امسال در چهلوپنجمین سالگرد انقلاب که مردم میهنمان سختترین و بحرانیترین دوران مشقتبار خود را میگذرانند و سرکوبها و اعدامها همچنان تداوم دارد در این برهه حساس و سرنوشتساز میهن، طرفداران نظام پادشاهی به جای بررسی علل و عوامل انقلاب و برآمدن هیولایی به نام خمینی بیش از سالهای گذشته سیل فحاشی و هتاکی را به سوی نیروهای چپ، مجاهدین و ملیگراها روانه میکنند و واژههای پنجاهوهفتیها و فلان فلانشدهها و مرگ بر سه مفسدین به شکل توهینآمیزی نثار این جریانات میکنند و رسانههای وابسته نیز شاه را رهبری دموکرات و عدالتخواه معرفی میکنند و حتی گفتههای شاه را در آن سالها که بهصورت مکتوب و شنیداری وجود دارد ساختهوپرداخته مخالفین میپندارند وهیچگاه از علل و عوامل برآمدن این هیولای خفته در عمق جامعه سخن نمیگویند و حاضر به پذیرش این نکته نیستند نطفه انقلاب در شرایطی که حاکمیت بهوجود آورد بسته شده بود.
انقلاب فراگیرترین و عمیقترین تحولی است که به علتها و عوامل گوناگون در جامعه روی میدهد که تمام ساختارهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی و حقوقی و اهداف و عملکرد آن را دگرگون میکند. علل انقلابات در هر جامعهای بستگی به شیوههای عملکرد حاکمیت موجود و نحوه مناسبات آن با مردم میباشد و انقلاب ایران نیز از این قاعده مستثنی نیست.
علل انقلاب و چگونگی تسلط قشر بهغایت واپسگرای ملایان براین انقلاب به عوامل متعددی بستگی داشت که برخی ازاین علل را بهشرح زیر میتوان برشمرد:
۱ـ حاکمیت فردی شاه: پس از کودتای ۲۸ مرداد شاه بهتدریج خودکامگی خود را مستقر و تثبیت کرد و تمام تصمیمهای کلان در امور داخلی و خارجی را بدون مشورت با وزیران به تنهایی میگرفت یادداشتهای روزانه عَلَم، وزیر دربار و خاطرات هوشنگ نهاوندی که در دورههای مختلف وزیر بود و مصاحبه علینقی عالیخانی، وزیر اقتصاد و رییس دانشگاه تهران در برنامه «به عبارت دیگر» نشانگر واقعیت خودکامگی شاه بود.
۲ـ ممنوعیت احزاب و نهادهای صنفی: پس از کودتای ۲۸ مرداد تمامی احزاب و نهادهای صنفی و جبهههای سیاسی سرکوب و تعطیل شدند و رهبران این جریانات به اعدام یا زندان محکوم شدند و فقط احزاب فرمایشی وابسته به حاکمیت حق فعالیت داشتند که فعالیت آنان جز مجیزگویی برای شاه و تأیید اقدامات دولت نبود و سندیکاها و کانونهای صنفی نیز از استقلال برخوردار نبودند و ساواک بر انتخاب رؤسای این نهادها نظارت داشت و رؤسای این کانونها وابسته به دولت بودند چنانکه رییس کانون وکلا سناتور و رییس نطام پزشکی معاون وزارت بهداری بودند کانون مستقل نویسندگان با تمام تلاش برای ایجاد سندیکا اجازه فعالیت نداشتند.
۳ـ تأسیس حزب رستاخیز: در روز ۱۱ اسفند ۱۳۵۳ شاه بدون مشورت با وزیران و نزدیکان در یک کنفرانس مطبوعاتی تأسیس حزب رستاخیز را اعلام کرد و شهروندان را ملزم به عضویت در این حزب نمود و اعلام کرد هرکس نمیخواهد عضو این حزب باشد باید از کشور خارج شود این دستور فاجعهبار نشانگر دیکتاتوری مطلقه شاه بود، نیاکان ما قرنها و هزارهها در این سرزمین زیستهاند و شاهد جنگها، ویرانیها و انواع حوادث طبیعی بودهاند و در کنار یکدیگر شادیها و جشنها برپا کردهاند ریشه این ملت در این سرزمین است که مردم به آن عشق میورزند اکنون رهبر کشور به خود این حق را میدهد که یا عضویت حزب را بپذیرید یا از کشور خارج شوند، حوزههای این حزب در شهرها و محلات ایجاد شد اما چون حزب جنبه دستوری و فرمایشی داشت لذا تأثیرگذاری و کار آیی در جامعه نداشت و نمیتوانست نقشی در تحولات جامعه ایفا کند مردم نیز بهطور جدی در فعالیتهای حزبی شرکت نداشتند، شکست حزب رستاخیز در عدم کسب اعتماد مردم یکی از علل سقوط رژیم بود.
۴ـ حاشیهنشینی: پس از اصلاحات ارضی تحولاتی در ساختار روستاها پدید آمد و چون دولت برنامه مشخصی برای رشد تولیدات کشاورزی و توسعه دامپروری در روستاها و استفاده از نیروی کار روستاییان نداشت صدها هزار روستایی در جستوجوی کار و زندگی بهتر و استفاده از امکانات شهری بهتدریج به تهران و شهرهای بزرگ کوچ کردند و چون فاقد سرمایه و تخصص بودند در حاشیه شهرها در آلونکها سکنی گزیدند که فاقد امکانات و خدمات ضروری شهرنشینی مانند آب، برق و سیستم فاضلاب و دیگر امکانات بود در دهه ۴۰ و۵۰ محلات آلونکنشین در اطراف تهران و شهرهای بزرگ مانند قارچ از زمین رویدند و حاشیه شهرها دارای چهره جدبدی شدند، حاشیهنشینها برای تأمین هزینههای زندگی به کارهایی مانند دستفروشی کارگری ساختمان، ماشینشویی و فروش بلیت بختآزمایی پرداختند و برخی از جوانان حاشیهنشین طعمه مناسبی برای باندهای مواد مخدر و تبهکار بودند، در سال ۱۳۵۵ شهرداری شرق تهران اقدام به تخریب آلونکها کرد که منجر به درگیری شدیدی بین مأمورین شهرداری و آلونکنشینها شد این درگیری بازتاب زیادی در افکار عمومی داشت. حاشیهنشینها که از فقر رنج میبردند و دارای باورهای مذهبی نیز بودند تحت تأثیر تبلیغات مذهبیون قرار گرفتند و جذب مساجد و هبأتهای مذهبی شدند و تحقق آرزوهای خود را در وعدهها و گفتههای خمینی میدیدند و از اینرو به لشکر خمینی تبدیل شدند.
یدالله بلدی
انقلاب ۵۷، شرمساری یا افتخار؟ محمد زهرایی