ابومالش ـ ویژه خبرنامه گویا
آن مجسمه بلاهت، آن عصاره سفاهت، آن نهایت شقاوت، آن فاقد وجاهت، آن ملتی را اسباب خجالت، ابراهیم الرییسی لعنت الله علیه.
در عنفوان جوانی به دستگاه قضا رفت و کسب و کار مرگ را برگزید. در سنه ۶۷ به تعبیر شاعر بزرگ "با یاسها به زبان داس سخن گفت ". همراه با سفاکان دیگر که لقب هیئت مرگ گرفتند، هزاران اسیر را به گورستانهای بینام فرستاد. سرخوش از کشتار، با هیئت مرگ به دیدار آیت الله منتظری رفت، تا او را که از آغاز با کشتن اسیران مخالفت داشت، قانع کنند تا حداقل ۲۰۰ نفر دیگر را راهی گورستان بی نام کنند و به تعبیر خودشان غائله را ختم کنند. منتظری گفت من حتی با کشتن یک نفر مخالفم و شما را در آینده جزو جنایتکاران تاریخ مینویسند. و آنچه او گفت، شد.
سید الاوباش، در او کسی را دید که اگر بگوید برو کلاه بیاور، سر میآورد. بلاهت و اطاعت او را پسندید و به زیر عبای خود راه داد و او را بر مسند قضا نشاند و در بارگاه از جمله صدر نشینانش کرد. سیاهه زندگیش نشان از آن دارد که قتل آدمیان برای او نوعی تفنن بود و در کسوت قضا هم، با جهد بسیار به آن ادامه داد.
سید الاوباش که استعدادی خدادادی در جُستن سفلگان و ابلهان و گماردن آنها در راس امور دارد او را که چون بردهای مطیع بود به ریاست دولت گمارد.
در مقام ریاست دولت، خطابتهای او اسباب مضحکه و اداره امور اسباب مهلکه شد. اکثر مردم را به محدوده فقر راند و برای نزدیکان و وابستگان به بیت رهبرش گشاده دستی کرد. در تبعیت از رهبرش جوانان پخمه و ابله را در دولتش مقام داد و تحت هدایت سیدالاوباش مملکت را مرتعی برای چرای دزدان کرد. زمانی که دانشگاه پکن به او دکترای افتخاری داد نوشتم "تنها درسی که میتواند بدهد انواع گره برای طناب دار است". او از دوران جوانی کارگزار مرگ بود و کارگزار مرگ باقی ماند.
مرگ او تبسم بر لب بسیاری از مردم نشاند. گفته میشود نباید بر مرگ کسی خندید، ولی بسیاری را اعتقاد بر این است که بر مرگ قاتل باید خندید، نه تنها خندید، که قهقه زد. پدران و مادرانی که در مرگ فرزندانشان سالها گریستند، اکنون حقشان است که بخندند.
مرگ او موجی از هزل و طنز را با خود آورد. حتی در تعریف حکومتیان از او نیز طنز تلخی نهفته بود. ظریفی برای او" انا لله و انا الیه سرنگون" خواند. محسن رضایی که در حماقت با او رقابتی تنگاتنگ داشت، مرگ او را دستاوردی بزرگ خواند. رهبر ایران در دیدار با امیر قطر، رئیس جمهوری که طرف راست و چپش را نمیشناخت، جامع الاطراف خواند.
در دیدار با اردوغان تفّال زد و این نیم بیت شعر را از حافظ خواند" خوش باش که ظالم نبرد راه به منزل" حضرت حافظ جواب او را داده بود ولی او نفهمید.
اگر دنیای دیگری در کار باشد، میتوان گفت: حضرت حق یک بار اورا در این دنیا سوزاند، و بار دیگر به خاطر کشتن هزاران بیگناه در آن دنیا خواهد سوزاند.
خرداد ۱۴۰۳ ـ ابومالش
چشم انداز فردای پس از خامنهای تا ۵۰ روز دیگر
مجتبی نیز یک شب مهمان گرازها و خرس ها خواهد شد