دموکراسیها در آستانه بحران عصبی!
برگردان: شاهرخ بهزادی
دومینیک مویزی[۱] سیاست شناس معروف فرانسوی در مقالهای تحلیلی که به تازگی در سایتِ «انستیتو مونتینِ»[٢] فرانسه منتشر شد، با نگاه به بحران های سیاسی کنونی در سه کشور اسرائیل، فرانسه و آمریکا، ماهیتِ بحران در دموکراسی های جهان را بررسی کرده است. او چالشِ بزرگِ کنونی در دموکراسی های جهان را دوقطبی شدنِ هرچه بیشترِ جوامع این کشورها می داند. او می گوید شکافِ ایجاد شده در این جوامع محصولِ احساسِ بی عدالتی و حقارتِ بخشِ بزرگی از شهروندان در این کشورهاست. دومینیک مویزی بحرانِ کنونی در اسرائیل را یک بحرانِ حیاتی توصیف می کند. بحرانی که می تواند تداوم و بقای این کشور را با مخاطرات جدی روبرو کند. او در باره آمریکا می گوید بحران کنونی به اندازهای عمیق است که نمی توان آن را پدیده ای گذرا محسوب کرد. مویزی در باره فرانسه می گوید که بحران در این کشور ابعادی بسیار فراتر از نزاع برای سن بازنشستگی دارد و تداوم این بحران می تواند آینده پروژه دموکراتیکِ فرانسه را در مواجهه با گسترشِ پوپولیسم با چالش های جدی روبرو کند.
دومینیک مویزی کیست؟
دومینیک مویزی، مشاور ویژه در «مؤسسه فرانسوی روابط بینالملل»[٣] و اتاقِ فکر معروفِ دیگرِ فرانسه،«انستیتو مونتین»،است. او در دانشگاه هاروارد و کالج اروپا تدریس کرده است. او همچنین استاد کینگز کالجِ لندن بوده است. شناختِ عمیقِ دومینیک مویزی از شرایط سیاسی-اجتماعی و فرهنگی سه کشور فرانسه، اسرائیل و آمریکا قدرت تجزیه و تحلیل وی را در باره ابعاد سیاسی و ژئوپلتیک این سه کشور افزایش می دهد. دومینیک مویزی در فردای جنگ جهانی دوم ( ٢۱ اکتبر ۱۹٤۶) در شهر استراستبورگ در شرق فرانسه بدنیا آمد. پدرش یهودی اهل رومانی و از نجات یافتگان اردوگاه آشویتس بوده است. مادرش که در ابتدا مذهبِ یهودی داشت، در اوایل دهه ۱۹۳٠ به مذهب کاتولیک گروید. دومینیک مویزی پس از اخذ مدرک دکترا در حقوقِ بین الملل از دانشگاه سوربنِ پاریس به اسرائیل می رود و در آنجا نیز موفق به اخذ درجه دکترا در رشته علوم سیاسی از دانشگاه عبری اورشلیم می شود. او در مرکزِ مطالعاتِ اروپایی دانشگاه هاروارد که توسط استنلی هافمن تأسیس شده بود، به عنوان پژوهشگر کار و تدریس کرده است.
دومینیک مویزی مقاله تحلیلی خود را با جملهای آغاز می کند که یکی از حامیان حزب جمهوری خواه آمریکا بر روی تیشرت خود نوشته است. این هوادارِ حزب جمهوری خواه نوشته است:« ترجیح می دهد که تسلیم روسیه شود تا حزب دموکرات». در فرانسه رهبرِ(پیشین) سندیکای عمومی کارکنان این کشور موسوم به «ث، ژ، ت CGT» در گرماگرم تظاهرات و اعتصابات می گوید: «ما باید اقتصاد فرانسه را به زانو در آوریم.» در همین حال، در اسرائیل حامیان ایجادِ «دگرگونی» در نظامِ قضایی این کشور میگویند: «باید به قدرت دادگاه عالی اسرائیل که گروهی یهودی اشکِنازِ چپگرا و طرفدارِ فلسطین آن را اشغال کرده اند، پایان داد».
آمریکا، فرانسه، اسرائیل، سه کشور در سه قاره مختلف، سه کشوری که از نظر موقعیت، شباهتی به هم ندارند، اما هر سه آنها عنوانِ فیلم «پِدرو آلمودوار» (سینماگر اسپانیایی) یعنی« زنان در آستانه حمله عصبی[٤] را در ذهن تداعی می کنند. با این تفاوت که اینها زن نیستند، بلکه سه کشور دموکراتیک جهان هستند. اگر آنچه اکنون در این سه کشور می گذرد را گرایش به فروپاشی توصیف نکنیم، پس، چگونه می توان این حرکاتِ انحرافی و افراطی، این اعلامیه های غیرمنطقی را تبیین کرد؟ توضیحِ این انحراف، ظاهراً ساده به نظر می رسد. در آمریکا، در فرانسه، در اسرائیل، این دموکراسی ها با چالشِ بسیار عظیمی روبرو هستند و آن دوقطبی شدنِ هرچه بیشترِ جوامع آنهاست. فهرست کشورهای دموکراتیک جهان که بالقوه با بحران های مشابه روبرو هستند، به این سه ختم نمی شود و بسیاری دیگر از کشورهای دموکراتیک جهان را شامل می شود - در این کشورها تقابل ایده ها و تضادِ منافع را می توان هدایت و مدیریت کرد. اما چگونه می توان به خشمِ مردم، اگر نگوئیم نفرت، که محصول احساسِ بی عدالتی و حقارتِ بخش بزرگی از شهروندان در این کشورهاست، پاسخ داد؟
بنیامین نتانیاهو و امانوئل ماکرون از نظر خط مشی سیاسی هیچ شباهتی به هم ندارند، به جز، اینکه هردو آنان در سیاست ریسک پذیر هستند. هر دو آنان در تمایل خود برای تغییر وضعیت موجود- تغییرات نهادی در اسرائیل و اجتماعی در فرانسه- منزوی بوده و از حمایت اکثریت شهروندان خود بهره مند نیستند و حداکثر نظرات مخالف را روی شخص خود متمرکز می کنند.
بحرانِ اسرائیل، تداوم بقای این کشور را تهدید می کند
آنچه در اسرائیل در خطر است کاملاً جنبه حیاتی دارد: در اسرائیل تداوم بقای این کشور به عنوان یک کشورِ دموکراتیک، کشوری که به توازن قوا بین سه قوه مجریه، مقننه و قضائیه احترام می گذارد، مورد تهدید قرار گرفته است.
نخبگانِ سنتی کشورِ اسرائیل - صرف نظر از گرایش های سیاسی خود - عمدتاً برای نشان دادن خشمِ خود از حمله به جایگاهِ قدرت قضاییه این کشور که از نظر آنها آخرین سنگرِ دموکراسی در کشوری است که فاقدِ قانون اساسی است، قیام کرده اند.
آیزاک هرتزوگ، رئیس جمهوری اسرائیل، به طور جدی به هم میهنان خود در مورد خطرِ بروز یک جنگِ داخلی- که او بروز آن را بسیار محتمل و واقعی می بیند- هشدار داده است. جالب اینجاست که طرفدارانِ « دگرگونی قوه قضاییه»- کسانی که بر مفهوم دفاع از یک کشورِ یهودی در برابر «رانشِ غربی» اسرائیل تأکید می کنند - هرگز به پیامدهای فاجعه باری که در کتابِ مقدس آنان ذکر شده است- اختلافاتی که در عصر پادشاهی اسرائیل[ در دوران قدیم] رخ داده و منجر به فروپاشی و ناپدید شدن اسرائیل شد- اشاره نمی کنند.
اسرائیل - به رغم وجودِ قدرتِ نظامی، اقتصادی و فناوری خود- همواره یک کشورِ کوچک با جمعیتی کمتر از ده میلیون نفر است. دولتِ یهود برای تداوم بقای خود در درازمدت، آنهم در یک محیط منطقهای کماکان آشفته و عمدتاً خصمانه، به متحدان و حمایت نیاز دارد. این کشور نمی تواند همزمان از جامعه یهودیان آمریکا و واشنگتن فاصله بگیرد. این چینی ها نیستند که در هنگام خطر می آیند تا اسرائیلیها را نجات دهند. برخلافِ جهان غرب، وارثانِ امپراتوری چین در خود هیچ احساس گناهی نسبت به[ نسل کُشی] قوم یهود ندارند.
بحرانِ فرانسه بسیار بیشتر از یک نزاع ساده بر سر سن بازنشستگی است
بحرانِ فرانسه ماهیتِ دیگری دارد و جنبه حیاتی ندارد. خطراتِ بحران کنونی فرانسه در مقایسه با بحران اسرائیل ممکن است تقریبا خنده دار به نظر برسد. اما بسیار اشتباه است اگر بگوییم که بحرانِ فرانسه فقط در چهارچوبِ یک نزاع ساده بر سرِ سن بازنشستگی است. سوالِ مطرح شده جنبه حیاتی ندارد، بلکه توسط بخش قابل توجهی از جامعه فرانسه که به نحویی رادیکال کار را در تضاد با زندگی می بینند، این چنین تلقی می شود. سایمون کوپر، یکی از تحلیلگران معروف نشریه بسیار جدی و لیبرال فایننشال تایمز اخیراً در مقالهای از خود می پرسد که آیا در نهایت حق با فرانسویها نیست که «زندگی را بر کار ترجیح میدهند؟»
امانوئل ماکرون، رئیس جمهوری فرانسه به دلیل اینکه ابعاد احساسی این بحث را با واقعیات ادغام نکرده و حمایت نیروهای میانه رو و سنتی (اتحادیه های کارگری یا سیاستمداران) را - به دلیل عدم مشورت واقعی با آنها - از خود دور کرده است، در صحنه سیاسی کشورش منزوی و تضعیف شده است.
آنچه نهایتاً در فرانسه در معرضِ خطر است، مانند اسرائیل بقای کشور نیست، بلکه آینده پروژه دموکراتیک این کشور در مواجهه با گسترش پوپولیسم است.
شکافِ اجتماعی و دوقطبی شدن جامعه در آمریکا بسیار عمیق است
اگر به آن سوی اقیانوسِ اطلس برویم، میتوانیم از خود این موضوع را بپرسیم که با فراخوان دونالد ترامپ برای بسیج حامیانش، آیا قرار نیست که ماجراجویی ۶ ژانویه ٢۰٢۱ دوباره تکرار بشود؟ رئیسجمهوری سابق آمریکا از هوادارانش خواسته در صورتی که دادگاه- به دلیل پرداخت برای خریدنِ سکوت یکی از معشوقههای سابقش قبل از انتخابات ٢۰۱۶- وی را متهم کند، با دستگیری او مخالفت کنند.
در مواجهه با رادیکالیزه شدن بحث عمومی و وجودِ یک خشمِ غیرقابلِ مهار در ژرفای جامعه، دموکراسی ها چگونه می توانند زمینه ها را، نه برای اجماع - که می دانیم فعلاً غیرممکن است- حداقل برای گفتگو بازآفرینی کنند؟ میتوانیم با مقدار قابل توجهی خوشبینی این امید را داشته باشیم که خستگی و غریزه بقا در نهایت بر خشم و نفرت غلبه خواهد کرد. به هر حال، دموکراسی ها می توانند چیزی بیش از دفاع از خود انجام دهد، همانطور که نمونه بارزِ آن را اخیراً در جمهوری چک و گرجستان مشاهده کردیم.
در زمانِ توسعه حکومت های اقتدار گرا و میدان داری پوتین، شی جین پینگ و خطرات ناشی از گرمایشِ زمین، دموکراسی ها باید بتوانند اولویت های دیگری به جز تخریبِ خود داشته باشند.
در اسرائیل، نتانیاهو، اگر آینده کشورش را نسبت به آینده خود در اولویت قرار دهد، باید از مواضع خود عقب نشینی کند: قدرتِ قضات نباید خدشه دار شود. در فرانسه، بحران به خودی خود متوقف نمی شود. این بحران فراتر از بحثِ حقوق و یا سنِ ورود به بازنشستگی است، آیا باب یک گفتگوی مسالمت آمیز بین حکومت و جامعه می تواند دوباره گشوده شود؟ در آمریکا، قطبی شدن جامعه این کشور به اندازهای عمیق است که نمی توان آن را پدیده ای گذرا محسوب کرد.
در دموکراسیها، اعتماد خیلی سریع از بین می رود. اما بازگشت اعتماد در این جوامع بسیار دشوار است.
**
[١] Dominique Moïsi
[٢] l'Institut Montaigne
[۳] l'IFRI( Institut Français de Relations Internationales)
[٤] این فیلمِ جنونآمیز پِدرو آلمودوار بر ابعاد فروپاشی تاکید می کند و شاید یکی از تأثیر گذار ترین فیلمهای فروپاشی بر روی بینندگان باشد که تا به امروز اکران شده است. پپا (کارمن مائورا) یک بازیگر تلویزیونی است. او پس از آنکه دوست پسرش به ناگهان رهایش میکند، بهطرز "هیستریک" دچار پریشانی حواس میشود. از یک تختخواب که به وسیله سیگارهایی به آتش کشیده میشود تا گاسپاچو (نوعی سوپ اسپانیایی) که با قرصهای خوابآور مخلوط شده است؛ این فیلم با تصاویری خشونتآمیز مملو گشته است...