جمهوری اسلامی ایران در هر معنایی یک حکومت بدوی و منحط است؛ آنچه این بدویت را از بدویت دیگری که در کشور همسایه جاری است، دیگر میکند، ماشین سیاسی کموبیش مدرنی است که این طالبان بازگشت به غار بر آن سوارند! ماشینی که برآمد انقلاب مشروطه و دوران تغییرات آمرانهی پس از آن است.
در دوران مشروطه ما به هر حال شکلی از سیاست و سیاستورزی (سامانیدن قدرت) را تجربه میکردیم؛ در دوران پهلوی سیاستورزی به سیاستگذاری دگردیسید! نکبت جمهوری اسلامی اوج و ادامهی این فرایند دگردیسی ویرانگر بود.
سیاستگذاری همیشه داستان دور زدن «سیاست» است. یعنی دیگری بزرگی هست که مدعی همهچیزدانی و همهچیزتوانی است؛ و مردمان یک کشور را به تقلید سیاست (۱) فرامیخواند. با آمدن جمهوری اسلامی سراب دور زدن سیاست یا حتا توهم زایش سیاستی دیگر به اوج خود رسید و برآمد آن چندان عجیب نبود اگر شیخ (مراجع تقلید) جای شاه نشست؛ چه، اگر قرار است قدرت به دیگری بزرگ سپرده شود، و سیاست تقلید شود، هیچ کس مناسبتر از شیخ نیست که از این بدانی و نادانی زاده شده است! آخوندها در سنت ایرانی هزاران سال است که در سایهو همسایهگیی یک دیگریی بزرگ ایستادهاند و نقشبازی میکنند؛ و نقاشی میکنند. منطقی است که وقتی سیاست به تقلید گذاشته شود، آخوندها خود را از همه مناسبتر، صالحتر و اصلحتر بدانند!
دورزدن قدرت و سیاست که در جریانهای دیگر (حتا سیاسی) هم دیده میشود، توهمی است که در بهترین حالت چیزی بیش از اختراع دوبارهی سیاست و آفریدن دوالپای قدرتی و لویاتانی دیگر برای شهر نیست.
با همهی این حرفها و ادعاها و با وجود همه خطاهای در دوران مشروطه و پس از آن، همهی بار اختراع دوبارهی سیاست را در دوران تاریک جمهوری اسلامی نباید روی شانه ی کسانی همانند روحالله خمینی و آخوندهای بانام یا بینام دیگر گذاشت! انحطاط در ایران ریشههایی بسیار قطورتر و پهناورتر از تاریخ معاصر دارد. فروکاهیدن این دشواری به دین، شیعه و آخوندها بخشی از دشواری است و نه راهحل. (برچسب «انحطاط» بدویت و پسروی تکرار تاریخ و اختراع چندبارهی فربود و واقعیت «قدرت» را پنهان میکند.)
ما هیچگاه «گفتمان قدرت» را در ایران نداشتهایم! و هنوز هم نداریم! ما دست بالا کسانی همانند انوشیروان دادگر را داشتهایم که برای ما سیاستگذاری (دادگرانه) کردهاند. بگذریم که در نبود گفتمان قدرت، دریافت «دادگری» هم دشوار و حتا ناممکن است. (۲) اما از سیاستگذاری هرچه که باشد به آسانی سیاستورزی بیرون نمیزند. سیاستگذاری برآمد فرهنگ انتظار است که خوراک سنت ایرانی است، اما سیاستورزی چیزی است که با فرهنگ و سنت ایرانی ناسازگار است. سیاستورزی از جنس خراجات شام و شهر است؛ آن کس که از آن میگریزد به این هم نمیرسد. آنکس که از سیاست میگریزد، بارکش غول بدویت و عصبیت روستایی خواهد شد. تاریخ ایران به یک معنا تاریخ فرار از خراجات شهر است و نه تکاپویی برای سامانیدن آن.
تاریخ ایران تاریخ نادانی به امر سیاست و قدرت است؛ نه این که ما ایرانیها خل و چل هستیم؛ که خوشبختانه نیستیم. شوربختانه در تاریخ اما، ایران و گفتمانهای جاری در آن، از سر بخت، بخت اختراع و کشف قدرت و سازوکارهای مهار، رام و آرام کردن آن را نداشته است؛ و انگار هنوز هم ندارد.
بگویید قدرت چیست؟ تا با دو چشم خویش ببینید دشواری کجاست.
بگویید قدرت چیست؟ تا بگویم سهم شما از قرص نان آزادی چهاندازه خواهد بود.
پانویسها
۱- «تقلید سیاست» را از مهدی نوربخش الهامیدهام؛ او تقلید سیاست را در توضیح برساختهی درخشان «شرعوندی» آورده است، که داستان پر اشک و چشم سیاستگذاری در جمهوری اسلامی ایران است.
۲- عدالت و دادگری یکی از خواستهای پربسامد سنت ایرانی است؛ تا آنحا که خواست برپایی عدالتخانه، خواست بنیادین و محوری جنبش مشروطه بود. در قانون اساسی جمهوری اسلامی عدالت در هر گوشهای دیده میشود؛ این تاریخ طولانی و توخالی داستان نادانی ما به امر قدرت و بنیادهای عدالت و دادگری است. عدالت و دادگری ادامهی و شکلی از سامانیدن قدرت است.