مسئولیت وضعیت اسفبار سوریه، منحصر به اسد و شرکا نمیشود. مردم سوریه، چه در جامعه سیاسی و چه در جامعه مدنی، توجه کافی به حقوق، و بهخصوص به حق استقلال نداشتند. باید تاکید شود که جامعه مدنی، نقش برجستهتری دارند. در نتیجه، در بهار عرب تا امروز، تعداد زیادی از قدرتهای خارجی برای پیشبرد منافع خود، با دادن پول و اسلحه، جنبش مردمی سوریه را به خشونت کشیدند. بعد از سقوط بشار اسد، افکار عمومی هر روز بیش از پیش به ابعاد فجیع تجاوزها به حقوق پی میبرند. گستردگی فاجعهآمیز تجاوزها و جنایتهای اسد، دلیلی به غیر از انفعال مردم و پذیرش تجاوز به حقوق آنها ندارد. در این میان، به هیچ وجه نباید از اهمیت تجاوز خودِ مردم (در جامعه سیاسی، و مهمتر از آن در جامعه مدنی) به حقوق خویش، از جمله حق استقلال، غافل شویم.
علیرغم پشتیبانی رژیمهای روسیه و ایران، رژیم اسد در عرض ۱۰-۱۲ روز مانند حبابی ترکید! این سرنوشت غیرقابل اجتناب همه قدرتها و سلطهگران است. تعجبی هم ندارد، چرا که رژیم اسد، امکان هر گونه اصلاح و هر گونه گذار مسالمتآمیز و خشونتزدا را از بین برده بود، و مانند رژیم ولایت مطلقه پهلوی، سرانجام دچار نوعی خودبراندازی شد. بهانهای که خامنهای برای این شکست بزرگ و مفتضحانه توجیه کرد این بود که قوای کمکی خارجی برای نگه داشتن اسد نمیتوانست موثر باشد، زیرا که برای ارتش سوریه انگیزهای باقی نمانده بود. در واقع بدنهی ارتش، دیگر از مافوق خود فرمانبرداری نمیکرد. باز هم شباهتی عجیب با خودبراندازی رژیم ولایت پهلوی و شرکا. باز هم شباهتی عجیب با خودبراندازی محتوم رژیم ولایت فقیه و شرکا.
رژیم فعلی حاکم بر ایران هم به علت عدم مشروعیت که ناشی از فقدان پایگاه مردمی آنها است، و نیز به علت بیکفایتی و بیلیاقتی در تدبیر امور، هر گونه اصلاحی را غیرممکن کرده است. به نتیجهی مطلوب نرسیدن «جنبش سبز» در سال ۱۳۸۸ شکست اصلاحطلبی در این رژیم را ثابت کرد. به نتیجهی مطلوب نرسیدن آن جنبش خودجوش در آن زمان، از جمله به علت عدم توجه کافی به حق استقلال، و تجاوز به آن حق بود. عدم خودانگیختگی و عدم استقلال از قدرت داخلی، و انتظار بهتر شدن اوضاع با روی کردن به قدرت داخلی برای اصلاح آن، نتیجهای بهتر از ادامه فاجعهآمیز «زندگی» زیر یوغ ولایت مطلقه فقیه نمیتوانست داشته باشد.
جنبشی که دوباره از شهریور ۱۴۰۱ شدت گرفت هم نتیجهی مطلوب را در آن زمان نداشت. شعار «زن، زندگی، آزادی» تکیهی واضح و بایستهای بر حق استقلال نداشت. در نتیجهی خلائی که عدم وجود تکیه کافی بر حق استقلال بهوجود آورد، عناصر وابسته به قدرتهای خارجی، امکان فعالیت یافتند، و خلاء استقلال، با وابستگی و وابستگان پر شد. توییتگیت، و وکالتگیت، و منشور مهساگیت، و... زمینه را برای تجاوز به حقوق زن و زندگی و آزادی فراهم ساخت! در نتیجه، آتش جنبش به زیر خاکستر رفت، و انفعال دوباره بر جامعه حاکم شد.
در این زمان، شتابگیرتر شدن خودبراندازی رژیم، بیش از پیش به وضوح مشهود است. این مشاهده از جمله به علت همافزایی و سینرژی برخی عوامل خارجی (از جمله سقوط رژیم بشار اسد، ...) و برخی عوامل داخلی (از جمله نمایان شدن علیل و ذلیل بودن رژیم برای تحمیل حجاب اجباری، ...) بوده است.
مردمسالاری و حقوقمداری یک فرهنگ است، و نه یک کالای وارداتی که جورج بوش بتواند به افغانستان، و یا نتانیاهو و ترامپ به ایران وارد کنند! برای حقوقمدار شدن یک جامعه، باید از خود شروع کنم. از پندار حقوقمکان است که کردار و گفتار حقوقمدار برمیخیزد. در این دوران خطیر، از میان همهی حقوق، میتوان به چندی تکیه کرد. حقِ اطلاعیابی، حقِ اطلاعرسانی، حقِ اختلاف، حقِ اشتراک، حقِ آزادی، و البته حقِ استقلال.
در این زمان اهمیت خودانگیختگی، و آگاهی به حق استقلال، و احقاق حق استقلال، بیش از پیش واضح شده است. این بستگی به خود ما دارد که چه سرنوشتی را برای خود بسازیم.
علی صدارت
https://linktr.ee/sedarat
*