahimi.jpg۱- عبدالکریم سروش در نوشته اخیرش با عنوان «وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم» در کنار دیگر مواضع عجیب و غریبش، تمثیلی را بکار برده که ذهن و چشم هر خواننده ایی را مبهوت می کند:

«...دیگرجا می‌گویند برهنه‌شدن، تابوشکنی و سنت‌شکنی است و نمی‌اندیشند که نه هر تابوشکنی و سنّت‌شکنی نیکوست. اکنون کسی اگر بَرده شود یا برده‌گیری کند و آن را تابو شکنی بداند، محکوم به ملامت عقلاست. بدین قیاس من‌‌ هم تابوشکنی کرده‌ام که با آن عمل مرسوم شرم‌آور مخالفت کرده‌ام!

دیگرجا می‌گویند زن مالک بدن خویش است و حقّ هر‌گونه تصرّفی در آن را دارد و نمی‌اندیشند که این حق مالکیت، همچون حقوق دیگرست و محدود به حدودی است. هیچ‌کس حق ندارد به دلیل مالکیت بر بدن خویش، خود را به فروش برساند و بَرده دیگری شود و یا چشم خود را درآورد، یا تن به ذلّت بدهد (موارد اضطراری بیرون از دایره این حکم است)...»

البته که برده داری و برده گیری در دوران نوین و حقوق بشر بماهو بشر امریست مذموم (هم اخلاقی و هم حقوقی)؛ البته که در قیاس و تشبیه، یک وجه شبه کفایت می کند؛ اما برده داری افراد به اجبار و طبق رنگ پوست کجا و برهنگی اختیاری و فردی کجا؟!

در دورانی که برده داری در جهان جاری و ساری بود، بردگان بدون رضایت و انتخاب، خرید و فروش می شدند و از حقی برخوردار نبودند. اما برهنگی فردی در دوران مردن و با انتخاب شخصی خود و بنا به هر دلیلی که ما شاید نپسندیم اما بدون مانع و رادع، اجباری درونی و برونی، چه ارتباطی با برده داری دارد که افراد برده به دنیا میآمدند؟!

اصل اساسی لیبرالیسم فردی «حق ناحق بودن» افراد است. بنا به این آموزه، (ممکن است کسی با لیبرالیسم موافق نباشد.) افراد حق دارند در فضای شخصی و خصوصی خود و در سپهر عمومی دست به انتخابها و یا رفتارهایی بزنند که من و شما و یا خیل زیادی از افراد آن را نمی پسندیم اما وی بنا به سرشت و درون زاد خود بدانها متمایل است. مثالهای فراوانی می توان ازین امر بدست داد. تمام دین ستیزان و افرادی که افکار راست افراطی دارند از انتخابهای فردی افراد دین دار، متنفرند. اینکه افرادی به مسجد و کلیسا بروند آزارشان می دهد. در مقابل هم افراد دین دار از اینکه عده ایی درآمد خود را خرج قمار و الکل و شرطبندی کنند، ناراحتند اما هردو باید به این حق انتخاب افراد احترام بگذارند. ازینروست که در کشورهای معقول، مسجد و قمارخانه در کنار همند و کسی به کسی کاری ندارد.

۲- خطای اصلی سروش در آن سخنرانی کذایی مغالطه «خلط اخلاق فردی و اخلاق جمعی» است و نقد منتقدانان ناظر به این خطاست و وی می کوشد این خطا را پنهان کند. در این مغالطه، امور خوب و بدی که در سطح رفتار فردی و شخصی، حاکم است و مبنای داوری، بدون ربطی منطقی به اخلاق جمعی تسری داده می شود و از ناپسندیدگی در اولی، ناپسندیدگی در دومی، منتج و بدیهی می شود. در حالیکه منطقاً باید میان اخلاق فردی و اخلاق جمعی قائل به درصد و نسبتی از استقلال بود.

مثال ۱:

فوکو و ویتگنشتاین هردو به تصریح خود و اطرافیانشان افرادی همجنسگرا بوده اند. زیست متفاوت جنسی، امریست ناظر به اخلاق فردی. کسی ممکن است با این زیست متفاوت جنسی بر سر مهر و توافق نباشد. اما به این معنا نیست که آثار فلسفی و نظری که این دو خلق کرده اند، اتوماتیک و لزوماً، نامطلوب شمرده شوند، چون این دو زیست متفاوت جنسی داشته اند. به دیگر سخن، ربط و نسبت زیست فردی و زیست جمعی افراد، در پایه ایی ترین و کمترین حالت «عموم خصوص من وجه» است. می توان همچنان مخالف همجنسگرایی بود اما از خواندن آثار فلسفی و نظری فوکو و ویتگنشتاین لذت برد و چیز آموخت و برایشان در مقام فلسفیشان احترام و اصالت قائل بود.

مثال ۲:

آمارهای اقتصادی در دوران دولت اول و دوم بیل کلینتون، رییس جمهور پیشین آمریکا، از رشد و بهبود قابل توجه ایی خبر می دهند. در اقتصاد، تجارت، بیکاری و تورم، وی کارنامه ایی درخشان از خود بجای گذاشت. اما همین فرد، در ساحت زیست فردی، دچار خطایی نابخشیدنی در خیانت به همسرش شد. آیا ناپسندیدگی رفتار وی در ساحت فردی، لزوماً منجر به ناپسندیدگی کارنامه اجرایی و سیاسی وی می شود؟! یعنی چون به همسرش خیانت کرده، کاهش بیکاری و تورم در دوران ریاست جمهوریش نیز ناپسندیده می شود؟! بعید است عقلایی که سروش خود را جزوی از آنها می داند، چنین حکمی دهند. وی در زیست فردی، خطایی کرده اما این خطا ربطی به زیست اجتماعی و جمعی اش ندارد و وی همچنان به عنوان فردی اجرایی با کارنامه ایی نسبتاً موفق در بخشی از جامعه آمریکا مورد احترام است. با بسیاری از دوستان ساکن آمریکا که صحبت می کنم از دوران وی به دوران طلایی اقتصادی یاد می کنند.

ازینرو، ناپسندیدگی رفتاری در اخلاق فردی، ربطی منطقی به رفتار جمعی و سیاسی افراد ندارد و از ذم یکی به ذم دیگری نمی توان بی مبنا، پل زد و حکم اولی را به دومی تسری داد. گلشیفته فراهانی و یا هر کس دیگری، «فرضاً» در سطح اخلاق فردی رفتاری ناپسندیده کرده اند، این چه ارتباطی به نوع قضاوت ما درباره رفتار سیاسی و اجتماعیشان دارد؟ پسندیده و ناپسندیده بودن رفتار جمعی افراد، نیاز به مبانی داوری مجزا و مستقل دارد و مبتنی بر زیست فردیشان نمی توان، درباره رفتار سیاسی و اجتماعیشان، داوری و قضاوت کرد. سروش می بایست نشان می داد فلان موضوع و موضع سیاسی این جمع، با منافع و امنیت ملی ایرانیان در تضاد است و یا بهمان بیانیه سیاسی این جمع ۸ نفره، مثلاً خلاف قوانین بین الملل است (یعنی مبنای داوری، امور جمعی و حقوقی در ساحت اجتماعی است).

اینکه کسی چون برهنه شده، پس رفتار سیاسی اش لزوماً (بدون پرداختن به مصادیق و مبانی اش) نادرست است، صورت کلاسیک و بسیط همان مغالطه خلط اخلاق فردی و اخلاق جمعی است.

۳- درباره زن ستیزی نیز وی به نحوی ملال آور، نکته ایی را تکرار می کند که نیاز به پرداختن دارد:

«دیگرجا گفته‌اند تقبیح عمل یک زن، عین زن‌ستیزی است! پس لابد تقبیح عمل یک مرد هم مردستیزی ست! این سخن که نوباوه گلستان منطق است، باید بر سر در آکادمی افلاطون حک شود. آفرین بر شعوری که چنین شعر مهملی بافته است! اینها اگر حرفی و منطقی داشتند، چنین حرف بی‌منطقی نمی‌زدند. این است قلّه علیای عقلانیت این طایفه بی‌فرهنگ.»

اول اینکه: تقبیح رفتار فردی یک زن در میان این جمع و پرداختن بدان، بدون اینکه مثلاً درباره زیست فردی مردان این جمع ۸ نفره حرفی زده شود، نشانه همان «تعصب» و «زن ستیزی» است. وی چرا به زیست فردی رضا پهلوی و مهتدی و اسماعیلیون اشاره نکرد؟! همین اماره ایست از تعصب و زن ستیزی اش. (درباره مهتدی به تجزیه طلبی اش اشاره می کند. یعنی به کارنامه سیاسی وی اشاره می کند و نه زیست فردی اش)

دوم اینکه: زنان در طول تاریخ هماره به دلیل ساختارهای مردسالارانه، مورد تبعیض و محرومیت بوده اند و ریشه این محرومیتها هم تصورات غلط از فیزیک و توان جسمی و موقعیت جنسی آنها بوده است. اگر در دوران مدرن که به قول خود سروش «دوران حق مداری» است، کسی همان کهن الگوهای منسوخ و ملکوک را خواسته یا ناخواسته بازتولید کند و در کنه و بطن نظراتش، در جهت زدودنشان کوششی نظری و عاطفی نکرده باشد، چنین در بزنگاههایی تاریخی، بر آفتاب می افتند و گوینده را رسوا می کنند.

مبنای اخلاقی فمینیسم این گزاره است: «انکار جنایت، منجر به تکرار آن می شود.» برای رسیدن به نقطه عادلانه درباره جایگاه زنان در ساختار جهان جدید، باید تمام سطوح و ساحتهایی که منجر به بازتولید مناسبات ناعادلانه می شوند، زدوده شوند و درین مسیر، کوششی افراطی نیز نیاز است. یکی ازین ساحتها، کوشیدن برای عاری شدن از هرگونه نگاه جنسی و جنسیت زده به کنش جمعی زنان است. آشفتگی و عصبانیت فمینیستها و زنان از سخنرانی سروش ریشه در همین نادیده انگاری دارد. وی بجای اینکه زنی از زنان ایرانی اینچنین خوش درخشیده و در مقام همراهی و همکاری با جنبش مهسا، تمام قد ایستاده است، سرمست و مسرور باشد، به زیست فردی وی می تازد تا رفتار جمعی اش را بی ارزش و بی اهمیت کند، مصداق روشن و عیان «زن ستیزی» است.

القصه، جنبش مهسا چنان پرده ها را برانداخت که تا سالها زیست جمعی ایرانیان را به سطحی از بالندگی و رشد رسانده است که راه بازگشتی نیست. یکی ازین پرده دریهای نیکو، عیان کردن عمق و ژرفای ذهنیتهای منسوخ و پوسیده در بین جمعی از مردمان این سامان است.



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: info@gooya.com تبلیغات: advertisement@gooya.com Cookie Policy