هرچند هر روز دفاع از اصلاحطلبان دشوارتر از دیروز میشود، اما این دلیل نمیشود که با هر دلهبادی پرچم اصلاحطلبی را زمین بگذاریم و آخر صف براندازان بایستیم! یعنی باید اصلاحطلبان را نقد کرد و به اول صف اصلاحطلبی رسید. (۱)
یکی از باسمهایترین و در همان حال بیمعناترین نقدها به جریان اصلاحطلبی که ورد کلام هر کوچک و بزرگی در میان سیاهیلشگر براندازان شده است، آن است که اصلاحات در جمهوری اسلامی ممکن نیست! (۲)
دوستی برایم نوشته است: «اگر اصلاحات (در جمهوری اسلامی) امکان پذیر بود، باید سال به سال رژیم رو به بهبودی حرکت میکرد نه اینکه هر سال بدتر از پارسال باشد، اصلاحات بهقول حجاریان مرد.»
برای او نوشتم: این ادعای جنابعالی همانند آن است که اصلاحطلبان بگویند براندازی اگر ممکن بود، حتمن جمهوری اسلامی تا کنون برانداخته شده بود! خب دوست عزیز هم اصلاح، همگذار و هم براندازی تا زمانی که رخ نداده است، ناشدنی مینماید؛ اما هم اصلاحات، هم گذار و هم براندازی وقتی همهی لوازم و شرایط آن فراهم شود، رخ خواهد داد. موضوع مهم آن است که زور ما چهقدر است؟ و متناسب با این زور چه میتوانیم و چه میخواهیم؟
قدرت، قدرت است و از هیچ کسی دستور نمیگیرد. قدرت همیشه تصمیم نهایی را میگیرد؛ (۳) و حرف آخر را میزند. آن که قدرت دارد، اگر اراده به اصلاح داشته باشد، حتمن میتواند فرآیند اصلاحات را پیش ببرد؛ و اگر اراده به برانداختن داشته باشد، جمهوری اسلامی را برخواهد انداخت و منتظر اشاره و خواست ما نخواهد ماند. کشمکشها بر سر این برساختها و آماج نمادی از واماندهگی است؛ یعنی نشان میدهد هیچ کدام در جایگاهی نیستند که بتوانند کار را تمام کنند.
حتا این گفتوگوها بر سر کاربرد خشونت یا خشونتپرهیزی هم بیشتر امری روشنفکرانه و اندیشهگی است؛ در عالم واقعی و در فربودها (۴) صاحبان قدرت توجهی به این گفتوگوها نمیکنند! یعنی اگر در میان نیروهای جایگزین کسی قدرت و توان کاربرد خشونت و نیز برآورد پیروز آن را داشته باشد، منتظر اجازهی ما نخواهد ماند. بیرون از عالم خیال و رها از جهان سورآل و پاربودی (۵) بگومگوها بر سر اصلاحات و براندازی تا حد بسیاری انحرافی و برآمد نادانی به امر سیاست و هستهی سخت آن یعنی قدرت است. اصلاحات یا براندازی تا حد بسیاری برآیند توازن نیروها و محاسبات صاحبان قدرت است. برای کسانی که از پهنهی سیاست رانده شدهاند، این دست گفتوگو تنها نشان میدهد آنها کجا ایستادهاند؛ و چه فاصلهای از کانونهای قدرت دارند.
شوربختانه در شرایط موجود این تنها علی خامنهای (و جریانهای محافظهکار) است که میتواند میان اصلاحات و براندازی یکی را انتخاب کند؛ پیرمردی نادان و لجباز که کشتی ایران و حتا انقلاب و اسلام را بهگل نشانده است؛ اما زمانی که توازن قوا تغییر کند، دیگر اراده و خواست علی خامنهای هم هیچ محلی از اعراب نخواهد داشت. (۶)
تا آن زمان سیاستورزی واقعگرایانه (فربودانه) در گرو محاسبه سودوزیان مردمان ایران از یکطرف و زور بازو و اندیشهی آنها از طرف دیگر است.
در این چشمانداز در کوتاهمدت هم براندازی دیده نمیشود؛ و هم بهداشتی نمینماید. آماج براندازانه داشتن حق مردم است، اما اگر چنین آماجی به پایان سیاستورزی در میدان جاری سیاست برسد؛ (و جامعه را از میانهروی بازدارد) ما را به چاه ویل ارادهگرایی و آرمانگرایی خواهد انداخت. (۷)
در شرایط موجود مهم نیست ما چه میخواهیم، مهم آن است که چهکار از دستمان میآید. شوربختانه حجاریان درست گفته است: «اصلاحات مرده است، زندهباد اصلاحات». (۸)
اکبر کرمی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
پانویسها
۱) برای همراهی با این گزاره باید یکم: اصلاحطلبی و فلسفهی آن را باید از اصلاحطلبان جدا کرد؛ در نتیجه میتواند با اصلاحطلبها و ادعاهای آنان مخالف بود؛ اما این مخالفت به برساختن یک نهاد اصلاحطلبانهی دیگر میرسد که همآورد اصلاحطلبان است و نه دشمن آنها. دوم. جریانهای اجتماعی همواره برآمد جامعه و در قوارهی آن هستند؛ یعنی همچنان که جریانهای اصلاحطلب ممکن است از استانداردهای اصلاحطلبی فاصله داشته باشند، جریانها محافظهکار، برانداز، دمکراسیخواه و جمهوریخواه هم همینطور هستند. سوم. میتوان در آماج برانداز و گذاراندیش بود، اما در سازوکارها اصلاحطلب و میانهرو.
۲) در بنیادها این داو یا ادعا که اصلاحطلبی یا براندازی ناممکن است، یک غلتانداز (مغلطه) است. زیرا این برساختها نسبی و برآمد توازن نیروها هستند.
۳) نادانی به بارهای قدرت و سیاست هستهی سخت توسعهنایافتهگی است. من دریافت خود را از این برساختها در سرنام «سیاههی آزادی و قدرت» کاویدهام.
کرمی، اکبر، سیاههی آزادی و قدرت، تارنمای زیتون، خرداد ۱۴۰۳
https://www.zeitoons.com/115081/amp
۴) فربود برابرنهادی برای واقعیت است که میتوان خوشهای از واژههای دیگر را به فارسیزبانان پیشکش کند. فربود = واقعیت فرابود = حقیقت پادبود = آنتی رآل پاربود و پارابود = سورآل فربودی، فربودانه، فربودگرایی، فربودین و...
۵) همانند پارسال
۶) علی خامنهای در شرایط موجود هم در جایگاهی است که میتواند به آسانی دست به اصلاحات بزند؛ اگر اراده به اصلاحات داشته باشد؛ اما اگر اراده و دانایی این کار فراهم نباشد، او رهبر براندازان خواهد شد و به براندازی جمهوری اسلامی کمک خواهد کرد. برای دریافت این نکته باید برآمد زودآیند رفتارها را از برآمدهای دیرآیند جدا کرد.
۷) انقلابها انتخاب نمیشوند؛ انقلابها به جامعه چپانده میشوند؛ یعنی انقلابیگری نماد ارادهگرایی و آرمانگرایی است.
۸) جریانی که در پیوستار بلند اصلاحطلبی خود را تحولطلب، و گذارطلب نامیده است و خواهان برگذاری رفرندام، یا دگرگونیهای ساختاری است (کسانی همانند میرحسین موسوی، مصطفا تاجزاده، نرگس محمدی، نسرین ستوده و ...)، جریانی است که همآورد سر دیگر طیف است؛ آینده اصلاحطلبی به همآوردی و برآمد کار این نیروها میرسد. چندان اهمیت ندارد که در جاشناسی سیاسی ما کجا ایستادهایم؛ آنچه مهم است خودآگاهی به این جایگاه، توازن نیروها در میدان سیاست و همراهی و همسازی با نیروهایی است که با ما همراستا و همسو هستند. دمکراسی در پایان میوهی همسویی با جریانهای میانهرو و شجاعی است که به خدمت خودکامهگان گردن کج نمیکنند.
هذیانگویی خامنهای در فاز شکست، سیامک بهاری