ایران وایر - «سیامک نمازی»، یکی از زندانیان دو تابعیتی ایرانی-آمریکایی که قریب به هشت سال در زندان اوین محبوس بود، روز دوشنبه ۲۷شهریور۱۴۰۲، همراه با چهار زندانی دو تابعیتی دیگر، در جریان مبادله زندانیان ایران و ایالات متحده آمریکا، تهران را به مقصد دوحه قطر ترک کرد تا از آنجا راهی ایالات متحده شود.
پساز رسیدن به دوحه، آقای نمازی در بیانیهای که نسخهای از آن در اختیار «ایرانوایر» قرار گرفته، ضمن تشکر از دولت آقای بایدن، از آمریکا خواسته از فرصت پیشرو در مجمع عمومی سازمان ملل متحد، برای توافق بر کارزاری بینالمللی استفاده کند تا تبعات گروگانگیری را برای دولتهایی مثل ایران سنگین و هزینهبر کند. او در این بیانیه از دیگر زندانیان دو تابعیتی نیز یاد کرده است.
متن کامل بیانیه سیامک نمازی را در زیر میخوانید:
اگر من امروز آزاد هستم، این به لطف تمام شما است که نگذاشتید جهان مرا فراموش کند. از صمیم قلبم از شما متشکرم. ممنونم که وقتی نمیتوانستم سخن بگویم، صدای من بودید. ممنونم که وقتی توانم را جمع میکردم تا از پشت دیوارهای نفوذناپذیر زندان اوین فریاد بزنم، کاری کردید که صدایم به گوش برسد.
👈مطالب بیشتر در سایت ایران وایر
قریب هشت سال است که رویای چنین روزی را در سر داشتم. حالا که این روز بالاخره فرا رسیده، شادی وصفناپذیری که از پیوستن قریبالوقوع به خانوادهام دارم، همراه با غم است. احساس دردناک و عمیقِ گناه که من در آزادی نفس میکشم و اما بسیاری افراد بیباک که دوستشان دارم و ستایششان میکنم، هنوز پشت آن دیوارها هدر میروند. آنها بهخاطر تقاضای کرامت و آزادیای که تمام انسانها از بنیاد محق آن هستند، به زندان انداخته شدهاند؛ بهخاطر گزارش حقیقت؛ بهخاطر عبادت خدایشان؛ بهخاطر زن بودن. یا بهخاطر هیچچیز. تمام زندانیان سیاسی ایران، کشوری که شجاعت شکستناپذیر زنانش ما را به بهت فرو برده، سزاوار آزادی هستند.
من گروگانی بودم که ۲۸۹۸ روز از آنچه میبایست بهترین روزهای زندگیام میبود، از من ربوده شد و با درد و رنج جایگزین شد. بزرگترین خواست من تضمین این است که هیچ انسان دیگری رنج بیپایانی که من و خانوادهام تجربه کردیم، بر خود نبیند. اما متاسفانه بسیاری درحالحاضر این مصیبت را از سر میگذرانند. کسانی مثل «احمدرضا جلالی»، پزشک ایرانی-سوئدی، که اکنون هفت سال و نیم است بر بنیان اتهامات بیهوده محکوم به اعدام شده. تنها چیزی که او را سر پا نگاه داشته، رویای روزی است که دوباره پسرش، آیرو؛ دخترش، آماتیس و همسرش، ویدا را به آغوش بکشد.
آنانی که مرا اسیر کردن، نمادی از رذالت بشریت هستند. در عین حال اما بسیاری از همزندانیهای من، نمایانگر شرافت انسانند. کسانی همچون «نیلوفر بیانی، سپیده کاشانی، هومن جوکار، طاهر قدیریان، امیرحسین خالقی و سام رجبی»، کنشگران محیطزیستی شهیری که نیکی مثالزدنیشان چنان میدرخشد که تیره و تارترین سلولهای اوین را نیز روشن میکند. کسانی مثل «سپهر ضیایی» که با اینکه بارها بهخاطر عضویت در دیانت بهایی به زندان انداخته شده همیشه با لبخندهای بشاش و شوخیهای لوس خود، اوقات خوشی به زندگی سایر زندانیها اضافه میکند. تنها پیغامی که رهبران ایران با محبوس کردن چنین انسانهای خارقالعادهای به جهان میفرستند، این است که این حکومت از عمق بیپایان خباثت بیدلیل خود لذت میبرد.
من آدم ویژهای نیستم. تنها کاری که کردم این بود که کوتاه نیامدم و زنده ماندم. اما قهرمانان زندگیام مادرم، اِفیِ و برادرم، بابک، هستند که در تکتک روزهایی که اسیر بودم، در کنار من رنج دیدند. وقتی پدرم، باقر و من به چنگال حکومتی تاریک و شوم افتادیم و وقتی آنهایی که باید کمک میکردند ما را رها کردند، آنان بودند که رنجی وصفناپذیر کشیدند و کار کردند و سر پا ماندند و نیایش کردند. هرگز امید به اینکه این روز بالاخره فرا میرسد، از دست ندادند. آنان امر غیرممکن را ممکن کردند.
حالا که صحبت از ابرستارهها است مگر میشود اسمی از «جَرد گنسرِ» خستگیناپذیر و تخفیفناپذیر نیاورم؟ او و همکار برجستهاش، «اسکایر گلیسون»، در طول این هفت سال طولانی، نقشی بسیار فراتر از وکالت رایگان من را بر دوش داشتند. آنها کنارم باقی ماندند، به من مشورت دادند، برای آزادیام جنگیدند و به وعده مقدسشان وفادار ماندند که تا آخر کنارم بایستند، مستقل از اینکه موفقیت چقدر طول بکشد. هرگز کوتاه نیامدند. آنان بخشی از خانواده هستند و من تا همیشه مدیونشان هستم.
در زندان اوین که بودم، هر روز بدترین چهره بشریت را تجربه میکردم، اما بیرون آن دیوارها، مردمان بیشماری بودند که برای من یادآور بهترین بشریت شدند. آنان از رنج خانواده ما باخبر شدند و به شیوههای بیشمار کوچک و بزرگ، نقشی در آزادیمان بازی کردند. از وکیل محلیام، تا همکلاسیهایم در دبیرستان «وایت پِلِینز»، دهها نفر هستند که باید برای تشکر با آنها تماس بگیرم.
من بیاندازه مدیون امیر قطر و دولتهای سوئیس، عمان، بریتانیا و بسیاری دولتهای دیگر هستم که به تامین آزادی ما کمک کردند. به همین سان قدردانی عمیق (اگر چه با تاخیر) خود را نسبت به امارات متحده عربی و درمانگاه «کلیولند» در ابوظبی ابراز میکنم که بیسر و صدا، چه مهربانی عمیقی نشان پدرم دادند. از همهتان متشکرم! شکرا جزیلا!
مهمتر از همه، از صمیم قلب، از رییسجمهور بایدن و دولت او متشکرم که برای نجات ما مجبور به گرفتن تصمیماتی بسیار دشوار بود. رییسجمهور بایدن! ممنونم که نجات جان شهروندان آمریکا را در نهایت بالاتر از سیاست قرار دادید. ممنونم که به این کابوس خاتمه دادید. ممنونم که ما را به خانه آوردید. ممنونم! ممنونم! ممنونم!
اما متاسفانه هنوز کارهای زیادی باقی مانده که باید انجام شوند. تداوم تعهد شما به این آرمان، برای حفظ جان و امنیت شهروندان آمریکا در آینده حیاتی است.
در طول ۴۴ سال گذشته،حکومت ایران استاد این بازی کثیف شده که شهروندان بیگناه آمریکا و سایر کشورهای خارجی را به حبس بیندازد و در ازای آزادیشان، تجارت کند. زندان اوین دیگر به پادآرمانشهری بدل شده که میتوان اسمش را گذاشت «سازمان مللِ گروگانها.» ما میبایست فورا درد دشوار قربانیان این شرارت را به اقداماتی بدل کنیم که محاسبات هزینه-فایده این کسبوکار قبیح حکومت ایران را به هم بزنند. چراکه اگر ما این راه شرورانه سودآوری بدون مخاطره و هزینه را حفظ کنیم، این حکومت شر، همچنان از آن استفاده خواهد کرد. دوباره. و دوباره. و دوباره.
آقای رییسجمهور، قصه هشت سال اسارت من، در نهایت یادآور این امر مسلم است که وقتی دولتی یاغی شهروندان ما را به اسارت میگیرد، گزینه خوبی پیشروی ما نیست. بدینسان، حالا که اولین نفسهای خود را در آزادی میکشم و در عین حال شما مشغول دیدار با رهبران جهان در سازمان ملل هستید، ازتان میخواهم تلاش جهانی تحولسازی را آغاز کنید که هدف آن جلوگیری از گروگانگیری در وهله اول باشد. تنها در این صورت که جهان آزاد بالاخره تصمیم بگیرد که عواقبی شدید و وخیم بر آنانی اعمال کند که از جان انسانها بهعنوان مهره چانهزنی استفاده میکنند، حکومت ایران و امثال آن، مجبور میشوند تصمیمات متفاوتی بگیرند. متاسفانه تا پیشاز آن میتوانیم انتظار داشته باشیم که آمریکاییها و دیگران، دوباره قربانی گروگانگیری دولتی شوند، وحشتی که من و خانوادهام به لطف شما، از امروز بعد میکوشیم پشت سر بگذاریم.
با صدور این بیانیه میخواهم از همگان بخواهم که مرا ببخشایند و متوجه باشند که برای خو گرفتن مجدد به آزادی، به زمان احتیاج دارم. پیشاز هر چیز باید به برخی مشکلات سلامتی خود بپردازم، با خانواده و عزیزانم وقت بگذراندم و به سادگی از بسیاری چیزهایی لذت ببرم که مدتها است از من دریغ شده.
باید با دو دانشجو قدبلند و شاخص رشته حقوق آشنا شوم که قبلا برادرزادههای کوچک من بودند. در ضمن، بدجوری نیاز دارم که در طبیعت باشم و در جاهایی با افقهای باز. میخواهم بهجای دیوار و زندانبان، درخت و جنگل ببینم. میخواهم روی چمن دراز بکشم تا خورشید گرم بر صورتم بیفتد و به آسمانهای آبی فراخ زل بزنم.
دیگر «نیازهای» فوری، من بازدید از مغازه «اپل» برای جایگزینی تمام وسایلی است که گروگانگیرها بهعنوان غنیمت تصاحب کردند. دارم میمیرم که بروم ببینم چه جور وسایلی به بازار آمدهاند. وقتی من را گروگان گرفتند، آیفون «۶ اس» تازه آمده بود. نمیتوانید تصور کنید که یک خارش هشت ساله چه حسی دارد.
در پایان، بگذارید به همه یادآوری کنم که بزرگترین ترس هر زندانی سیاسی فراموش شدن است. تمرکز امروز ما بر جشن گرفتن آزادی پنج آمریکایی بیگناه از ایران است. در عین حال اما، باید تعهد خود را برای مبارزه در راستای آزادی تمام کسانی که در ایران و سراسر جهان به غلط به زندان انداخته شدهاند،یا گروگان گرفته شدهاند احیا کنیم. از جمله شهروندان خارجی یا دوتابعیتی. بار دیگر از تمام کسانی که این روز را ممکن ساختند، تشکر میکنم.
عباس عبدی: اینترنت در افزایش رفاه موثر است
مهیا کوچکترین دختری که قربانی «قتل ناموسی» شد