انتخابات، به عنوان یک نهاد مدرن سیاسی و به منظور دست یابی به نظامی کارآمد و شایسته سالار، هیچگاه در ساختار استبدادی جمهوری اسلامی از اهمیت چندانی برخوردار نبوده است، بلکه کاربرد آن بیش از هر چیز به عنوان ابزاری برای فریب مردم و تولید امید کاذب، و کارکرد آن هم بیشتر به عنوان سوپاپ تخلیه کننده برای جلوگیری از انباشت مطالبات و نارضایتیها در حوزههای گوناگون جامعه بوده است تا از جنبشی شدن اعتراضات پیشگیری شود.
اینک پس از سالها سیاه بازی، انتخابات، در شکل یک پروژه مشترک طیفهای گوناگونام القرای شیعه و شعبههای برونمرزیاش، نه تسلط گفتمانی دارد و نه توان جهت دهی به افکار عمومی، و در حال سپری کردن مرحله افول در چرخه عمرش است، چنانکه تمام شدن ماجرای «اصلاح طلب و اصولگرا» را هم مدتها پیش مردم اعلام کرده بودند.
فضاسازی انتخاباتی برای تمدید عمر حکومت بی کفایتی که ناتوانیاش در اداره کشور، شیب معضلات ساختاری جامعه را هر روز تندتر میکند، و درماندگیاش در حل مشکلات مردم، سیر صعودی منحنی آسیبهای تکان دهنده اجتماعی را به وضعیت نگران کننده و خطرناک رسانده است، دیگر غیرممکن است، همانگونه که موج سواری انتخاباتی برخی از جریانهای فرومایه سیاسی برونمرزی به بنبست رسیده است.
در این شب آخر برنامه سیرک انتخاباتی، بار دیگر دو مفهوم متضاد از متفاوت ترین ماهیتها در برابر هم قرار خواهند گرفت: اقلیت فاسد و چپاولگری که از یک سو، حاکمیت را از آن خداوند میداند و راهبرد سیاستشان متکی بر وحی است، انیرانیان سرکوبگری که رأی دادن را به عنوان یک تکلیف شرعی میدانند، اما همزمان معتقدند که «آرای مردم هیچگاه مشروعیتی برای حکومت نمیآورد تا با از بین رفتن آن مشروعیت نظام سیاسی از بین برود»، و به نوعی در پی تداوم و استمرار وضعیت موجود هستند، از سوی دیگر، با دریوزگی برای «مشارکت حداکثری» مردم در انتخابات، همان مردمی که آنها را در حد ناظر بی اراده انتخاباتی فرو کاستهاند و باور دارند که «انسانها در امور خود حق تصرف ندارند»، به روشنی میتوان درماندگی «امر قدسی» در برابر «امر عرفی» را نظارهگر بود، به بیان دیگر، شکست و زانو زدن «مشروعیت» در برابر «مشروطیت».
با آنکه جنبش تحریم انتخابات در سپهر سیاسی ایران دست بالا را یافته و تب «نه به رأی» در گفتمان عمومی جامعه رو به فزونی است، با وجود این، برای اینکه یک کارزار سیاسی بتواند راهی مؤثر برای انتقال یک پیام و تقویت همبستگی ملی باشد، تحریم به تنهایی کافی نیست و باید با اقدامی فعالانه تکمیل گردد. تحریم انتخابات، به مفهوم رأی ندادن، تنها یک رفتار منفعل است و نه یک کنش سیاسی فعالانه. اگر از فرصت موجود نتوان به درستی سود جست تا جمهوری اسلامی را در حوزههای وسیعتری به چالش کشید، بحران سیاسی معناداری که به تضعیف حکومت اسلامی منجر شود، شکل نمیگیرد. کمبود رأی را دستگاههای تبلیغاتی رژیم نکبت اسلامی میتوانند با آمار سازی تا حدودی جبران کنند تا از ریزش مدافعانش جلوگیری شود، چنانکه این آمار سازیها از مدتها پیش آغاز شده است. بی دلیل حضور عددی «مردم انقلابی» در راهپیمائی ۲۲ بهمن رسانهای نشده است.
شیوههای مبارزه و کارزارهای سیاسی همیشه و با توجه به اهداف، روشها و شگردهای گوناگونی را میطلبند. در کارزار تحریم انتخاباتی کنونی، کشاندن مردم به خیابانها، به شکل تظاهرات، تدبیر مناسبی نیست و متغیرهایش میتواند به زیان خودمان تمام شود و سودش نصیب رژیم گردد.
اعتراضات به شکل تظاهرات، اغلب برآمده از رویدادهای ناگهانی هستند که با تسخیر خیابان پیوندی تنگاتنگ دارند و از منطق دیگری پیروی میکنند که متأثر از حوادث بیرونی و محصول فرصتهای سیاسی به وجود آمده هستند. در این نوع خیزشها، تسخیر و کنترل خیابان خود عامل مهمی برای تداوم اعتراضات است. اما شیوههای اعتراضی، مانند تحریم و یا اعتصاب، محصول ساختن فرصت هایی است که از روند ادواری درون نظام سیاسی، مانند انتخابات، خلق میشوند. برای اینکه کارزار تحریم انتخاباتی کارسازتر شود و به هدفهایش دست یابد، باید رأی ندادن با اقدامی مکملی همساز شود، تا در کنار ناتوان سازی و سست کردن اهرمهای بقای رژیم اسلامی، تجلی هویت ملی و اراده گرایی جمعی نمایان گردد. عدم حضور در خیابانها در روز سیرک انتخاباتی کنشی فعالانه است و باید به عنوان «مشارکت اعتراضی» مردم درک شود.
در هنگامه خیزشهای گذشته که مردم با حضور خود در خیابانها رژیم را مستقیم به چالش میکشیدند و نمادهای ایدئولوژیک حکومتی را بیاعتبار میکردند، جمهوری اسلامی در رویارویی با ناکارآمدی سیاسی و ساختاری حکومتاش، به مجموعه گستردهای از اقدامات کنترلی و اقتدارگرایانه متوسل میشد تا مانع «گسست ایدئولوژیک و سیاسی» مدافعان نزدیک به حکومت شود.
اما چنانچه تحریم انتخابات با خلوتی خیابانها تکمیل گردد، «شکاف محتوایی در سامانه سیاسی» رژیم فرسوده اسلامی گسترش مییابد، و نظام سیاسی خودکامه را با تکانههای شدیدی روبرو میسازد.
صدای مردم با عدم حضور در خیابانها، هم رساتر شنیده میشود و هم بهتر «احساس» میگردد، تا جامعه را در یک موقعیت جنبشی و اعتراضی قرار دهد. از همه مهمتر، با گورستانی شدن خیابانها، هم تعداد اندک رأی دهندگان به چشم میآید، هم قدرت مردم و روحیه مبارزاتی آنها دقیقتر تصویر سازی میشود و هم حساب کار دست بسیاری خواهد آمد.
رأی ندادن، تنها کارت زردی است به رژیمی مفلوک، و با آنکه او را ناتوانتر میسازد، اما کماکان میتواند به بازیاش ادامه دهد، عدم حضور در خیابانها، که از هر حضوری سنگینتر است، و ایجاد برهوت انتخاباتی، به مانند کارت قرمزی است که از یک سو، جمهوری اسلامی را با بحران سیاسی عمیقتر و نفس گیرتری روبرو خواهد ساخت و از سوی دیگر، میتواند صدایی باشد برای قشرهای خاموش، تا آنها نیز نقشی در کارزار ملی داشته باشند و بتوانند در هنگامه یک رویداد انفجاری، همراه و همگام مردم شوند.
یک راهکار مکمل و فراگیر برای مشارکت مردم در کارزار تحریم انتخابات، نه تنها قلمرو فرصتهای مشارکتی مردم را افزایش میدهد، بلکه موانع ساختاری و سنتی پیوستن قشر خاکستری به جنبشهای اعتراضی را کاهش میدهد و تمایل آنها به نقشآفرینی در جنبشهای اعتراضی آینده تقویت میگردد.
با گورستانی کردن خیابانها در روز سیرک انتخاباتی، شکست «مشروعه» در برابر «مشروطه» را فریاد زنید تا همچون خنجری بر قلب «ضحاک زمانه» فرو آید.
امیر امیری