Tuesday, Sep 24, 2024

صفحه نخست » انتخابات آمریکا از دید یک دموکرات، سیروس یادگار

Sirous_Yadegar.jpgدر این مقاله سعی من این خواهد بود که تاثیر دموکراتها را در بوجود آمدن و بزرگ شدن غولی بنام ترامپ نشان دهم. همانطور که از تیتر این نوشته آشکار است این مهاجر ایرانی-آشوری از زمانی که عقاید سیاسی داشته‌ام خود را نزدیک به دموکراتها دیده‌ام و مخالف جمهوری‌خواهان.
به نظر من شباهت غریبی هست بین رژیم سنت گرای اسلامی ایران و سنت گرایان جمهوری خواه و بدیهی است که از هر ساختاری که متبادر کننده رژیم ملایان باشد بدم بیاید. رژیم اسلامی از اول کار بنای دشمنی با لیبرالها را داشت و دائم از بیهودگی دموکراسی غربی میگفت. وقتی در ۲۰۱۶ میلادی ترامپ هم بنای دشمنی با آنچه من آنها را اصول بلامنازع آمریکا و غرب میدانستم گذاشت بشدت منقلب شدم که مگر میشود آدمی مثل ترامپ اینقدر طرفدار داشته باشد؟ اوایل به ترامپ مثل یک دلقک نگاه میکردم و فقط برای خندیدن از کارها و گفتارهای سخیفش به شوهای طنز تلویزیونی نگاه میکردم. اما برخلاف تصور من ترامپ آمد و رئیس جمهور شد و تمام ۴ سال را من به انتظار این بودم که مردم بالاخره بیدار شوند و از حمایت از او دست بردارند. ولی نتنها چنین نشد که طرفدارانش بیشتر هم شدند و در انتخابات ۲۰۲۰ رای‌هایش به ۷۴ میلیون رسید. جل‌الخالق! چطور مردم کسی را که حرفهایش بلاهت محض است اینقدر دوست دارند؟ کسی که در سازمان ملل خود را بهترین رئیس جمهور آمریکا معرفی کرد و قاه‌قاه رهبران دنیا را در میاورد! کسی که مسیر یک طوفان ساده دریایی را با ماژیک عوض میکند که ثابت کند در مورد طوفان بهتر از سازمان هواشناسی می‌تواند پیش بینی کند. کسی که چند بار از دانشمندان می‌پرسد آیا میشود با بمب اتمی به جنگ طوفان‌های اقیانوسی رفت؟ کسی که سر جلسه مصاحبه با مطبوعات در مورد کوید ۱۹ شروع میکند پیشنهادهای پزشکی دادن مثل تزریق مواد ضد‌عفونی و یا استعمال لامپ اشعه مافوق بنفش و یا استفاده از داروهای تائید علمی نشده و الی آخر؟ کسی که با بازنشر یک پست توییتری در مورد کشته شدن بن‌لادن توسط آمریکا ابراز شک میکند و بعد میگوید من فقط بازنشرش دادم! آیا رئیس جمهور کشور نمیتواند به سادگی از سازمانهای ذیربط بپرسد که آیا ما واقعا بن لادن را کشتیم یا نه؟ به طرفداریش جنبش تئوری توطئه QANON ساخته شد و احمقانه‌ترین نظرات و توطئه‌ها از آن درآمد ولی دریغ از یک برائت جستن ساده. چنین آدمی چطور توانست ۷۴ میلیون رای را جذب کند؟

من میدانم که طرفدرای اکثر ایرانیان از ترامپ از مواضع سفت و سخت او بر علیه ملاهای ایران سرچشمه میگیرد و از این بابت هیچ ایرادی بر آنها نیست. ولی به عنوان کسی که اکثر سن بزرگسالی خود را در آمریکا گذرانده‌ام، نمی‌خواهد ببینم که آمریکا به دام سنت گرایان دست راستی بیفتد. از طرفی دیگر نمی‌توانم باور کنم که همه ۷۴ میلیون احمق هستند و در اثر ناآگاهی به ترامپ رای میدهند.
پس اشکال کار کجاست؟ چه مشکل اساسی در جبهه دموکراتها وجود دارد که بی توجه به شخصیت پراشکال ترامپ اینقدر مردم و بخصوص سفید‌پوستان آمریکا به او اقتدا میکنند؟ در پایین سعی کرده‌ام آنچه درک من است از این ماجرا را توضیح دهم.

۱- مقصر دانستن نژاد سفید

این مشکل به تنهای شاید مهمترین مشکل سفید پوستان ایالتهای جنوبی و مرکزی آمریکا با حزب دموکرات و لیبرالها باشد.
متاسفانه بنظر میرسد خود مقصر بینی برخی از سفیدپوستان لیبرال بخاطر فجایع نژادی در سده‌ها و دهه‌های پیشین و منتسب کردن آن به سفیدپوستان نسل کنونی یکی از خلط‌های بسیار بارز حزب دموکرات باشد. نژاد پرست بودن مساوی سفید پوست بودن قلمداد می‌شود و در تمام کلاسهای آموزشی ضد نژادی و مردسالاری و ضد دگرباشان مرد سفید امریکایی به عنوان نماد این ضد ارزشها معرفی میشود. نه اینکه اکثر این موارد در سفید پوستان نباشد ولی نباید نژاد سفید را به عنوان مقصر قلمداد کرد. یک سیاه پوست میتواند نسبت به نژاد لاتین یا یهودی همانقدر دشمنی داشته باشد که یک ژاپنی بر علیه یک سفید پوست یا یک سفید پوست بر ضد یک سیاه‌پوست. آنچه مذموم است عمل نژاد‌پرستی است، نه نژاد سفید. این مشکل از آنجا ناشی می‌شود که اگر در مورد فجایع اجداد ملتی صحبت شود به طور ناخودآگاه نسل کنونی در مظان اتهام قرار میگیرد و از آنها خواستار معذرت خواهی و تبری جستن میشویم. این محکومیت نسل‌های آتی از جنایات نسل‌های پیشین یکی از مشکلات جهانی نسل بشر است و فقط به سفیدپوستان آمریکا محدود نمیشود. نمیتوان از یک شهروند ترکیه امروز انتظار داشت که پاسخگوی کشتار ارامنه در سالهای جنگ جهانی اول باشد. بالاخره بعد از سپری شدن مدتی مثلا ۲ یا سه نسل باید از نوشتن گناه اجداد به پای فرزندان خودداری کرد و این نکته را در کتابهای درسی توضیح داد که نسل سفید پوست کنونی آمریکا مسئول کشتار سرخپوستان ۳۰۰ سال پیش یا برده‌داری همان دوران نیست. انسانها همدیگر را کشتار و شکنجه میکنند و نمی‌توان چندین نسل بعد را هنوز گناه‌کار اعمال اجداد خود دانست. طبیعی است که هر قومی از زیستن همواره با احساس گناه ناراضی شود. آیا میتوان گناه تمام کشتارهایی را که مسلمانان بر ضد غیر مسلمین روا داشته‌اند را به پای نسل جوان امروز نوشت؟ به نظر اینجانب کشتارها و ظلمهای که کمتر از ۱۰۰ سال قدمت داشته باشند هنوز معاصر هستند و باید مطرح شوند ولی گناهان نسلهای پیشین بالاخره باید مشمول زمان شوند.

۲- همجنسگرایان و تغییرات شدید فرهنگی

شاید به همان اندازه معضل بالایی مسئله تغییرات شدید فرهنگی که بیشتر آن ناشی از رفع تبعض و قبح زدایی از همجنسگرایی و سایر تمایلات و تکثر ابراز هویت جنسی است یکی از عوامل رویگردانی مردم از حزب دموکرات باشد. گاهی اوقات این ادعاهای برابری جنسی بقدری شدید و نامتناسب بنظر میایند که حتی اکثر دموکراتها هم بر سر آن اجماع ندارند. مثلا اجازه دادن به مردان زن-پندار که خواهان رقابت با زنان به تعبیر سنتی آن هستند بشدت ناموجه بنظر میرسد چرا که بطور مشخص این نوع مردان خود زن خوانده از نظر فیزیکی برتری تام و تمام بر زنان بیولوژیکی دارند. خود نویسنده اصلا متمایل به چنین تغییری در میادین ورزشی ندارد و اگر قرار شود روزی به نماینده‌ای رای دهم که خواهان این تغییرات باشد چه بسا که به نماینده محافظه‌کار مخالف رای دهم. در اکثر ابراز نظرهای دوستانه و فامیلی آنهایی که من را به عنوان یک دموکرات میشناسند اغلب دلیل طرفداری خود از ترامپ و جمهوری‌خواهان را اقتصادی بیان میکنند ولی تقریبا همه‌شان پس از کمی بحث کردن و شنیدن نظرات من به عوامل فرهنگی اشاره میکنند و مشخص میشود که وضعیت اقتصادی هیچوقت دلیل اصلی نبوده و مشکلات فرهنگی و اعتقادات دینی مشکل اصلی با دموکراتها است. ولی چرا دموکراتها هر نظر لیبرال تند را زود قبول میکنند و می‌خواهند آن را به بقیه کشور و حتی دموکراتهای کمتر لیبرال زورچپان کنند؟ به عبارت دیگر چرا بلندگوی حزب دموکرات در دست طرفداران برابری جنسی آزادی هویت جنسی بلا قید و شرط است؟ آیا حزب دموکرات نباید متوسط رای دهندگانش را در نظر بگیرد؟ همه میدانیم که هر تغییر لیبرالی خوب نیست و بعضی از این تغییرات اشتباه هستند و توسط جامعه پس زده خواهند شد. مسئله اصلاحات طلبی یک فرایند سعی خطا است و بعضی از این پیشنهادهای تندروانه محکوم به شکست هستند. بطور مثال انحلال نیروی پلیس که در دوران تظاهرات سیاه‌پوستان مطرح شد یک طرح نسنجیده بود و تمام دموکراتها مجبور به پس گرفتن حرف خود شدند. دفاع بی قید و شرط از تغییرات شدید فرهنگی مربوط به حقوق همجنسگرایان یکی از این موارد میتواند باشد و مردم آمریکا بسیار محافظه‌کارتر از اروپا هستند. بنابراین بنظر میرسد که حزب دموکرات در این زمینه هم از خود نابخردی نشان میدهد و مردم سنتگرا از ترس این تغییرات حتی حاضر می‌شوند به شخصی مثل ترامپ رای دهند.

۳- وطن پرستی

در آمریکا اکثرا وطن‌پرستی را ملک طلق جمهوری‌خواهان و سنت گراها میدانند. دفاع از قداست قانون اساسی و پرچم و سایر سمبل‌های ملی بیشتر بر گردن جمهوری‌خواهان افتاده است. البته عجیب است که پس از ظهور ترامپ و از لج دموکراتها اکنون پرچم کنفدراسیون جدایی خواهان جنگهای داخلی آمریکا اکنون در بین جمهوری خواهان اقبال بیشتر یافته و عجیب است که آنچه منفور همین حزب جمهوری خواه بود اکنون محبوب تر شده است.
ولی چرا حزب دموکرات گذاشته است که به نماد ضد ملی‌ بدل شود؟ چرا پرچم آتش زدن و بی اعتنایی به سرود ملی آمریکا به پای حزبی که خود یکی از ارکان قدرت این کشور بوده نوشته شود؟ چطور میشود هم صاحب قدرت بود و هم بر ضد سمبل‌های ملی یک کشور؟ واضحا حزب دموکرات به این مشکل خود در انتخابات اخیر بالاخره پی برده و به شهادت مطبوعات امسال اولین بار بود که اینقدر پرچم آمریکا در تجمع ملی حزب دموکرات بطور بارز به اهتزاز در آمده بود. دموکراتها بسیار بیشتر از جمهوری خواهان در پی معذرت خواهی از عملکردهای پیشین کشور بوده‌اند. کلینتون و اوباما زودتر از بقیه گناه کودتای ۲۸ مرداد را به گردن گرفتند و کلا به طوری ژست اپوزیسیون آمریکا را در آمریکا بازی میکنند. البته باید گفت که ترامپ موفق شد جمهوری خواهان را اکنون به نیروی اصلی ضد آمریکا بدل کند. امروزه اکثر رای دهندگان آمریکا تمام ارگانهای این کشور را فاسد میدانند. از اف بی آی بگیر تا سی آی‌ای و ارتش و مجلسین و قوه قضاییه تا الی آخر. اگر با یک جمهوری خواه طرفدار ترامپ این روزها مباحثه کنید به شما خواهند خندید اگر ادعای کنید آمریکا یک کشور دموکراتیک است و اصلا هیچ حقانیت و وجاهتی برای آمریکا باقی مانده باشد. شاید این یک اصل جهانی است که ما برای باهوش نشان دادن خود اغلب اکثر ارگانهای ملی را ناکارآمد میدانیم. آن بنگاه‌چی فیلم صمد خوشبخت میشود را بیاد می‌آورم که از ناکارآمدی دولت گلایه میکرد که فقط لاس میزنند! و البته دوباره باید گفت طبیعی است که لیبرالها و عناصر تغییر طلب باید هم از وضع کشور ناراضی باشند وگرنه چرا باید تغییر طلب میشدند. ولی وقتی از جناح سنت گرا نارضایتی از تمام بنیادهای نظام را میبینی تعجب میکند که چرا اینها اینقدر ضد بنیادهای آمریکا شده‌اند. حتی برای این امر یک واژه بخصوص هم اختراع شده و آنرا (Deep State) یا دولت مخفی و یا در سایه که بحدی در بنیانهای آمریکای نفوذ کرده که نمیشود به راحتی از شر آن خلاص شد و در حقیقت ضد آمریکا است معرفی میکنند. در این مورد دموکراتها و جمهوری خواهان به طرز غریبی در بد بودن دولت آمریکا اتفاق نظر دارند! با تمام اینها حزب دموکرات نباید اجازه میداد به عنوان حزب مخالف وطن پرستی شناخته شود و بنظر می‌رسد با توجه به اقبال ضدیت با سیستم در بین تغییر طلبان حزب از گرفتن چنین نقشی برای خود بدش نیامده ولی اینکار در نهایت بر ضد خود مردم آمریکا و پیشرفت دموکراسی است و حزب دموکرات بایستی با شدت بیشتری برای مدعی بودن در زمینه وطن پرستی تلاش کند.

۴- آمریکا نماد شر در جهان

این قسمت در ارتباط با قسمت پیشین است ولی آن را بطور جداگانه می‌آورم چون حزب دموکرات در ایجاد این تصویر اشتباه از آمریکا و عدم تلاش برای پالودن این آلودگی از چهره کشور به همان اندازه جمهوری خواهان مقصر است. امروزه در کشورهای دموکراتیک و غیر دموکراتیک جهان آمریکا بشدت وجهه خود را از دست داده است. بطور سنتی جمهوری خواهان همواره از وجهه آمریکا دفاع کرده‌اند. این روند بعد از ترامپ بطرز غریبی برعکس شد و خود ترامپ برای آنکه بتواند ثابت کند از تمام رئیس جمهورهای قبلی باهوش تر است نقش منتقد آمریکا را به خود گرفت و در جواب سوال یکی از خبرنگاران در مورد منفور بودن قتلهای سیاسی توسط پوتین با گفتن اینکه کشور ما هم در کشتار فراقانونی مخالفان خود دست کمی از پوتین و سایر دیکتاتورها ندارد همه را مات گذاشت. ایمان داشتن به اعتقادات عامه هم ساده است و هم خیلی پر طرفدار از طرف دیگر شاید بخاطر اینکه ترامپ قلبا یک تاجر مردمدار جهانی است که می‌خواهد رابطه دوستانه‌ای با دیکتاتورهای پابرجای جهان داشته باشد و هم دوست دارد لیبرالها را بچزاند همواره از اظهار نظرهای تند علیه پوتین، شی ژین پینگ، کیم جون اونگ و سایر دیکتاتورها طرفه رفته است. مرسوم آن بود که دولتها، بخصوص جمهوری خواهان عملیات فرا قانونی و خشن دولت آمریکا را توجیه میکردند که در برابر نفوذ مثلا کمونیسم مجبور بوده‌اند در ایران و شیلی و آفریقا رهبری را بکشند یا کودتایی کنند. حتی رئیس جمهورهای دموکرات هم برخلاف مواضع بشر دوستانه خود دست به این قبیل عملیات زده‌اند ولی سعی کرده‌اند این عملیات را یا کتمان کنند یا لزوم آن را در مقابله با یک شر بزرگتر توجیه کنند. ولی استادان و دانشجویان لیبرال دانشگاه‌ها که کمال گرا و ایده‌آلیست هستند هیچ تخطی از اصول انسان گرایانه و صلح جویانه را بر نمی‌تابند. ادبیات این روشنفکران چپ که نمونه بارز آن جناب نوام چامسکی در آمریکاست تا حدودی وامدار ادبیات ضد آمریکایی و ضد سرمایه داری شوروی و سایر کشورهای کمونیست سابق است. در این ادبیات چیزی جز پلشتی آمریکا وجود ندارد. اگر در نقطه‌ای از جهان تجارت کند، آن تجارت پلید است و در حقیقت دزدیدن منابع معدنی و ثروتهای ملی آن کشور است. اگر به کشوری کمک مالی کند بخاطر از بین بردن آزادی مردم و دوباره دزدی از آن کشور است. اگر در جنگها و کشتارهای نژادی درگیر شود مثل کشتار بوسنی‌ها و کرواتها در جنگ با بوسنی‌ها، اصل ماجرا بخاطر امیال امپریالیستی و غیر مشروع آمریکا است. بطرز عجیبی همان باورهایی که یک شهروند اسلامگرای ترکیه یا فلسطین یا مصر دارد بر ضد دولت آمریکا و همواره کاسه‌ای زیر نیم‌کاسه ژست دموکراسی خواه و انسان گرایی آمریکا می‌بیند در همین آمریکا هم نظر اکثریت مردم همین است. نظر این نویسنده اما کاملا مخالف اینست. بنظر من برعکس، آمریکا عامل خیر و پیشرفت جهان بوده است و هنوز هیچ کشوری به گرد آمریکا در دفاع از دموکراسی و مدرنیته ظاهر نشده است. اگر آمریکا امروز از صحنه محو میشد، کشورهایی که جای آنرا خواهند گرفت برای بشریت بدتر خواهند بود. به نظر میرسد دیر یا زود چین از آمریکا در اقتصاد، تکنولوژی و حتی قدرت نظامی پیشی خواهد گرفت. آیا کسی هست که بی تابانه انتظار آن روز را بکشد؟ آیا اتحادیه اروپا در دفاع از دموکراسی و حقوق بشر از آمریکا بهتر بوده‌است؟ آیا کشورهای اروپایی در دفاع از کشور اوکراین از آمریکا ثابت قدم تر بوده‌اند؟ اکثریت مردم از راست یا چپ معتقدند اگر آمریکا صدام را ساقط کرد برای نفت عراق و کویت بود و یا اگر حکومت اسلامی ایران را ساقط نمیکند برای خریدن ارزان نفت است و صد البته تمام و ذخایر اوکراین را در قبال کمکهای نظامی و مالی خود خواهد بلعید. آیا واقعا در مقابل هزینه‌های سرسام آور برقرار کردن دموکراسی در عراق آمریکا توانست نفت عراق را تصاحب کند و یا حتی کسری از هزینه‌های نظامی خود را در عراق بدست آورد؟ آیا هیچ ثروت قابل ملاحظه‌ای از مداخله در افغانستان نصیب آمریکا شد؟ البته ناگفته مسلم است که آمریکا بطور طبیعی خواهان سود در هر جنگ و یا فرایند بین‌المللی خواهد بود و هرگز بی توجه کامل به منافع مالی نخواهد بود. ولی آیا کشوری را میشناسید که بیشتر از آمریکا برای کشورهای دیگر هزینه کرده باشد؟ با تمام این اوصاف چرا آمریکا نماد شر، فرصت طلبی و توطئه‌پروری در جهان شده است؟ چرا حزب دموکرات به عنوان یکی از ارکان قدرت در آمریکا کاری در بهبود وجهه آمریکا و طرفداری سرسختانه از آن انجام نمیدهد؟ بر عکس می‌توان دید که اکثر نام‌آوران طرفدار لیبرالیسم و دموکراسی کسانی هستند که نظام و سیاستهای آمریکا را عین شر می‌دانند و مانند اوباما بیشتر نقش منتقد آمریکا را بازی میکنند تا مدافع آن. این مثال واضح بر سر شاخه نشستن و بن بریدن است و جا دارد که متفکرین آمریکای دست از ادعاهای به جا مانده از حزب کمونیست شوروی بردارند و خود را هم قافله فلان استاد دانشگاه نکند که همچنان در آن خیال‌اند ‌که «اکسیر میکنند»

۵- مهاجرت پذیری

درست است که کشور آمریکا یکی از مهاجرت پذیر ترین کشورهای جهان است. و این خود گواهی بر معتقد بودن به اصول انسانی و دموکراتیک است که در جهان سابقه ندارد. با این حال حدی است برای مقید بودن به اصول قدیمی وقتی امروزه ارزشهای مردم کشور عوض شده‌اند و عین حماقت است که این عواطف را در نظر نگرفت. میتواند دید که شاید حزب دموکرات به عنوان یک امر استراتژیک خواهان دگرگونی بافت نژادی در آمریکا باشد. هرچه اکثریت سفید پوستان کمتر باشد، عواطف نژادی این اکثریت کمتر خواهند شد و در نتیجه خطر نژادپرستی و فرصت‌طلبانی مثل ترامپ کمتر خواهد شد که خواهان بازگشت به دورانی هستند که سفید پوستان در اکثریت مطلق در همه جا بودند. مسلم است که این رویه را به طور علنی آشکار نمیکنند ولی میشود دید که سفید پوستان متوجه این عملکرد حزب دموکرات شده‌‌اند و علناً آنرا در فاکس نیوز و سایر رسانه‌های محافظه‌کار اعلام میکنند. حتی سفید دوستان در تظاهرات نژادپرستانه خود در شارلوت‌ویل شعار دادند که یهودی‌ها نخواهند توانست ما را با نژادهای دیگر تعویض کنند. اعتقاد دارم به اندازه کافی تا کنون مهاجر وارد آمریکا شده‌اند که نسل سفید آمریکایی کمتر و کمتر خواهد شد و نیازی به تعجیل مصنوعی آن نیست. به زعم من این امر مطلوبی است چون با هرگونه ملی گرایی و نسل گرایی مخالف هستم. شاید خواننده با این دیدگاه کم یا زیاد مخالف باشد ولی واضح است که اگر هیچ نژادی اکثریت مطلق نداشته باشد آن کشور در معرض خطرات پوپولیستی و نژادی کمتر خواهد بود. بی علاقگی حزب دموکرات در کنترل کردن مرزها قابل لمس و غیر قابل دفاع است. تغییرات شدید همراه بد هستند و در ۴ سال گذشته بایدن می‌بایست بسیار سختگیرانه‌تر با مهاجرین در مرزهای جنوبی برخورد میکرد. همینطور است قوانین سختگیرانه برای انجام انتخابات. بطور مثال این موضوع که حتی بدون داشتن مدرک شناسایی عکس دار و معتبر به اشخاص اجازه داد که رای دهند موضع غیر قابل دفاعی است. شاید به نظر خیلی غیر دموکراتیک بیاید ولی به نظر این حقیر رای دادن کسی که استطاعت داشتن یک کارت شناسایی ناقابل را ندارد اصلا چه منفعتی برای کشور دارد؟ میدانم که چنین موضعی بسیار به نظر غیر دموکراتیک خواهد رسید ولی میفهمم که چنین نظراتی در ذهن اکثریت سفید پوست که هم مرفه هستند و هم اغلب دارای تمام مدارک قانونی و متعهد به حفظ قوانین چنین شل گرفتن اصول معقول سخت میاید. یک کشور پیشتاز در حفظ دموکراسی نمیتواند داشتن قوانین جدی در حفاظت از رای شهروندان را نادیده بگیرد. کشور آمریکا به اندازه کافی از مردم مالیات بگیرد تا بتواند به خرج خود برای هر آمریکایی یک کارت ملی صادر کند و همواره لیست رای دهندگان در هر ایالت را بروزرسانی کند. حزب دموکرات باید نشان دهد که مظهر قانونمندی و عقل گرایی است و گفتن اینکه سیاه پوستان توان رای دادن ندارند و باید برای آنها ارفاق هایی را قائل شد مثل گرفتن کمک از سایر دموکراتها در نوشتن و ارسال آرا.

اصرار در پالوده کردن سخن از هرگونه شائبه توهین

شک نیست که اکثر طرفداران حزب دموکرات در این دوران آیده‌ال گرایانی هستند که نمیخواهند به هیچ وجه به عقاید و شخصیت افراد جامعه توهین کنند. این اصرار به منزه و بدون غرض عمل کردن و سخن گفتن میتواند بسیار خسته کننده و در مواردی بسیار مصنوعی و ضد آزادی سخن گفتن بنظر آید. طنز نویسان سیاسی و اجتماعی که جز روشنفکران جامعه محسوب می‌شوند خود از دست این ارزش گرایی بی حد و حصر ایده‌آلیستها به ستوه آمده‌اند چه برسد به اقشار عادی که دوست دارند آنچه را به ذهنشان می‌آید را ابراز کنند بدون ترسیدن از شماتت منزه طلبان. در دنیای امروز که همه ما در ابراز نظر در سایتهای اجتماعی حضور داریم، خیلی زود در می‌یابیم که دائم در مظان اتهام به بی توجهی به حقوق ضعیفان و حاشیه نشینان هستیم و وقتی تعداد و شدت نظرات این شماتت کنندگان بسیار بالا میرود خواه ناخواه باعث واکنش منفی به این ایده‌الهای تازه قوت یافته اجتماعی میشود. مدعیان ایده‌آل گرای حساس به حقوق ضعفا بسیار بیشتر از مردم معمولی در این سایتها حضور دارند و به تدریج اظهار نظرهای کمتر منزه بسیار ناشایست تر به نظر میایند. امروزه بر خلاف روال پیشین آمریکا‌یی‌ها نمیتوان از زیبایی بانوان که سهل است حتی از برازندگی آقایان تعریف کرد امروزه حتی نمیتوان کسی را خانم و یا آقا خطاب کرد بدون دانستن اینکه آن شخص چگونه هویت خود را تعریف میکند. این یکی دیگر از تغییرات بسیار تند اجتماعی در جامعه آمریکاست و باعث تنفر آمریکایی‌ها از قشر به اصطلاح روشنفکر چپ میشود. فشار این خود راست پنداران به حدی است که گاه از پای بزرگان حزب، فعالین اجتماعی، سیاسی و حتی روشنفکران دیگر دموکرات میگیرد. مثلا یکی از مجری‌های طنز پرداز پرطرفدار از کلمه نگرو که در ایام قدیم برای سیاه پوستان استفاده میشد در یک معنی کاملا ضد نژاد پرستی استفاده کرد و مجبور به معذرت خواهی چندین باره شد. این منزه طلبی کلامی بحدی سختگیر و طاقت فرسا شده که شنیدن اظهارات بدون سانسور ترامپ درباره مسائل حساس جامعه برای سنت گرایان بسیار مفرح به نظر میاید. میتواند یکی از دلایل اقبال به ترامپ باشد.

خلاصه داستان

در آخر مطلب باید بگوییم که با تمام کاستیها و اشکالاتی که حزب دموکرات دچار آن شده، با این حال من این حزب را بسیار معقول تر و بهتر برای دموکراسی در آمریکا و جهان میدانم. این مسئله شاید بسیار محرز و پیش پا افتاده بنظر برسد ولی بر اساس تعریف دو رویه سنت‌گرایی و تغییر طلبی، البته که تمام پیشرفتهای بشری و بخصوص آمریکا مدیون تغییر طلبان بوده است. از حق رای زنان بگیر تا حق استراحت در آخر هفته و حق بیکاری و حق مرخصی استعلاجی، همه و همه مرهون تغییر طلبان بوده‌اند و نه سنت گرایان. محافظه کاران همانها بوده‌اند که با تمام این پیشرفتها در زمان خود جنگیده‌اند و از سر اجبار حقوق برابر را به اقشار ضعیف تر داده‌اند. این مقاله فقط تلاشی بود تا توضیح دهد چطور مردی خودپرست و محتاج تعریف و توجه مثل ترامپ علی‌الرقم به چالش کشیدن دموکراسی در ۶ ژانویه سال ۲۰۲۰ و سایر کاستی‌ها به جای ایجاد تنفر در رای دهندگان آمریکایی باعث جذب آنها شده تا حدی که اکنون به نظر میرسد کاندیدای حزب دموکرات را شکست خواهد داد. امروزه طرفداران ترامپ در بین ایرانیها و بخصوص ایرانیان داخل کشور و ایرانیان مشروطه خواه در اکثریت مطلق هستند. غالبا در برنامه‌های تلوزیونی شاهد طرفداری بی چون و چرای مجریان از ترامپ هستیم و به نظرم رسید تا از موضوعی انتقاد گرایانه علل این پدیده را توضیح دهم. امیدوارم این سخنان در خواننده‌های ایرانی امریکایی تاثیر بگذارد و شاید که شمه‌ای از آن هم به گوش رهبران حزب دموکرات برسد و برای رفع آن چاره بیاندیشند.

سیروس یادگار
*
*



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy