علیرضا نوریزاده - ایندیپندنت فارسی
سفر شاهزاده رضا پهلوی به اسرائیل مثل بسیاری از کارهای او در هفت ماه گذشته با انتقاد اغلب مخالفان بالقوه و بالفعل هرگونه نقشی از او در پهندشت اپوزیسیون روبهرو شد.
من به محض آنکه از سفر شاهزاده باخبر شدم، آرزو داشتم حالا که او به بیتالمقدس میرود که خاستگاه پیامبران است، و دیوار ندبه و کلیسای قیامت و مسجدالاقصی، (نمادهای مهم سه دین ابراهیمی)، در برابرش قرار دارند، از هر سه مکان بازدید کند و با این کار یک میلیارد و نیم مسلمان (که هیچ ربط و پیوندی با رژیم جهل و جور و فساد ندارند) و میلیونها مسیحی و یهودی و بخش از ملت باورمند خود را شادمان کنند.
البته اگر این کار را هم نمیکردند، پیامی، توییتی برای محمود عباس، رئیس دولت خودمختار فلسطین، میفرستادند. دوستی از آمریکا به من گفت فردای روزی که در «پنجرهای رو به خانه پدری» این موضوع را مطرح کردی، هما سرشار، همکار دور و دیر و از اهالی دلسوخته قلم که خود از یهودیان ایرانی است، همین سخنان را به نحوی دلنشین مطرح کرد. (هما، دکتر کامران بروخیم، و دکتر گوئل کهن و... فراتر از مذهبشان آزادهاند و عاشق ایران. یکایکشان را دنبال کردهام؛ جز دلشورگی برای خانه پدری و نفرت از رژیم جهل و جور و فساد ندیدهام)
اگر نتانیاهو دست از تعصب بردارد و اراضی اشغالی سال ۱۹۶۷ را به صاحبانش بازگرداند، دولت مشروع خودمختار فلسطین امروز متحدی بهمراتب صادقتر از بعضی اعراب پیدا خواهد کرد. امروز فلسطینیها بیش از دیگران از شعارهای توخالی ولی فقیه و قدسقدس کردن پوشالیشان بیزارند. عشق یکشبه انقلاب فلسطین به سید روحالله کشمیری یکشبه هم به تب نشست. بگذارید کمی به عقب بازگردم؛ به سه روز پس از به تخت نشستن خمینی. این حکایت را پیش از این در اطلاعات و کیهان و روزگار نو به مناسبتهای خاصی، فشرده و مفصل نوشتهام؛ چون دیدار نخست را خود شاهد بودم.
عرفات در راس هیئتی ۸۰ نفره از رهبران جنبش فتح و نیز نمایندگانی از جبهه خلق و جبهه دموکراتیک و اسلامیهای فلسطین و امعلی، مادر چهار شهید فلسطینی، با چند صندوق دارو به تهران آمده بود. ظاهرا فکر می کرد الان در خیابانهای تهران از کشته پشته و از مجروحان تپه درست شده است.
مطالب بیشتر در سایت ایندیپندنت فارسی
همراهان عرفات را همان شب اول در مدرسه علوی ولو کردند. خورشت قیمه برپا بود و همزمان با اطعام همراهان ابوعمار، در اتاق مدیر مدرسه که بزرگتر از باقی اتاقها بود، سفرهای انداختند و عرفات و معاونان و دوستان همدلش گرد آن نشستند. خمینی البته با تامل و نازکنان آمد و بالای اتاق نشست. عرفات سمت چپ او و احمد آقا سمت راستش قرار گرفتند. سید حسین، پسر آقا مصطفی که بعد از مرگ پدرش در نجف محبوب جد و جده بود و در عین حال کار مترجمی بین «آقا» و عرفات را بر عهده داشت، گرد سفره در چرخش بود.
رسول صدرعاملی، نوجوانی که برای رفتنش به پاریس برای درس خواندن خیلی نزد زندهیاد فرهاد خان مسعودی (که هرگز لطف و محبت او را از یاد نخواهم برد) مایه گذاشته بودم و وقتی دیدم علیرغم آنکه از متولدان روزنامهنگاری در صفحات شایعات داغ داغ، سرد سرد مجله جوانان است، مایه سیاسی دارد، همه گونه هوایش را داشتم، چون از پاریس در کنار استاد منصور تاراجی در هواپیمای سیدروحالله به تهران آمده بود و تنها یکی دو سال بزرگتر از حسین خمینی بود، خیلی با نوه «آقا» گرم گرفته بود و آن شب نیز همراه با پسر حاج عراقی که چندی بعد همراه با پدرش ترور شد (ظاهرا به دست بچههای فرقان اما خیلیها بر این باور بودند که محرک کس دیگری بوده است؛ احتمالا بهشتی بود و کمی هم رفسنجانی) و سید حسین پروانهوار با دوربینش از این شاخه به آن شاخه میپرید. گاهی شکار لبخند میکرد و زمانی روی دستهای چربی که لقمه میچید زوم میکرد. سه چهار عکس از من گرفت و عکاس روزنامه نیز که با ما بود، عکسهایی از همه ما ثبت کرد.
عرفات یک بند حرف میزد. مثل بچهها ذوقزده شده بود. عصر که از فرودگاه میآمد، به قطبزاده گفت همیشه فانتومهای اسرائیلی برای بمباران ما می آمدند، اما امروز فانتومهای ایرانی از هواپیمای ما استقبال کردند و این برای من غیرقابل تصور بود. حالا ایران بزرگ و قدرتمند در کنار ما خواهد بود و رویای دیدار قدس و نماز در مسجدالاقصی به امامت امام خمینی واقعیت خواهد یافت.
ملک فیصل نیز چنین آرزویی داشت اما به دست امیری از نوادگان برادری ناتنی که دل در گرو دخترکی از بنییعقوب داشت، هم گرفتار وسوسههای معشوق اهل کنشت بود و هم سرسپرده به شیخکی وهابی که فیصل را به دلیل برپایی تلویزیون در کشور و افتتاح سینما و استقبال از جورج پمپیدو و بانو به اتفاق ملکه ترکنژادش (مادر سعود الفیصل، وزیر خارجه دیرسال فقید و برادرانش ترکی و عبدالله و خالد و...) تکفیر کرده بود، به قتل رسید.
خمینی نیز از حضور عرفات به وجد آمده بود. حالا چریک سرشناس فلسطینی بر شانههایش بوسه میزد و سید ثوار [انقلابی] خطابش میکرد. اما تب عشق ابوعمار و حاج آقا روحالله خیلی زود به عرق نشست. مصطفی چمران به خمینی خبر داد دفتر نمایندگی عرفات در اهواز کانون فساد است و ابوجعفر، نماینده او مشغول تحریک عربهای خوزستانی است و کلمه انفصال (جدایی) را در سرشان فرو کرده است. چند هفته بعد، دریادار دکتر مدنی (هنوز هم باور نمیکنم که دیگر بین ما نیست) ابوجعفر و تنی دیگر را بیرون کرد و درهای دفتر نمایندگی سازمان آزادیبخش فلسطین را بست، بعد هم سه فلسطینی را که معلوم شد به گروه جبهه خلق برای آزادی فلسطین (گروه جورج حبش) وابسته بودند دستگیر کرد و نرمنرمک شکاف و جداییها آشکار شد.
هانی حسن که به سفارت به تهران آمده بود، رفت و جای خود را به سرگرد ابوایمن داد که بعدها سفیر فلسطین در افغانستان شد. او نیز کوتاه زمانی بعد جای خود را به صلاح الزواوی داد که خیلی زود به کبوتر حرم تبدیل شد و بیش از ربع قرن در تهران مداحی ولیفقیه کرد تا مرد.
روز دوم ورود عرفات به تهران در سفر نخست او، به او گفتند ساختمان دفتر حفاظت منافع اسرائیل در خیابان کاخ را برای سفارت فلسطین درنظر گرفتهایم و آن را به شما میدهیم. اما این وعده نیز هرگز عملی نشد و ابتدا به بهانه نیاز ساختمان به تعمیر، سفارت فلسطین را کمی پایینتر در خیابان کاخ در خانهای مجلل و البته مصادرهای بر پا داشتند و بعد هم اصلا به روی مبارک نیاوردند که قرار بود سفارت فلسطین در دفتر حافظت منافع اسرائیل در نزدیکی میدان کاخ را به برادران فلسطینی واگذارند.
عرفات، نخستین مهمان انقلابی خمینی، چون برای خود حق و حقوقی قائل بود و به علت آنکه شماری از مخالفان رژیم شاه را در اردوگاههای خود در اردن و سپس لبنان آموزش داده بود، انقلاب را وامدار خود می دانست، انتظار داشت سید روحالله درهای خزائن معموره محمدرضا شاه را به رویش بگشاید. البته چنین نشد و از آنجا که عرفات بیش از خمینی با کسانی رفاقت داشت که یا مثل قطبزاده سرانجام لقمه چپ انقلاب شدند و به امر سید روحالله سرشان به دار رفت یا چون بنیصدر ره تبعید گرفتند یا آنکه چون نواده مکرم ولی فقیه، سید حسین، مغضوب جد کبیر واقع شدند، بنابراین طرح خمینی برای به خدمت درآوردن انقلاب فلسطین با شکست روبرو شد.
با شروع جنگ ایران و عراق و موضعگیری عرفات به نفع صدام حسین بهویژه پس از آنکه در پایان دومین سال جنگ نیروهای ایرانی ارتش عراق را از خرمشهر بیرون راندند و خمینی ماموریت میانجیگری هیئت رهبران کشورهای عضو کنفرانس سران اسلامی را که عرفات نیز جزو آن بود، نپذیرفت، عرفات رسما به عنوان عنصری سازشکار و خائن نهفقط هدف حملات گسترده ارگانهای تبلیغاتی نظام قرار گرفت بلکه هدف توطئههای گسترده گاه برای قتلش و گاه از هم پاشیدن سازمان آزادیبخش هم واقع شد.
در این مورد رژیم دست در دست رژیم سوریه قرار داده بود که برای نابودی عرفات از هیچ تلاشی فروگذار نمیکرد. میتوان گفت انقلاب ایران با از دست دادن عرفات و انقلاب فلسطین عملا همدلی و همبستگی گروههای انقلابی چپ و ملی در منطقه را از دست داد و تنها مزدبگیرانی از طایفه احمد جبریل، رئیس جبهه خلق برای آزادی فلسطین (فرماندهی عمومی) و بعدها حماس و جهاد اسلامی و الصابرین به دیگر نوکران فلسطینی و لبنانی سوریه از نوع خالد فاهوم (رئیس سابق پارلمان فلسطین) و عاصم قانصوه، رهبر حزب بعث لبنان، پیوستند که تا پایان عمر نماز مزدوری رو به قبله تهران و دمشق میگزاردند؛ البته بعد از نوش جان کردن یک بطر عرق ابیسعدی لبنان با فول و تبوله.
دفتر نهضتهای آزادیبخش
در سال اول انقلاب، دفتر نهضتهای آزادیبخش و انقلابی برای هماهنگی با جنبشهای اسلامی و انقلابی در منطقه و جهان برپا شد. نخست در وزارت امور خارجه و به ریاست سودابه سدیفی، همسر سابق غضنفرپور، از مترجمان خمینی در پاریس و بعدها یار بنیصدر و نماینده مجلس اول پا گرفت اما چندی بعد به سپاه منتقل شد و ریاست آن را مهدی هاشمی، برادر داماد منتظری برعهده گرفت (همان مهدی هاشمی که بعد از مغضوب شدن، پرونده دست داشتنش در قتل مرحوم آیتالله شمسآبادی و شیخ قنبرعلی و... قبل از انقلاب به جریان افتاد و از جمله بابت همین قتلها قصاص شد).
این دفتر در اولین سالروز انقلاب در تهران، نخستین نشست بینالمللی جنبشهای انقلابی و سازمانهای آزادیبخش را با حضور ۲۷ سازمان و گروهک به اصطلاح انقلابی و آزادیبخش برپا کرد. در این نشست، خلیل الوزیر (ابوجهاد) که بعدها به دست کماندوهای اسرائیلی در تونس به قتل رسید، ریاست هیئت سازمان آزادیبخش فلسطین را به عهده داشت و در روز اول نشست به ریاست کنفرانس انتخاب شد، اما به محض آنکه عدهای نقاب بر چهره و چفیه بر سر و روی را مشاهده کرد که در برابرشان تابلوهایی از این قبیل سازمان انقلاب اسلامی در جزیرهالعرب، حزبالله حجاز، حزبالله کویت، جنبش خلق برای رهایی مسقط و عمان، جنبش جهاد در مصر و... قرار داشت، ضمن اعتراض به میزبانان ایرانی گفت که یا این افراد چهره نشان میدهند و خود را معرفی میکنند یا او در کنفرانس حاضر نخواهد شد.
واکنش ابوجهاد طبیعی بود؛ در واقع کشورهایی که این گروهکها درصدد براندازی رژیمهایش بودند، مهمترین حامیان فلسطین و سالها تامینکننده بودجه سازمان آزادیبخش فلسطین بودند. مهدی هاشمی و تنی چند از سران سپاه از جمله عباس زمانی (ابوشریف) برای اینکه کنفرانس به هم نخورد، تعدادی از شرکتکنندگان سر و رو پوشانده را از جلسه بیرون بردند و چندی بعد ارتباط گروههای ریشهداری مثل سازمان آزادیبخش فلسطین و جبهه مورو فیلیپین و فطانی تایلند و اسلامیهای مصر با دفتر سازمانهای آزادیبخش سپاه عملا قطع شد و دفتر فقط با گروههای مخالف صدام حسین و گروهکهای چندنفرهای سرو کار داشت که قصدشان براندازی سعودیها و کویتیها و مصریها و تونسیها بود.
در کنار این تحولات، دیدار دیگری هم به بیاعتباری خمینی نزد احزاب و گروههای اسلامی سنی به ویژه جنبش اخوانالمسلمین در جهان عرب منجر شد. در طول جنبش «زن، زندگی، آزادی»، رسانههای فلسطینی در همدلی با زنان و جوانان ایرانی سنگتمام گذاشتند. دوستان فلسطینیام مرتب پیگیر رویدادهای ایران بودند؛ همانطور که عرفات بعد از بریدن از خمینی، رابطه خود را با دوستان ایرانیاش حفظ کرد و بارها دلبستگی خود با دکتر شاپور بختیار در پی دیدارشان در تونس را یادآور میشد. افسوس که بختیار ذبح اسلامی شد و عرفات ذبح شیمیایی. دیدار آن دو در تونس را ابومازن از نزدیک دنبال میکرد. او در ارتباط با ایران، رفاقتش با دوستان ایرانیاش را که همه ضد خمینی و خامنهای بودند، حفظ کرد.
با چنین تفاصیلی، فکرش را بکنید اگر شاهزاده میتوانست سری به مسجدالاقصی بزند و روز بعد در رامالله با ابومازن (محمود عباس) دیدار کند. من در باب زمینه این دیدار با دوستان فلسطینی بسیار گفته بودم؛ حتی پیش از سفر.
درباره این سفر لازم است اضافه کنم که یهودیان ایرانی مقیم اسرائیل بینهایت وطنپرست، دلبسته و سرسپرده عشق به ایران و سنتها و عادات و یادهای قدیماند. جوانهایشان هم قرمهسبزی و عیدی و امید و اندی و مهرداد آسمانی و لیلا فروهر و ابی را دوست دارند، شبکههای ماهوارهای فارسیزبان را میبینند و گاه نزد مادربزرگ و پدربزرگ بهتفنن فارسی هم میآموزند. استقبال آنها از شاهزاده بیمانند بود.
امیدوارم اگر سفر دیگری پیش آمد، فرزند پادشاهی که میکوشید صلح را در منطقه خاورمیانه جا بیندازد و از فردای جنگ ۱۹۶۷، اسرائیل را به تخلیه کردن اراضی اشغالی ساحل غربی رود اردن دعوت میکرد، با نگاه یک دولتمرد آگاه، اگر دستی به لطف به اسرائیل داد، دستی دیگر به مهر به ملت فلسطین دهد که ایران و فرهنگ ایرانی را اجر مینهد.
اکثر مردم فلسطین دیرگاهی است که حساب خود را از حماس و جهاد و عاصفه و... که مزدوران روحالله و سیدعلی بودهاند و هستند، جدا کردهاند. محمود عباس هم مثل آحاد ملت ایران در آرزوی روزی است که ایران سرفراز و به عنوان نماد صلح و پیشرفت در منطقه با نظامی سکولار و دموکرات و یار خاطر ملل منطقه باشد، نه مصدر ترور و آشوب و اغتشاش.
شاهزاده همراه همسر گرانقدرش با تجربهای تازه بازمیگردد و مردم اسرائیل بهویژه ایرانیان یهودی خاطره حضورشان را از دل نخواهند برد.
"اعترافات مأمور ترور رهبری"
امان از «غلام قمر»، هادی خرسندی