میرزا محمدرضا مساوات در شماره سوم نشریه مساوات چاپ تهران، مقارن با به توپ بستن مجلس، توسط محمد علی شاه و شروع استبداد صغیر، طی مقالهای به او هشدار میدهد و در تفاوت شورش و انقلاب خطاب به او مینویسد:
«ملت فرانسه قلعه باستیل را خراب و محبوسین سیاسی را آزاد کرد. خبر به لوئی شانزدهم بردند، گفت این شورش است و مراد شاه فرانسه این بود که اقدام ملت غیر مشروع و مخالف قانون و لذا شورش و عصیان است و باید سرکوب و متوقف شود.»
او با یادآوری سرنوشت لویی شانزدهم، در مقالات مختلف روزنامه مساوات هشدار به محمدعلی شاه میداد که در صورت عدم همراهی سلطنت با ملت همان سرنوشت در انتظار او نیز خواهد بود.
حال از آن روزها بیش از ۱۱۴ سال میگذرد. پس از گذشت این زمان طولانی، با کمال تعجب هنوز دوستان اصلاح طلب و تحول خواه ما در اعلامیه ۳۰۰ امضایی خود مینویسند که:
«ساختار استبداد دینی، بنیانهای ملی ما را لرزان میکند و هم مسیر تحولات آینده را از خیزش و جنبش به سوی شورش سوق خواهد داد.»
با شناختی که از بعضی از این دوستان دارم نمیتوانم به خود بقبولانم که در آستانه سالگشت قتل حاکمیتی ژینا (مهسا)، آینان چنین نیتی دارند ولی آنچه که در نوشته آنان میآید، این است که: آنها انقلاب زن زندگی آزادی را «عصیان زنان در برابر تحقیرهای انباشته شده این سالیان» میدانند.
آیا واقعاً این تحقیر یک انقلاب اجتماعی زنانه ساختارشکن بر علیه جامعه مردسالار و در راس آن یک نظام تبعیض محور شریعت بنیان نیست؟
آیا شورش و عصیان نامیدن آینده این حرکت ملی باشکوه زنان و جوانان، دادن مجوز اخلاقی سرکوب آن به وسیله نیروهای سرکوبگر نمیتواند تعبیر شود؟
به راستی این بیانیه را چه کسانی و با چه انگیزهای نوشتهاند؟
آیا نویسندگان، بجای این که مانند میرزارضای مساوات، علنا به خامنهای هشدار دهند
چنایات و آدمکشیهای اورا به کوتاهی در مدیریت تقلیل میدهند و او را تلویحا تبرئه نموده، خود را بجای لوئی شانزدهم و محمدعلی شاه و خامنهای نشاندهاند و از موضع آنان سخن میگویند و چنین انقلاب شکوهمندی را که هنوز در مرحله ظهور آغازین خود است شورش و عصیان مینامند؟
آیا زنان جوان و جوانان و پدر و مادرانی که آنان را در میدانهای مبارزه حمایت میکنند٫ شهروندان آزاد و متکی به خودی که دیگر رعیت امت نیستند و حقوق خود از جمله حق آزاد آزادی پوشش را مطالبه میکنند نیستند و در خور عنوان عصیان زده و شورشی میباشند؟.
کاش این ۳۰۰ نفر چنین بیانیهای نمیدادند. این بیانیه چیزی به آنان نیفزوده است ولی در مورد مقاصد مستتر در آن گفتگوهای بسیاری در مجامع سیاسی در جریان است.
زیرا تقاضای رفراندوم از حاکمیتی که علی خامنهای در رأس آن است آب در هاون کوبیدن است.
به خصوص که قانون اساسی جمهوری اسلامی اجازه رفراندوم برای تغییر ساختارهای سلب خود را علی الخصوص اصول مربوط به ولایت فقیه و شورای نگهبان و ابتنای قوانین به شریعت را تا ظهور امام زمان به هیچ مقامی حتی به شخص ولی فقیه هم نمیدهد.
حال اگر هم دوستان ما که اغلب خود را جمهوریخواه میدانند، به هر دلیلی چنین خواست غیر عملی را مطرح میکنند که دلیلش بر هیچکس واضح نیست، لااقل شایسته بود که به اندازه سید رضا شیرازی (مساوات)، شجاع وصریح بوده و نظام جایگزین مطلوب خود را نیز به عنوان بدیل ذکر میکردند تا این خواست مبهم حداقل نیمه معنایی داشته باشد.
مساوات به صراحت مینوشت که حکومت قاجار باید منقرض و یک جمهوری مانند فرانسه در ایران برپا شود.
خواست رفراندوم برای تغییر ساختار، بدون ذکر صریح نام ساختار جایگزین، ممکن است خدای ناکرده به آنها اتهام همکاری برای روی کار آمدن بخشهای مختلف همین نظام از جمله سپاه را با نام و در قالب دیگری بدهد. پروژهای که امروز برسر زبانهاست.
تا دیر نشده دوستان این موارد مبهم را روشن نموده و خود را وامدار افکار عمومی ننمایند.
بهرحال، از ما گفتن است و بس
حسن شریعتمداری
اوباش و استادی در دانشگاهها! کوروش گلنام