فرزانه روستایی
جمهوری اسلامی لحظه ای از دشمنی با نمادهای ملی- میهنی- فرهنگی ایرانیان دست برنداشت و تلاش برای پیاده کردن مدلی از حکومتداری ناموفق امامان شیعه در ایران جز فاجعه به بار نیاورد. ساده اندیشی و بی دانشی بنیانگذاران جمهوری اسلامی مانع از این می شد تا مدیران نظام پیچیدگی روابط بین الملل را درک کنند و به همین دلیل، هیچگاه نتوانستند جایگاه مناسبی برای کشوری با ویژگی های استثنایی ایران را در مناسبات جهانی طراحی کنند.
درمیان همه کسانی که در جمهوری اسلامی بیش از دیگران درگیر روابط بین الملل بودند و مسبب اصلی وضعیت امروز هستند ابتدا باید از دکتر ابراهیم یزدی نام برد و سپس جواد ظریف. هر دو فعال سیاسی با اینکه در دانشگاههای معتبر آمریکا تحصیل کرده بودند بازیچه دست ملاهایی شدند که بعضا غیر از شهرهای قم و نجف و کربلا هیچ نقطه دیگری از جهان را ندیده بودند.
داستان های خنده دار پیرامون دانش ملاها از جهان در سالهای حوالی برپایی جمهوری اسلامی زیاد است. بنیانگذار جمهوری اسلامی ۱۳ سال در عراق بود اما هیچ از زبان مردم عراق نمی دانست. برخی از محققان معتقدند دانش او از زبان فارسی در حدود ۳۰۰ کلمه بود که مرتبا آنها را تکرار می کرد. روحانیون ارشد انقلاب حتی فکر می کردند لندن پایتخت هندوستان است. ابراهیم یزدی در سالهای ۵۶ و ۵۷ عصای دست همین رهبران شد و چنان شیفته و تابع ملاها بود که ته استکان چای خمینی را به قصد تبرک تا آخرین قطره سر می کشید و احتمالا صلواتی نیز می فرستاد.
همین ابراهیم یزدی دلال و واسطه معاملات ضد مردمی و خیانتکارانه بین خمینی و آمریکا در ماههای اقامت خمینی در فرانسه شد. پای جواد ظریف هم در حاشیه های همان باتلاقی گیر کرد که با تئوری های ساده اندیشانه و شعارهای ضد آمریکایی- ضد اسراییلی آن را برای مردم ایران حفرکرد.
امروز که به عقب باز می گردیم و تحولات این ۴۵ سال را ورق می زنیم از ثمره نگاه سیاست خارجی و مدیریت ارتباطات جهانی ابراهیم یزدی و جواد ظریف حداقل این را خوب در می بابیم که کثیری از زنان ایرانی برای تامین مخارج زندگی خانواده خود در کشورهای همسایه بدن فروشی می کنند، و هزار برابر آنها جوانان تحصیلکرده و تحصیل نکرده داریم که در تقلای دریافت پناهدگی یا فرار از کشور هستند.
ابراهیم یزدی و ظریف هیچکدام حتی تصور آن را نمی کردند که روحانیون هار و تشنه قدرت و گروههای مشکوک اسلامی در ساختار جمهوری اسلامی چنین نفوذی داشته باشند. این را نیز نفهمیدند که برای پیدا کردن یک جایگاه در نظام بین الملل نباید از تاکید بر ارزش ها و سابقه تمدنی کشور غافل شوند، بخصوص که سابقه تمدنی ایران تقریبا یک استثنای جهانی است.
دستاورد چهل سال شعارهای ضد آمریکایی و ضد همه کشورها در رسانه های دولتی و تاکید و اصرار بر آنچه که سیاست خارجی اسلامی و شیعی نامیده می شود این شد که ابتدا تمایلات معطوف به حفظ منافع شیعیان عرب منطقه در سیاست خارجی شکل گرفت و بعد، بتدریج تمایلات ضد ایرانی درلایه های سیاسی و فرهنگی نظام ایجاد تقویت شد. دعوت از نیروهای حزب الله، حشدالشعبی و فاطمیون افغان برای سرکوب اعتراضات ایرانی ها نتیجه چنین سیاستی است. اما ادامه این سیاست ضد منافع ملی بتدریج منجر به رشد گرایش های ضد ایرانی و ضد زبان فارسی شد. تلاش برای تغییر ترکیب جمعیتی کشور با مهاجرت عظیم عرب ها و افغان ها به ایران دقیقا برهمین مبناست.
برخلاف انتظار گردانندگان نظام، سر دادن شعارهای ضد ایرانی و نیز تلاش چهل ساله برای پاک کردن هر ردی از فرهنگ و هنر ایرانی در دراز مدت نتیجه برعکس داد و منجر به عکس العمل افکار عمومی و بروز دهها عوارض جانبی شد.
آنچه که اداره کارگزاران حکومتی آن را پیش بینی نمی کردند این بود که همزمان شدن تبلیغ یک اسلام بی ریشه و ناکارای حوزوی و نیز دشمنی با هر آنچه که از تمدن ایرانیان به جا مانده است موجی از عکس العمل را در ایران فعال کرد. این آگاهی هم پایه های نظام ارزشی حکومت را سست کرد و هم بتدریج دارد به نوعی بیداری میهنی منجر می شود که پتانسیل تبدیل شدن به یک جنبش اجتماعی توفنده را دارد
مردم ایران امروز بیش از هر زمان دیگری نسبت به تاریخ و فرهنگ خود حساس هستند و نگران این که بی توجهی به مراکز تاریخی و فرهنگی ادامه همان سیاست عرب یا افغانی کردن ایران باشد. اشاره معنی دار و اصرار عزت الله ضرغامی به اینکه مساله ای به نام پاسارگاد را حل می کنم نه تصادفی است و نه فی البداهه.
وقتی طالیان تروریست در خانه های امن وزارت خارجه جایگزین و پذیرایی می شوند و وقتی که افراطی ترین لایه های مشکوک نظام در تدارک غصب قدرت پس از بدنام ترین انتخابات پس از انقلاب هستند آیا نباید نگران تکرار فجایعی مانند انفجار مجسمه های عظیم بودا در بامیان افغانستان در ایران باشیم؟
***