پیش گفتار
زندان رفتن و زندانی شدن به خودی خود اعتبار نمیآورد و هیچ چیزی را ثابت نمیکند. اندیشه زندانی و گفتارش زمانی ارزشمندند که در خدمت استقلال و آزادی و حاکمیت مردم بر سرنوشت خویش باشند و استعداد رهبری انسان بر سرنوشت خویش و عمل به حقوق او را برانگیزند. نه اینکه پندار و کردار و گفتار زندانی در خدمت قدرت و قدرتمداران باشد و او مبدل به آلت فعل قدرت گردد. وگرنه اسدالله لاجوردی، علی اکبر رفسنجانی، هادی غفاری، بادامچیان و موسوی بجنوردی و دیگر جانیان جمهوری اسلامی هم سابقه زندان رفتن داشتهاند. هیتلر هم کتاب نبرد من را در زندان نوشته است.
بخش اول
بعد از انتشار نامه خانم فائزه هاشمی از زندان متن حاضر را نوشتم. از آنجائیکه نمیخواستم مثل بسیاری یکطرفه به قاضی بروم و بی انصافانه قضاوت کنم منتظر ماندم تا روایت دیگر زندانیان اوین را هم بخونم. حال متن نوشته شده را با تغییراتی منتشر میکنم.
انتشار نامه فائزه هاشمی از زندان اوین و روایتاش درباره بند زنان این زندان انعکاس وسیعی در رسانههای مجازی و حقیقی در میان جامعه داشته است. رسانههای مختلف و افرادی که نقش پاسداران نرم جمهوری اسلامی را دارند چون احمد زیدآبادی و رمضان زاده و عباس عبدی و صادق زیباکلام و دیگر حامیان و ستایشگران جمهوری اسلامی از نامه فائزه هاشمی بی چون و چرا و یک صدا دفاع کردهاند. آنان با بی انصافی تمام و بدون آنکه کوچکترین سخنی از طرفین مقابل بشنوند از فائزه هاشمی قهرمان ساختند. زیباکلام که خود از مدافعان سرسخت قلعه حیوانات ساخته شده توسط خمینی بنام جمهوری اسلامی است به فائزه پیام میدهد که مثل پدرت قوی باش. تمام ایرانیان زنده و مرده پدر خانم فائزه را میشناسند. البته نباید گناه و جنایات هیچ پدری را به پای فرزندش نوشت. نباید بی انصافانه انتقادات جدی فائزه هاشمی را به نظام علی خامنهای و گفتن حقایقی در مورد ظلم و ستمی که بر مردم روا میشود و فعالیتهای دادخواهانهاش را به یکباره فراموش کنیم.
هیچ انسان اخلاق مدار و حق مداری نمیتواند یک تنه به قاضی رود و قضاوت عادلانهای در مورد کم و کیف یک روایت انجام دهد. پس اخلاق و انصاف حکم میکند که یک طرفه قضاوت نکنیم.
نامه خانم فائزه هاشمی علاوه بر شباهت گفتارش با حسین شریعتمداری و لحن تند و مخربش اشکال بزرگی دارد. اشکال نامه در متدولوژی آن است و سبک برخورد او به پدیده ایست که در نامهاش بیان میکند. خانم هاشمی نظر خود را به همه زندانیان سیاسی تحمیق میبخشد و همه را به یک چوب میراند.
فائزه هاشمی در روایت خود مینویسد، مبارزان سیاسی محبوس در زندان اوین را «در کلام عالی و در عمل خالی، نظریه پردازانی از درون تهی» توصیف کرده است.
یعنی همه زندانیان سیاسی از مرد و زن، و بعنوان نمونه فاظمه سپهری، مریم اکبری منفرد و نرگس محمدی، سعید مدنی و وکلائی چون محمد نجفی، طاهر تقوی و دو نابغه جوان بنام علی یونسی و امیرحسین مرادی همگی از درون تهی و توخالی میباشند. فقط خانم فائزه هاشمی که از بنیانگذاران حزب سازندگی و پایبندی این حزب به قانون اساسی ضد بشری جمهوری اسلامی میباشد، در کلام و عمل و در درون منبع فیض و اخلاق و حق میباشد.
در جای دیگر میگوید: مبارزین طبل تو خالی هستند. مبارزین دیکتاتورهای کوچک هستند. او زندانیان سیاسی را متهم به برخوردهای فاشیستی میکند و مینویسد: «در جلسه عمومی عمومی بند موضوعی رای میآورد بر خلاف نظر این افراد که در اقلیت بودهاند. جلسه تمام نشده با داد و ایجاد فضای همراه با وحشت و ارعاب به این رایگیری اعتراض و آن را باطل میکنند.»
یعنی ۶۵ نفر در بند زنان بجز دختر آقای هاشمی رفسنجانی همه دیکتاتورند و برخوردشان فاشیستی میباشد. خانم فائزه خود مینویسد اندکی سلطه گر میباشند. جملهاش چنین است " چرا؟ چون با او همراه نشده، یا نقدی بر او وارد کرده و پا روی سلطه و اقتدار او نهاده. و عجیبتر سکوت یا همراهی و ادامهی دوستی برخی دیگر از مشاهیر در بند با این اندک سلطهگران است". پس همه نه سلطه گرند، نه دیکتاتور کوچکند، نه فاشیست تشریف دارند. این سبک برخورد ناصادقانه و غیر اخلاقی میباشد. زیرا اگر جمع اندکی سلطه گرند پس چرا همه مبارزین طبل توخالی و دیکتاتورند و تیغ به صورت همه میزنید. چگونه همه زندانیان طبل توخالیاند، همه دیکتاتورهای حقیر و کوچکی هستند و چگونه میشود همه زندانیان مستبد و دروغگو شوند. یعنی از دید خانم فائزه افراد چون آقایان توماج صالحی، محمد نجفی، سعید مدنی، تاج زاده و ... و خانم هائی چون سپیده قلیان و نرگس محمدی و مریم اکبری منفرد و گلرخ ایرایی همه آنهایی که "علیه دیکتاتوری و حکم اعدام" مبارزه میکنند دروغگو و مستبد میباشند. وقتی همه مبارزین طبل توخالی باشند یعنی آقای میرحسین موسوی و خانم زهرا رهنورد هم طبل توخالی و دیکتاتورهای کوچکی هستند. خانم فائزه هاشمی چنین متدولوژی و سبک برخورد غیر سازنده و تخریبیتان ناشی از اندیشه زورمدارانه و قدرت طلبانه شما میباشد؟ هرچه اندیشه فکری و عملی فردی قدرتمدارانه باشد میزان خشونت گری و تخریب گری او به حداکثر میرسد.
شما در نامه خود از بیان حقیقت به مردم و آزادی و دمکراسی و انتقاد کردن سخن میگوئید.
قدر مسلم باید روشهای خود و جامعه مان را نقد سازنده کنیم. اگر خود یا دیگری را به نقد بکشیم و یا به جامعه انتقاد کنیم این دشمنی با دیگران و یا جامعه نیست بلکه هشداری برای یافتن خطاها و رفع مشکلات است. اما فردی که به خود اجازه میدهد دیگری و دیگران را نقد نماید در درجه اول باید جرات کند کارنامه و پیشینه خودش را نقد درونی کند. شما در کجا خود و پیروی بی قید و شرط و وابستگی سیاسی ایدئولوژیکیتان را به حکومت اسلامی را نقد کردهاید. یک فرد دمکرات میداند هر انسانی در هر کجای دنیا که باشد حق دارد یک مسئله اجتماعی را نپذیرد و به آن اعتراض نماید. شما که خود را انسان دمکراتی میدانید چرا اعتراض معترضین به یک مسئله اجتماعی را رد مینمائید و به معترضین انگ دیکتاتورهای کوچک با رفتارهای فاشیستی میزنید.
شما میگوئید " برای بیان حقیقت و آگاهی عمومی که از ویژگیهای شاید خوب و شاید بدم باشد راهی جز نوشتن و انتشار برایم نمانده. حق مردم است که واقعیت را بدانند". کاملا درست میگوئید حق مردم دانستن است. شما که خود را مدافع حقوق بشر میدانید و به طرفداران حقوق بشر در زندان هجمه وارد میکنید لطف فرموده کمی دانستنیهای خود راجع به پدرتان یعنی همان بابا اکبرجان را به اطلاع عموم برسانید که دانستن حق مردم و از اصول حقوق بشر میباشد. مگر دانستن حق مردم نیست پس معطل چه میباشید یکبار در عمرتان دین خود را به مردم ادا نمائید.
بخش دوم
فرض کنیم تمام روایت خانم فائزه هاشمی از اوین درست میباشد و او واقعا وضعیت زندان را آسیب شناسی نموده است و هدفش این بوده تا روش دیگران را به نقد بکشد. نقد بدون ارائه راهکار مناسب برای رفع آسیبها را تخریب گویند نه نقد. فائزه خانم در روایتاش نه راهکاری موجود است و نه در هیچ نوشته دیگری از علت العلل این نوع آسیبها سخنی به میان آورده است. او حتی نمیگوید به چه دلیلی افرادی که نسبت به یک یا چند مسئله اجتماعی یا سیاسی معترض میباشند باید در زندان باشند. چرا باید دگراندیشان و اقلیتهای دینی حق ابراز عقیده و مرام خود را آزادانه ندارند و باید در زندان بسر برند. چرا باید افرادی که خواهان استقلال و آزادی و احترام به کرامت و حقوق انسانی و شهروندی انسانها میباشند و علیه نظامی توتالیتر و علیه اعدام مبارزه میکنند باید در زندان باشند؟ مبارزه علیه نظامی که از اساس با آزادی انسان و خود انسان، با دمکراسی، با کرامت انسانی و حقوق انسان در همه ابعادش، با حقوق زنان، با حقوق اقلیتهای دینی- مذهبی، با حق حاکمیت ملت بر سرنوشت خویش، با تساوی حقوقی هرکس در برابر قانون و... نه تنها مخالف که دشمنی آشتی ناپذیری دارد.
خانم هاشمی نه در این روایتاش و نه در نوشته دیگری هیچگاه متذکر نشده است که زندانی کردن کسی به جرم عقایدش کاری غیر انسانی و بر خلاف شرف و حیثیت انسانی است. او نمیگوید تکامل انسان و جامعه در گرو آزادی اندیشه و بیان اندیشه است. در جامعهای با ساختاری توتالیتر که فقط حکومتگران آزادند تا آزادانه اندیشه خود را بیان کنند و هیچ دگر اندیشی خارج از محدوده حکومتی حق بیان اندیشه خود را ندارد آن جامعه بیمار و سترون میباشد.
خانم فائزه هاشمی چنان از اختلافات در درون زندان میگوید که تو گویی زندانیان نه از جامعه ایران بلکه از سیارات دیگری وارد زندان شدهاند. زندان هم انعکاسی از جامعه است و زندانیان هم در فرهنگی استبدادی پرورش یافتهاند. روابط و شرایط حاکم بر زندانها فرآورده سیاسی و تجسم زندگی اجتماعی در نظامهای توتالیتر و حکومتهای فاشیستی است. تلاش حکومتهای فاشیستی بر آن است که انسانها را شبیه بخود سازند. بعلاوه افراد سیاسی دارای عقاید مختلف سیاسیاند و اختلافات سیاسی در زندان یا بیرون زندان امری مستمر و طبیعی میباشد که ارتباط مستقیمی با جریان آزاد اندیشه و تقابل اندیشهها دارد.
در جامعهای دمکرات و حکومتی با ساختار سیاسی دمکراتیک است که شهروندان امکان مییابند اختلافات و تضادهای خود را از راه گفتگو و مذاکره و برپائی احزاب و رسانههای ملی حل و تعدیل نمایند. اگر استعدادهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، علمی، هنری و فنی جامعه ما سرکوب میشوند و یا مهاجرت مینمایند با خانه نشین میشوند و یا به زندان افکنده میشوند نتیجه نظام توتالیتر حاکم بر ایران است. در جمهوری اسلامی زور و خشونت نقش اول را در تنظیم روابط بین دولت و مردم و مردم با مردم دارد و در این راستا میباشد که غالبا رابطه اعضای جامعه بر زور استوارند و نه بر حقوق.
بخش سوم
هدف فائزه هاشمی چه بوده است؟
شادروان بنی صدر در جائی میگوید: مخالفان علی خامنهای بر دو دستهاند. دستهای که به رژیم امید دوختهاند و در فکر اصلاحش میباشند. دسته دیگری به رژیم در کلیت خویش (اصلاح طلب و اصولگرا) نه گفتهاند و خواهان گذار از رژیم میباشند.
پر واضح است روایت زندان فاقد هرگونه نشانی از دوستی و صمیمیت و صداقت و انصاف میباشد. هدف نقد و انتقاد اصلاح کردن میباشد و نه تخریب کردن. بر این اساس نامه فائزه خانم حرکتی سازماندهی جهت تخریب کلیه مبارزان حامی حقوق بشر و گذار به دمکراسی بوده است. چنان سازماندهی شده بود که به محض انتشار آن درست در دومین سالگرد جنبش " زن- زندگی - آزادی" قوه قضائیه، صدا و سیما، خبرگزاری فارس متعلق به سپاه پاسداران و نشریه جوان وابسته به سپاه پاسداران و پاسداران نرم جمهوری اسلامی که در فوق نامشان ذکر شد همگی یک صدا بدون شنیدن صدای دیگر زندانیان نامه را عین پیراهن عثمان علم کردند تا زندانیان و کلیه مبارزان و مقاومت را بدنام و بی اعتبار سازند.
زنان زندانی امروز نماد جنبش آزادی خواهی ایران و زندان کانون مقاومت مردم ایران شده است. زندان اوین بویژه بند زنان تجلی مقاومت و قیام ملت ایران بر علیه فاشیست حاکم و علیه اعدام شده است. برای هر حکومتی زندان محلی برای ترساندن مبارزین و مخالفین میباشد ولی در ایران زندان محلی است که رژیم را به وحشت انداخته است. زیرا زندان مرکز صدای مقاومت، مرکز الهام بخشی و امید دادن و شجاعت بخشیدن شده است. در یک کلام زندانیان الگو و نماد مقاومت شدهاند. پس باید مرکز مقاومت شکسته و تخریب شود و الگوهای مبارزاتی و ملی باید بی حیثیت و بی اعتبار گردند. وابستگی فائزه خانم و خانوادهاش به نظام توتالیتر قابل انکار نیست. او در راستای اهداف تخریبی جمهوری اسلامی و کمک به استحکام آن گام برداشته و به عبث تلاش کرد تا مبارزین را طبل توخالی و دیکتاتورهای کوچک لقب دهد. چنین شعبده بازی هائی برای ملتی که سالهاست فریاد میزنند" اصلاح طلب اصولگرا دیگه تموم شد ماجرا" فریبنده نیست. فائزه خانم با نوشتن این نامه زیان فراوانی بخود زد و سود فراوانی به جمهوری اسلامی و عمله و اکرهاش رساند. منبعد او در چشم ملت ایران نه تنها بی اعتبار بلکه به یک مرده متحرک تبدیل شده و خواهد شد. مگر اینکه او به عمل اشتباهاش پی برد و عدم همکاری خود را با نیروهای امنیتی به ثبوت رساند.
فرید انصاری دزفولی
*
*