۱- هنگامه عباسی (شاعر، ژورنالیست و برنامه ساز)
بیستر آثار دکتر نقره کار را خواندهام. خاصیت نوشتههایش این است که وقتی کتاب را بدست میگیری به سختی میتوانی زمین بگذاری، تازه بعد از اتمام هم مدتها میهمان ذهنت میماند. کتاب روسپیها صادق ترین معشوقههای عالمند ترکیبی است از شعر و حکایت و نقاشی.
نقره کار با مهارت خوانندهاش را به سفر در زمان میبرد در همان حالی که هوای شرجی را حس میکنی و بوی قهوه استار باکس را استنشاق میکنی؛ سر از محلهای در تهران در میاوری و نوستالژی خانه، تکیه کلامهای مادر، و بوی نان تازه دلت را میفشارد.
آنجا که درد فریب اشک سهراب را سرازیر میکند، باران را در زیر چشمت حس میکنی
وقتی که صدای کاردینال ترا به رویای ابی میبرد. ناگهان هوای پاریس را و قطار را و رفاقتهای قدیمی را نفس میکشی.
مسعود نقره کار در این کتاب سودابه را به تصویر میکشد سودابه به گونه شاهنامه ایش، آسیب شناسی سودابهها که دست پرورده جامعه ایست که تضاد را میطلبد، تضاد درون درخانه و بیرون از خانه تضاد بین مدرن بودن وسنتی ماندن، نسل سودابهها دروغ و ریا را، برای بقا از ارکان زیستن میپندارند چون زمانی را تجربه میکنند که دیدگاه حاکمانش و بخش غالب جامعهاش مفهوم خاصی از زن را اشاعه میدهد و در تمام عرصهها تبلیغ میکند، سودابه هایی را تربیت میکند که خود را کالا میبینند و «ارزان نمیفروشند». این دسته از زنانِ بیگانه با مارال گل ممد، بلقیس کلمیشیها و زری سوشون فریبکاری را زرنگی میپندارند وهوشمندانه.
نقره کار پزشک در این اثر آسیب شناسی سودابه وسهراب را به عهده میگیرد. و البته قضاوت را به خواننده اثرش واگذار میکند.
۲- زهرۀ خالقی (نقاش، شاعر و نویسنده)
این روزگار لعنتی سربه سرم میگذارد
من قد این همه تنهایی نیستم
همه چیز مشکوک است
حتا رویاهایم
شاید من مرده باشم!
هنگامى که گریان از خانهی تو میگذشتم
شاید کسی من را در خودم دفن کرده
همه چیز مشکوک است
کاش میدانستی میل به رفتن نبود
این تنهایی پر از حرف است
قلم را با نام رمان روسپیان صادق ترین معشوقه هاى عالماند! شروع میکنم که بسیار نامش برایم گیرا آمد. بر اساس عنوان رمان انتظار داشتم رمان در مورد زندگى یک روسپی که به عشق خودش وفادار است برخوردکنم ولى با خواندن هر فصل کتاب از این نظریه دور و به واقعیت نزدیک شدم.
فضاى داستان ترکیبى از واقعیت هاى زندگى ست که نویسنده قدرت آن را داشته است تا دیدگاه خواننده را به عشق تغییر دهد. شخصیت هاى اصلى این داستان مردى رومانتیک و رویایى به نام سهراب و سودابه زنى فرصت طلب با نقابى زیبا و هوس انگیز بر چهره در امریکا به تصویر کشیده شده است. فضاى رمان نه تنها شاعرانه بل روایتى در رفت و برگشت هاى پیاپى در زمان حال و گذشته با خاطرات تلخ و شیرین قرار گرفته است. نویسنده با نگاهى مردانه عشق را ترسیم کرده است. "شب لب هاى سودابه شده است" هیجان اوایل رابطه و کم رنگ شدن آن "زخمها را سودابه زد" مى پردازد ودر انتها "بهترین رفیق تنهایى ست"
خواندن این کتاب را به دوستان پیشنهاد مى کنم زیرا کتاب ابعاد مختلف مسائل عاطفى، سیاسی و اجتماعى را به قلم آورده و باعث جذب شدن من به کتاب شده است.
۳- آرام پرتو
" روسپیان صادق ترین معشوقههای عالمند داستانی ملموس و رایج در جهان امروز است، روایتی تکراری و بیانگر اضمحلال اخلاق و عاطفه. میتوان گفت پاسخی کینه توزانه و انتقام جویانه به فرهنگ و قوانین مردسالارانه در کشورهایی همانند ایران است. یک طرف این داستان زنی ست با شخصیتی نمایشی، سطحی نگر، فرصت طلب، بی اخلاق که با دورویی و دلبری از مرد به عنوان ابزاری برای رسیدن به اهدافش سود میبرد و طرف دیگر داستان مردیست فرهیخته، بی حاشیه با عواطفی انسانی و دغدغههای اجتماعی و زخم خورده از نامردیهای جامعه و روزگار که نه چندان مشتاقانه به امید داشتن رابطهای امن در گیر رابطهای مسموم میشود و آگاهانه به این رابطه دروغین و شاید لذت سکس ادامه میدهد
به نظر من هیچ یک از طرفین این داستان آدمهای صادقی نیستند، یکی با خود و یکی با دیگری. "
۴- زیبا کرباسی (شاعر)
زمان گذشته بود و حایی دیگر
دو جام و دو صندلی بود
و دو تن با یک نبض در بدن
لویس مک نیس
دفتر روسپیان صادق ترین معشوقههای عالمند تنها داستان روایتی شاعرانه از هبای رابطهای مغلوب نیست
این داستان از برخی نشانهها سطرها پلها و بندهایی برخوردار است که ذهن آدمی را خواه ناخواه سمت وجدانی بیدار و ستیزی مضمن علیه ظلم و اختلاف طبقاتی نیز رهنمون است
نقب هایی که ناگاه سر از اعماق و عواطف غلیظ سردرمی آورند و اشتیاق را به خواندن میافزایند
مدلول هایی که از غربت غربت میسازند
یادهایی که از کدورت و کرفتیی آن میکاهند
گرما و و شعلهای که ناخودآگاه را برافروخته نگاه میدارد
نشانه برداریی ذهنهای تیز و حساس از نام گذاریی شخصیتها میتواند عمقی تامل برانگیز به خوانش داستان
همچنین
کاوش و ابغامی اسطورهای نیز
به حالهی نما و کلیت سلولهای مکتوب آن بیفزاید
در واپسین لحظهها متوجه میشویم که با همهی حواشیها رمانتیسم حاکم و عصیان بر علیه آن این عشق است که فائق میآید
و نظمی به ضمیر میافزاید
صراحت در بیان آن از جرات و جربزهی نویسنده نشخوار میکند
و برگی ست که در نهایت
از تک و تا نمیافتد
"با من آمدی و آنقدر به من نزدیک شدی که هر گوشهی جنگل را از درون قاب تو دیدم "
۵- رکسانا حمیدی (داستان نویس، منتقد ادبی)
و عشق را کنار تیرک راه بند تازیانه میزنند
احمد شاملو
"روسپیان، صادق ترین معشوقههای عالم اند" عنوان جدیدترین رمان دکتر مسعود نقره کار نام فریبندهای بر خود دارد. این کتاب به تازگی در نشر فروغ کلن در ۱۵۶ صفحه منتشر شده است. از مسعود نقره کار پزشک و نویسنده و پژوهشگر تاکنون تالیفات بسیاری منتشر شده است؛ از پژوهشهای درخشانی مثل نقش سیاسی اجتماعی لاتها و جاهل در تاریخ معاصر ایران در کتابی با عنوان زنگیهای گود قدرت و نیز بحث خودکشی هنرمندان در کتاب تراژدی رنجهای خلاق و تا آثار داستانی مثل بچههای اعماق و دیگر آثار.
اما درباره این اثر آخر. در واقع اگر رمان را نخوانده باشیم، این نام میتواند برای ما یادآور گفتمان مردسالاری باشد، با شناختی که از این گفتمان در فرهنگ ایرانی وجود دارد و ارزشگذاری مبحث عفت و نجابت و اشاعه کلماتی این چنینی در حکومت اسلامی بر هر نوع آزادی پوشش و رفتار زنان. اما در این اثر اتفاق دیگری رخ میدهد.
نویسنده از آنجا که در آثار قلمی خود پیش از این با چشم تیزبین و قلم کاوشگر به وقایع جامعه ایرانی نظر دوخته، در این اثر، تماشاگر انحطاطی است که در اطراف خود میبیند؛ چه در جامعه کوچک دیاسپورا و چه در جامعه بزرگی در سرزمین مادری. او از سقوط مردمانی زیر سایه سقوط فرهنگی و اخلاقی پرده برمی دارد. در روزگاری که خبرهای دهشتناک هر روز و هر ساعت، میتواند به فروپاشی ذهنی تک تک مردمان آن سرزمین منجر شود اما بخشی از این مردم به شکلی منحط به غرایز خود میاندیشند. آنها عشق را گردن میزنند با خرید و فروش سکس در شکل قانونی آن زیر لوای خانواده. دقیقا همان چیزی که حاکمیت شیعی ولایی از آن مراقبت میکند، ارجحیت سکس بر عشق و حتی اشکال فقهی آن و سرپوش بر سقوط اخلاقی جامعهای که راه رشد و ترقی درآن اغلب با وارد شدن به مناسبات منحط جنسی صورت میگیرد.
داستان این رمان داستان مردان پا به سن گذاشتهای است که پیرانه سر، فیلشان یاد هندوستان میکند. مردانی که در امریکا زندگی میکنند و دلشان که دلبر جوان میخواهد. آنها به رسم سالیان دور تصور بر این دارند که آن زنان جوان نه عاشق رنگ و رخسارشان بلکه شیفته تجارب و امکاناتشان به آنها دل خواهند باخت و خواهند آمد و برایشان سفره عشرت و خوشکامی خواهند چید. غافل از آنکه زمانه دیگرگون شده و این زنان، آن زنان بی خبر و بی دست و پا نیستند. آنها نیز اهل داد و ستدند. اهل کندن و گریختنند. بازیهای مردانه را آموختهاند. آنها نیز از مردمان زمانه خود هستند.
رمان با روایت اول شخص از زبان مردی پا به سن گذاشته روایت میشود؛ کسی که سرخورده از دوست و رفیق و زمانه به طبیعت و دریا و آفتاب و باران دلبسته است. مردی تنها که در خانه خود با حیوانات خانگیاش معنای عشقی راستین را تجربه میکند. او، راوی عشق ناکامی است که بر جانش سنگینی میکند. پس با آینه سخن میگوید و در پاسخ آینه که چرا چنین شکسته شدهای؟ میگوید که اعتمادها پیرم کردهاند:
اندوه دو دیار، زخمهای نارفیقی، بی مهریها، مرگ رویاها و کابوس هایی که پشت پلکها خانه کردهاند. ص۹
تنهایی شاعرانه راوی در کلمات و جهان خاموش پیرامونش، او را به اعتراف وامی دارد. اعتراف به عشقی کاسبکارانه و بوالهوس که هر گاه میخواهد قدمی به سوی آن بردارد، معشوق او را از تمنای خود پشیمان میکند. معشوقی که عروس هزار داماد است و این در شعر فارسی از دیرباز رسم زمانه بوده است، اما موضوع عشق، دیگر است. عشقی که بیشتر نامی از آن باقی مانده است تا مردمان زیر نقاب آن، دروغ و ریا و خلافکاری خود را بپوشانند. راوی داستان، خسته و جفاخورده، آرمانگرا و سرشار از دغدغههای اجتماعی و سیاسی و شاید در حسرت خوشیهای فروخورده جوانی، نمی-تواند همسان دوستان دیگرش در بازی خرید و فروش عشق، دل خوش کند.
مکان داستان در امریکاست و زمان روایت در عصر حاضر. با رفت و آمدهای زمانی به گذشتههای دور و گشت و گذارهایی در زمان هایی خیالی در خواب و رویا. راوی از آشنایی اتفاقی خود با زنی سودابه نام و ماجراهای پس از آن خطاب به آینه سخن میگوید. نویسنده شاید در انتخاب اسم سودابه عمدی داشته در مقابل مرد داستان با نام سهراب. هر دو نمادهای شناخته شدهای هستند: سودابه نام همسر کیکاووس در شاهنامه؛ زنی است که دل به سیاووش پسر کیکاووس میبندد و چون به مراد دل نمیرسد، به هر فتنه و خباثتی در حق سیاووش چنگ میزند.
از سوی دیگر، راوی با نام سهراب که نماد مظلومیت در شاهنامه است، خود را زخم خورده دوست و دشمن میشناسد و دلتنگ رنجهای وطنی است. همچنین قربانی بودن سهراب به معنایی، قربانی بودن افراد در نظامی پدرسالار را به یادمان میآورد؛ چنانکه سهراب به دست پدر کشته شد. از آن جنس که حاکمان اسلامی هستند، سمبل اقتدارگرای سرکوبگر مذهبی که حتی با وضع قوانین کیفری و مدنی ویژه خود به طور رسمی و نظامند، زنان را در عرصه جان و مال و منزلت و حقوق اجتماعی در وضعیتی نصف و نیمه قرار دادهاند. اگرچه قربانیان این نظام پدر- مردسالار هر انسان عادی میتواند باشد و هر آن کس که نخواهد تزویر و ریا را پیشه سازد یا به دلیل تنگنای حیات و زندگانی، حق انتخابی نداشته باشد. چراکه هر نوع حق زندگی فردی و اجتماعی مردمان مخدوش شده است. سودابه اما از جنس مردمان فرصت طلبی است که میخواهد جهان را به کام خود بگرداند، به هر ضرب و زور. او غواص ماهری است برای بهره برداری به نفع خود. آدمها برایش ابزار و پله ترقی هستند. او اگر هم به ایران برود برای انجام عملهای زیبایی ارزان در سرزمینش است و نسبت به رنجها و ویرانی وطن و مردمانش کاملا بی اعتناست.
در واقع، راوی به زبانی پنهان از تباهی مردمان زیر سلطه حکومت شبه توتالیتر مذهبی میگوید؛ کسانی که غرایزشان به آنها غلبه دارند یا آنهایی که با آتش سوزی ساختمان پلاسکو عکس یادگاری میگیرند یا آنجا که دختر شانزده ساله تن-فروش اعدام میشود و موارد دیگر. انحطاط و بی معنایی به گفته هانا آرنت ثمره غلبه توتالیتاریسم است. آنچه میماند غریزه بقاست. به هر شکلی بقا یافتن حتی با آگاهی به خودویرانگری. در زمانهای که استعداد و توانایی و تلاش افراد به آسانی زیر پا گذاشته میشود و به غارت میرود، افراد جامعه اتمیزه شده و در کنار سرخوردگی، راه بقا را در شر مییابند.
سهراب در این داستان سر خورده و پریشان است. سرانجام به ایران بازمی گردد و به سراغ مقبره خانوادگی میرود. بنظرم این صحنه و بازگشت او به وطن برای پیدا کردن ردی نازک از خوبی و راستی، مثل کاتارسیسی دیر هنگام، ذهن راوی را میتواند به صورت موقت به آرامش برساند.
از سوی دیگر مایلم به شباهت موضوع کلی این داستان با آخرین فیلم لوییس بونوئل با نام "میل مبهم هوس" اشاره کنم. شروع ماجرای فیلم آنجاست که مرد روای با بازی فرناندو ری، برای همسفرشان در کوپه قطار از وضعیت بغرنج خود در مقابل معشوقی لوند و فریبکار سخن میگوید و در نهایت از بی سرانجامی و مورد سوءاستفاده قرار گرفتن خود یاد می-کند و نیز از بلایایی که آن معشوق فریبکار بر سر او وارد کرده و او خشمگین و کلافه با روایت ماجراهایش که بین واقعیت و خیال میگذرد، همسفران را متعجب میسازد. البته بنظر نمیرسد که نویسنده در نگارش این رمان، متوجه این فیلم بوده باشد اما عناصر مشابه اتفاقی در این دو اثر قابل تامل است.
از دیگر ویژگیهای این رمان، ردپای دیگر آثار مولف در این کار است از ماجراهای بچههای اعماق تا پژوهش خودکشی یا کتاب لاتها و جاهلها در گوشه و کنار این اثر سر برمی آورند.
نثر روان و پاکیزه دکتر نقره کار یکی از ویژگیهای نوشتار او به شمار میرود. امکان نوشتن در فضای غیر سانسوری و رهایی و آزادی بیان، بخصوص در ادبیات داستانی، امری است که بعنوان یکی از نیازهای مخاطب امروز کتاب شناخته میشود. ایرانی کتابخوان، دیر زمانی است که تشنه کتاب هایی بی تیغ و دشنه است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
منبع: فیس بوکِ مسعود نقره کار