یک سال از فاجعه متروپل در آبادان گذشت. حادثه درد ناک متروپل در میان خیزش عظیم هزاران جوان عاصی شده بر حکومت طنین خود از دست داد. امابدل به عاملی برای اعتراض بر بی لیاقتی وستمگری حکومت گردید. سالی پر از ماجرا، سالی پر شکوه اما دردناک که جانهای جوان با شعار"زن، زندگی، آزادی" بمیدان آمدند تا به بهای جان از زندگی خود، از حق وشادی دریغ شده خود و یک ملت دفاع کنند.
تف بر صورت حکومتیانی بیفکنند که هنوز بعد گذشت یک سال از فرو ریختن متروپل. آوار برداری بنای فروریخته کامل نگردیده! ایمن سازی اطراف آن انجام نشده است. هنوزمنطقه صدمه دیده از حادثه با مشکل آب، برق، گاز وعوارض ناشی ازویرانی روبروست. هنوز تصویر تلخ فرو ریختن این بنا ومدفون شدن دهها انسان در زیر آوار از خاطره مردم نرفته است.
بنای عظیم سست بنیادی که بی مسئولانه به برکت رشوه، باند بازی! بدون هیچ نظارت مسئولانه وفنی بالا آمد. مانند بالا آمدن نمایندگان مجلس و منتخب شدن رئیس جمهوری بی مایهای چون رئیسی ورهبری چون خامنهای.
چه روز تلخ وغم انگیری!
دهها نفر در زیر بتنهای بزرگ مدفون میشوند. صداهائی مبهم اززیرصدها تن خاک وسیمان بگوش میرسد. مردم با چنگ دندان با هر چیز که دستشان میآید زمین را میکاوند. صدائی کم رمق از زیر خاک مادرخود را میمیخواند. "مادرکجائی؟ مادر کمکم کن! جرعهای آب. "صدا از میان بتونهای شکسته از لابلای مفتولهای آهنی عبور میکند. مادر صدای فرزند را میشناسد خود را زمین میکوبد. "نجاتشان دهید! پس کجاست این نیروی امداد. آیا وسیلهای نیست که این بتون غول آسای آوار شده بر فرزندهایمان را بر دارد؟ "مادر ضجه میزند اما چنین امکانی نیست.
تمامی شب در کنار حفرهای که صدای فرزندش از درون آن بگوش میرسیدچمباتمه زده اشگ میریزد. هیچ فریاد رسی نیست.
امداد گران چگونه قادرند بتونهای چندده تنی را بدون ماشین آلات جا بجا کنند؟ آن چه فراوان است نیروی ضد شورش است! ماشینهای پوشیده در زره که بجای ماشین آلات حفاری، خاک برداری دور تا دور ساختمان ویران "مترپولتین" صف بستهاند. یگان ویژه است با تمامی ادوات سرکوب
نیروهای امنیتی در میان مردم میچرخند. تنها مشغله ذهنی آنها چگونگی سرکوب ومهار کردن مردم بی رمقی است که در میان درد واندوه اشگ میریزند، آه میکشند. هشدار میدهند که جمع نشوید! شعار ندهید.
آبادان بتمامی فقیر تر از این است که در چنین شرایط اضطراری قادر بیاری مردم باشد.
ثروتمند ترین بخش این سرزمین. خوابیده بر روی دریائی از نفت وگاز"طلای سیاه" که فاقد حداقل چند دستگاه قدرت مند خاک برداریست. (ماشین آلات عظیم، گریدرها، سنگ شکنها، جرثقیلها در حال حفر تونلهای زیر زمینی وجابجائی موشکهای حامی حکومتند.)
انسان درد مند آبادانی؟ این دیگر چه صیغهای هست؟
هنوز بعد سی سال ویرانیهای جنگ ترمیم نیافته، زهر حاصل از جنگ که نه در کام خمینی بلکه در جان مردم ریخت هنوزبتلخی تمام زندگی بر مردم زهر کرده است. بی خانمانی، فقر، زاغه نشینی، آوارگی هزاران جوان! کوچ کردنشان در زمان جنگ به دیگر شهرها که دیگر برگشتی نبود. چرا که حکومت برنامهای برای باز سازی، برای ایجاد شغل، برای درست کردن فضائی نشاط بخش، برای یک زندگی آرام بی دغدغه نداشته وندارد!
آواره گانی غریبه در سرزمین خود با رویاهای بر باد رفته یک شهر شاد.
دستگاه عریض وطویل دولتی با گماشته گانی فاسد تنها وظیفهاش سازمان دهی غارت، گشودن دست دولت برای چپاول وتامین هزینههای گزافی است که زیر عنوان امنیت! بخوان" امنیت حکومت اسلامی" صرف هزینههای حزب الله، فلسطین، سوریه ودهها پروژه گوناگون میشود! چپاول و چپاول گران بدون مسئولیت وجواب دهی.
چپاولی بیرحمانه که توسط دست اندر کاران حکومتی، سرداران پروار شده سپاهی، امنیتیها، نمایندگان گوش بفرمان مجلس صورت میگیرد. نمایندگانی که بجای سخن گفتن از درد ورنج مردم! ماشینهای شاسی بلند رشوه میگیرند. خاک در چشم مردم میپاشند! حنجره برای خامنهای پاره میکنند وتعریف او از عملکرد خجالت آور خود میشنوند.
.
حکومت کوچکترین همدردی با ماتم زدگان این فاجعه ندارد. رادیو تلویزیون دستورکفایت بحث را همان روز نخست دریافت کرد. صورت مسئله را پاک نمود! دادستانی ومراجع قضائی وظیفه بهم آوردن سروته قضیه رابرعهده گرفتند. دستگاه قضائی که یدی طولا در اعدام معترضان و حمایت از دزدان، فراری دادن و زیر چتر حمایت خودقرار دادن آنها را دارد سخت در کار دروغ پردازی و ازصحنه خارج کردن دانه درشتهای مسبب این فاجعه گردید.
براستی چه شد؟ آن شهر زیبائی که در دوره نوجوانی ما آرزوی رفتن به آنجا را داشتیم؟ شهری شاد و پراز نشاط وخنده مردمانی خون گرم! شهری زیبا با آن بواردههای منظم غرق در گل. شبهای پر نشاط دور فلکه کارون! لب شط، جزیره مینو. همراه ترانه آغاسی که از لب کارون و گلباران دختران زیبا روی اهوازی سخن میگفت. چگونه در انقلابی کور تمامی این خوشیها بیک باره رخت از میان بربست وبانگ ضجه و نوحه مداحان ابن الوقت جای شعر وموسیقی، جای چنگ وچگانه را گرفت؟ براستی چگونه بود داستان این سقوط؟
هنوز صدای زیر آوار ماندگان در گوش مردمان این شهر طنین افکن است. هنوز صدای فرزند زیر آوار ماندهای که از مادر کمک طلب میکند قلب دردمند مادر را خراش میدهد. مادر از پای افتاده وبیرمق تنها ناله میکند. ناله او با ناله صدها مادر دیگر که دراین فاصله یک ساله فرزندانشان به بیرحمانه ترین شکل قتل عام شدند در هم میپیچد و تظلم خواهی میکند. عمر ظالم هر میزان که سرکوب کند، نسق بکشد دیری نخواهد پائید.
چراکه نیروی خشم متراکم شده دربطن جامعه هر روز فشرده تر میگردد! سرانجام دهان میگشاید. هیچ نیروی سرکوبی توان ایستادن درمقابل چنین خشم ونفرت حاصل از سالها ستمگری، سرکوب وکشت کشتار زیبا ترین فرزندان این سرزمین بجرم آزادی خواهی، نیست!
آن روز فراخواهد رسید! روز خجستهای که مردم نقطه پایان براین حکومت خواهند نهاد.
من نزدیک بودن آن روز را حس میکنم! چرا که "خرابی چون که از حد بگذرد آباد میگردد."
خرابی از حد گذشته، حکومت وجاهت وشرف نداشته از کف داده، توهم دین و حکومت دینی فرو ریخته، پرده حجاب فرو افتاده، ولی فقیه مضحکه کودکان دبستانی گردیده است.
رهنودان ومبارزان سرنگونی در راهند! آباد گران در تدارک ساختن دوباره" اگر چه با خشت جان خویش. "
ابوالفضل محققی