Thursday, Dec 26, 2024

صفحه نخست » شاهزاده؛ اقبال مردمی و مشروعیت سیاسی! نگاهی دموکراتیک، سایت نقطه

Reza_Pahlavi_5.jpgسایت نقطه ـ چندی پیش، شاهزاده رضا پهلوی در یک پیام کوتاه و بدون حاشیه، بطور علنی به این نکته اشاره نمود که برای قبول رهبریت دوران گذار از جمهوری اسلامی ایران و بنا به درخواست هموطنان، آماده است تا قبول وظیفه نماید. بدیهی بود که این قدم از سوی وی، با استقبال، نقد و مخالفت بخش‌هایی و افرادی از سوی اپوزیسیون جمهوری اسلامی روبرو شد و خواهد شد. اما گذشته از همه‌ی این «دعوا»‌های چند سال اخیر، در رابطه با نقش و رفتار سیاسی او، آیا شاهزاده هیچگونه «مشروعیت» برای این وظیفه دارد؟ آیا می‌توان اقبال مردمی را که او داراست به گونه‌ای از مشروعیت تعمیم داد؟ این مقاله قصد دارد این پرسش را پاسخ دهد.

مقدمه

بازبینی بهم ریختگی در دیدگاه‌های سیاسی اپوزیسیون و آسیب‌شناسی ناتوانی اپوزیسیون از دست‌یابی به یک اتحاد نسبی، با توجه به عمر چهار دهه‌ای سپهر سیاسی ایران پس از انقلاب، کاری دشوار است. این دشواری از آنرو نیست که نتوان این مهم را انجام داد، بلکه ناشی از گستردگی دیدگاه‌ها و تنوع ابزارهای مورد استفاده‌ی اپوزیسیون است. در اپوزیسیون خارج، کنشگران فردی، تشکیلات سیاسی، رسانه‌های فردی و گروهی، تاثیرعناصر لابی‌ها و نفوذی‌های جمهوری اسلامی ایران در اپوزیسیون و عدم همخوانی خواسته‌های مردم ایران از شرایط سیاسی حاکم بر ایران، همه دست در دست هم، هویت و عملکردی را به اپوزیسیون بخشیده‌اند که اقرار به ناکارآیی آن حتی از سوی سازمان‌های سیاسی عملیات-محوری چون سازمان مجاهدین خلق ایران و یا احزاب کرد قابل مشاهده است. با این وجود، در چند سال اخیر، دو رویداد بزرگ، در فاصله‌ی زمانی نه چندان بلند، اپوزیسیون را روحیه‌ی تازه‌‌ای بخشید.

آخرین رویداد، عملیات نظامی اسراییل در خاورمیانه در ماههای اخیر است. دو دشمن بزرگ، برای اولین بار و متفاوت از گذشته، در چند جبهه، یکی در مرزهایش و دیگری دور از مرزهایش رو در رو قرار گرفتند. اسراییل در چند جبهه با نیروهای مسلح هم‌پیمان جمهوری اسلامی ایران درگیر شد و تلفات سنگین و بی‌سابقه‌ای را به آنها وارد کرد. دو دشمن، در دو سری عملیات، به خاک یکدیگر هم تهاجم داشتند. فروپاشی حکومت بشار اسد، که بخشی از پیامد‌های همین جنگ است نیز در درون این مجموعه تحولات رخ داد. با این همه، تا زمانیکه یکی از بین نرود، پایان دعوای این دو دشمن، غیر ممکن می‌نماید. اما در این مقطع زمانی، با ورود دونالد ترامپ به کاخ ریاست جمهوری آمریکا، شاید بتوان دگرگونی بزرگی را در درون حکومت ایران که تا حد زیادی متعاقب از جنگ فعلی خاورمیانه است، منتظر بود.

در رویداد دیگر، اپوزیسیون در روزهای جنبش مهسا، شاید نقطه‌ی عطف خود و مبارزات مردم ایران علیه حکومت ملایان را شاهد بود. حجم و اندازه‌ی تظاهرات در خارج از کشور بی‌سابقه شد. همگرایی‌ها برای اولین بار واضح و علنی‌تر شدند. امید به رهایی از شر ملایان، با قامتی بلندتر در میان ایرانیان سربرافراشت. هرچند گروهی از ایرانیان، با ارزیابی غیر واقعی، جنبش مهسا را به پایان رژیم ملایان پیوند می‌زدند، اما جنبش مهسا خط جبهه‌ی مبارزات و خواسته‌های مردم ایران را بسیار جلوتر برد و از جمله‌ی مبارزه با حجاب اجباری را تحکیم نمود.

دور نرفته‌ایم، اگر بگوییم که جنبش مهسا و آنچه با خود، به اپوزیسیون خارج از ایران آورد و همینطور جنگ خاورمیانه، ضربه‌های بیدارکننده‌ای را به اپوزیسیون وارد کرده‌اند. این ضربه‌ها را بخشی می‌خواهند کوچک‌نمایی کنند، بخشی بزرگنمایی می‌کنند و بخشی با دقت پیگیری کرده و قصد استفاده بهینه از آن را دارد. یکی از رخداد‌های روزهای جنبش مهسا، غلتیدن جریان حامی شاهزاده رضا پهلوی به بعدی تازه بود. شاهزاده که قبلا با ویژگی‌های شخصیتی و نگرش‌های سیاسی و محبوبیت موروثی از دوران پهلوی‌ها، همیشه وجود داشت و نداشت، از جنبش مهسا به اینطرف، پررنگ‌تر و قاطع‌تر از قبل ظاهر می‌گردد.

و اما، سخن از شاهزاده رضا پهلوی، بویژه پس از جنبش مهسا (ژینا)، پرالتهاب‌تر از قبل شده است. دلیل این التهاب در سپهر سیاسی، که با نام و یاد شاهزاده به ذهن متبادر و القا می‌شود، ازدرونِ یک دوگانگی خشک و بدون انعطاف به ذهن می‌خزد: دوگانگی برجسته مخالفان و موافقان جایگاه شاهزاده، در میدان مبارزات علیه جمهوری اسلامی ایران وجود دارد. هر چه پیشتر می‌رویم، روزگار، انگشت اشاره‌ی خود را از روی این فرزند پادشاه فقید ایران، که هنوز گروهی در پی «براندازی» او هستند، بر نمی‌دارد. مخالفان آن پادشاه فقید، بسی در خشم و نفرت بیکران از او بسر می‌برند، و بسی نیزدر گذر زمان به داوری متعادل‌تری از او رسیده‌اند. اما، فرزند او، که تا سال ۱۳۵۷، ولیعهد (شاهزاده) کشور بود، از نزدیک به نیم قرن پیش تا به امروز، زندگی سیاسی متفاوتی را سپری کرده است. او که هرگز در کرسی قدرت سیاسی ننشسته؛ اما همچون پدرش مخالفان انتقامجوی فراوانی دارد. او، که برای «طرفدارانش» نقطه‌ی امید به رهایی از سیاهی حکومت ملایان بر ایران است، هم او، انگاره‌اش نفرت بیکران مخالفانش را شعله‌ور می‌سازد. آنگاه که کامنت‌ها و نوشته‌های مخالفان شاهزاده را می‌خوانید، از زشت‌ترین توهین‌ها، سخت‌ترین تهمت‌ها و بدترین نکوهش‌ها را می‌بینید تا نقد‌های سازنده که امید به کناره‌گیری شاهزاده از سیاست دارند. در آنسو، موافقان هویت و مشی سیاسی او، با مرور تاریخچه‌ی سیاسی او، از باور محکم به درستی و آزادمنشی او می‌گویند و کسانی در حد ستایش او را والا می‌دانند، در اینسو مخالفان وی او را یک «شیاد» سیاسی می‌بینند که دانسته یا ندانسته به مبارزات مردم لطمه زده و می‌زند.

این قلم باور دارد که هیچ فرد سیاسی در درازای تاریخ بشری، خود دارای آنچنان پیچیدگی‌ها و توانمندی‌ها و کاستی‌هایی نیست که او را فرابشری و یا ایده‌آل بنگریم؛ بلکه مجموع شرایط زمانی، انتظارهای مردم از فرد و مناسبات سیاسی، همه باهم، او را متمایز و متفاوت می‌سازند. از همین منظر، بررسی و کاوش در نگرش‌ها و انگیزه‌های سیاسی مردم و نیروهای سیاسی، همیشه مهم‌تر از تمرکز روی درست‌ها و خطاهای یک فرد سیاسیِ مهم است.

اجازه بدهید نخست قدری به عقب برگردیم و مجملی از نگرش سیاسی گروه‌های گوناگون را در سپهر سیاسی ایران مرور نماییم. این مرور بر نگاه افراد و جناح‌های سیاسی در نسبت با جایگاه و موقعیت شاهزاده رضا پهلوی، لازم می‌نماید. لازم می‌نماید زیرا این معضل نیز همانند شرایط و لازمه‌های دیگر بدیل‌های مدعی رهبری دوران گذار، از آشفتگی و نابسامانی خود، تا به امروز رنج برده است. اگر خوب به پدیده‌ی سیاسی در اپوزیسیون خارج، با و به نام «شاهزاده رضا پهلوی»، بنگریم، بسیار قاطعانه و صریح می‌توان گفت که انگار‌ها و چشمداشت‌های نارس از سوی مخالف و موافق شاهزاده، کار را هم بر مبارزین علیه جمهوری اسلامی و هم بر خود شاهزاده سخت و طاقت‌فرسا کرده‌اند: نه توانسته‌ایم در کار جمعی کیفی به یک اصلوب سیستماتیک و فرایند پیگیر برسیم، و نه توانسته‌ایم در استفاده‌ی بهینه از نیروی کمی عوام و مردم، یک جریان پرتوان سیاسی را انگیزه و راهبرد بخشیم:

در بخش‌های آتی این مقاله، ردپاهای دو سرمضمون اصلی را می‌توان جستجو کرد

۱) ‌ نگاه به و برداشت سیاسی مخالف و موافق از نقش و جایگاه سیاسی شاهزاده،

۲) مبنای ارزیابی از اقبال مردمی یا مشروعیت شاهزاده برای رهبریت دوران گذار.

موافقان شاهزاده

نخست با آن گروهی از ایرانیان آغاز کنیم که عدول شاهزاده از عزم جزم برای کسب مقام پادشاهی ایران، پس از فروپاشی جمهوری اسلامی را خطایی بزرگ و بعضا غیر قابل بخشش می‌دانند. در برنامه و نگاه سیاسی این گروه، بازگشت ایران به سیستم پادشاهی و از طریق ولیعهد دوران قبل از انقلاب، بهترین گزینه برای ایران پس از جمهوری اسلامی است. این گروه، سیستم پادشاهی را برای ایران، نه تنها متضمن دموکراسی می‌بیند، بلکه لازمه‌های پیشرفت و شکوفایی سریع ایران را تنها در قبول سیستم پادشاهی ممکن می‌داند و همینطور، «حفظ یکپارچگی ایران» را منوط به قبول پادشاهی که همچون پدری دلسوز نگهبان ایران و ایرانی است، دانسته و شرط عقل می‌شمارد..

از لحاظ مشروعیت رضا پهلوی برای سمت پادشاهی، در بین موافقان شاهزاده، گروه بزرگتری باور دارند که؛ تعداد ایرانیانی که در داخل و خارج کشور طرفدار پادشاهی رضا پهلوی هستند در اکثریت کامل هستند و فردای فروپاشی رژیم، حضور میدانی و پر شور آنها در حمایت از پادشاه، شاهزاده رضا پهلوی، صدای مخالفان را فرو خواهد نشاند و قدرت را به شاهزاده خواهد سپرد. این گروه هرچند که به برگزاری رفراندوم برای تعیین سیستم پادشاهی و یا جمهوریت تن دهد، اما باوری سخت دارد که سیستم پادشاهی با رای اکثریت قاطع مردم، انتخاب فردای ایرانیان است. گروه مذکور، در سالهای اخیر، و با شکست‌های استراتژیک دیگر گروه‌های سیاسی مخالف جمهوری اسلامی ایران، اعتماد به نفس بیشتری یافته، بزرگتر شده و حضور میدانی نیز یافته است. این گروه، چاره‌ی انسداد سیاسی مبارزان ایرانی را، بازگشت به ارزش‌های سیستم پادشاهی و قبول رهبریت رضا پهلوی می‌داند. تا اینجای کار، از آنرو که «باور» به هیچ ایده- و سیستم سیاسی جرم نیست و در فردای ایران آزاد حتی طرفداران اسلام رحمانی هم حق تاسیس تشکل و یا حزب را می‌توانند در چهارچوب قوانین دموکراسی فعالیت داشته باشند، پس این گروه نیز حق کنش سیاسی و توسعه‌ی استراتژی‌های خود دارند و با دشنام و انگ نمی‌توان آنها را از میدان خارج ساخت، و این همان چیزی است که مخالفان سخت‌مدار شاهزاده نه می‌شنوند و نه می‌خواهند بپذیرید.

اما این گروه پادشاهی‌خواهان، در ازای نقش مخالف گروه‌های دیگر و همپای دیگران، یک مشکل اساسی را در مسیر برنامه‌ی سیاسی شاهزاده ایجاد کرده است. در بین این گروه، مثل همه‌ی دیگر گروه‌های اپوزیسیون، بخشی تندرو وجود دارد که بازگشت پادشاهی را در گرو «مشروعیت سنتی» برای شاهزاده، شرط می‌گذارد. اینان از هم اکنون شاهزاده را با القاب منصوب به حکومت پادشاهی موروثی خطاب می‌کنند؛ و باید گفت برای گسترش و توسعه‌ی اقبال شاهزاده از سوی مردم، زیان و خسران این شاخه‌ی فکری-سیاسی کم نبوده است.

دلخوش به هواداران میلیونی در هر دو اردو

مشکل اساسی با این گروه در همین تلقی و تفسیر آنها از «مشروعیت» رضا پهلوی برای رهبریت مبارزات است. این گروه بدون برخورداری از یک نظر سنجی و رای گیری معتبر مردمی، خواهان اعطای رهبریت بی قید و شرط به شاهزاده بوده و هست. نباید از صراحت بیان مسایل دور شد که، منظر اصلی سیاسی این گروه در دوردست است؛ جاییکه بیش از چند ده میلیون ایرانی در خیابانهای ایران، نام شاهزاده را فریاد بزنند. امری که دور از واقعیت‌های امروز ایران است، و این، نه بخاطر کاستی از سوی شاهزاده است بلکه دیگر چنان «کشوری» که اکثریت قاطع ایرانیان نام کسی یا جریانی را همچون ماههای آتشین قبل از انقلاب ۵۷، فریاد بزنند، نه وجود دارد و- نه لازم است! در مجموع، بازده کار سیاسی موافقان شاهزاده، در تلوین و تحکیم دکترین سیاسی مشروطه‌خواهی، آنچنان چشمگیر نبوده است؛ ‍‍‍‍‍‍اگر بگوییم که شخصیت و دیدگاهها و استراتژی سیاسی و رفتار روادارانه‌ی شاهزاده در فراگیر شدن دیدگاه‌های سیاسی پادشاهی‌خواهان نقش مهمی داشته است، ابدا به بیراهه نرفته‌ایم. به بیانی، طرفداران تشکیلاتی پادشاهی‌خواهی در تقویت و توسعه‌ی جایگاه سیاسی شاهزاده، کار کلانی نکرده‌اند.

عین همین تصویر خیالی از تظاهرات دهها میلیون ایرانی را، مخالفان قسم‌خورده‌ی شاهزاده هم نقش و رنگ می‌بخشند. آنها نیز، که از محبوبیت چشمگیر شاهزاده در سالهای اخیر، از جمله کمپین قبول وکالت رضا پهلوی برای رهبریت، نگران شده‌اند، وعده‌ و مژده‌ی دوردست‌ها را می‌دهند که در فردای ایران، رای راستین و انتخاب شایسته را از دهان و مشت مردم ایران خواهیم شنید! باید پرسید: در حمایت از کی و کدام سازمان؟ برای چه کسی یا چه جریانی اکثریت میلیونی مردم ایران خواهند خروشید که دل مخالفان رضا پهلوی بدان گرم است؟! بدیل این گروه این خواهد بود که مردم ایران در رد و دوری از بازگشت پادشاهی چنین خواهند کرد و در وفای به انقلاب چنین خواهند نمود. با یان وصف، همچنان این یک پرسش ماهویی نیست، بلکه کاملا پراگماتیک و ساخته و بافته بر شرایط دست‌کم دو دهه‌ی گذشته در اپوزیسیون است که موج سنگین مخالفان رضا پهلوی در خیابانهای ایران، با چه انگیزه‌ای به میدان می‌آیند؟

از سوی دیگر، در میدان عمل‌گرایی، اگر قرار است سرانجام «شورایی» از خواص اپوزیسیون خارج‌نشین و در دست اتحادی «سرد» با اپوزیسیون داخل تشکیل گردد، امروز هم می‌پرسیم:

چه زمان و چگونه؟ آیا جز اینست که باور به تاسیس و حرکت چنین شورایی مدام نحیف‌تر شده و می‌شود؟ برای بررسی دلایل این شکست توفیق چند دهه، می‌توان همچنان هزاران برگه‌ی تحلیل و سرزنش و اندرز نوشت! ولی آیا کارسازند؟ از سویی، اگر قرار است در درون ایران، شورایی برای رهبریت مبارزات مردم نطفه بندد و رشد نماید، مقدورات و امکانات چنین شورایی تا چه اندازه درون‌بودگی (بالقوه‌) دارد و می‌توان به آن امید بست؟ از سویی، اگر تنها لحظاتی را به نزاع‌ها و ناهمگونی‌های اپوزیسیون خارج کشور باز گردیم، آیا مخالفان رهبریت شاهزاده، اینچنین شورایی در درون ایران را می‌پذیرند؟ **

جمهوریت‌خواهان موافق و مخالف

در بین جمهوریت‌خواهان یا در زیر سرمجموعه‌ی آنها، گروهی جای گرفته‌اند که امروزه با شعار «نه شیخ نه شاه» خود را معرفی می‌نمایند. این گروه، یکی از محصولهای سالها دیالوگ سیاسی ایرانیان را که؛ امکان تحول دموکراسی در ایران را در زیر یک حکومت پادشاهی باشد، کاملا مردود می‌دانند و از نتیجه‌ی انقلاب سال پنجاه و هفت که سرنگونی رژیم پادشاهی بود، بشدت دفاع می‌کنند. این گروه از همین منظر در طیف مخالفان سخت رضا پهلوی قرار می‌گیرند زیرا او را تنها بدیل سیاسی برای احیای پادشاهی در ایران می‌دانند. این گروه را نمی‌توان یک گروه «غیر ایدئولوگ» در بین جمهوریخواهان دانست زیرا: ۱) پادشاهی را مساوی با دیکتاتوری می‌انگارند و مدل‌های دموکراتیک پادشاهی در جهان را ابدا در بحث خود، مبنا قرار نمی‌دهند. ۲) دفاع محکم آنها از مواضع انقلاب اسلامی ایران، منطقه‌ی خاکستری در بحث سیاسی می‌آفریند، از جمله اینکه عاجز از پالایش خود، هجمه‌ی کلان انقلابیون علیه پدیده‌ای بنام «غربگرایی شاه» و حقانیت فرهنگ مروج اسلامگرایانی چون علی شریعتی و جلال آل‌احمد را مدافع هستند.

گروه بعدی جمهوریت‌خواهان؛ گروهی است که برای آینده‌ی ایران، سیستم پادشاهی را نمی‌خواهد، هرچند سیستم پادشاهی را در ذات خود مستبد نمی‌بیند، اما به سیستم جمهوریت باور دارد. این گروه از یکدستی گروه پادشاهی‌خواهان فاصله‌ی زیادی دارد و طیف‌های بسیاری را در خود جای داده است. هرچند تنوع سیاسی در این گروه بسیار بالاست، اما در این گروه، با توجه به موضوع اصلی این مقاله که جایگاه سیاسی شاهزاده رضا پهلوی است، دو قطب کاملا مشهود وجود دارد:

۱- قطبی که می‌گوید باور به جمهوریت دارد، اما برای بهره‌بری از جایگاه و مقام سیاسی رضا پهلوی جهت سهولت و اداره‌ی دوران گذار ابدا صرف‌نظر نکرده است و بلکه پس از جنبش مهسا، باور بیشتری به این تاکتیک، و همچنین قابلیت و اقبال مردمی رضا پهلوی برای رهبریت مبارزات دوارن گذار یافته است. رشد کمی این گروه بسیار کند بوده است، ولی حرکت تلقی‌های سیاسی بدنه‌ی این گروه به سمت رشد کیفی (خواص) آن، تقریبا پدیده‌‌ای مزمن و زیرپوستی است و اغراق نیست اگر بگوییم این گروه بیشترین تحول را، چه پراگماتیسمی و مصلحت‌گرایانه و چه تفسیری و اثبات‌گرایانه، در طول دهه‌های گذشته در خود رقم زده و می‌زند. بدون شک اعلام موضع اخیر از سوی شاهزاده برای رهبری دوران گذار، از همین روند آهسته اما پویای این گروه سرچشمه یافته است. اگر قدری بدون غرض به این روند بنگریم، باید گفت که باور سخت شاهزاده به کار گروهی و شورایی و دوری از «فردمحوری»، برای این گروه از جمهوریت‌خواهان، مدام عینیت و شواهد بیشتری می‌یابد..

۲ - قطب دیگر این گروه اما، رضا پهلوی را از لحاظ شخصیت، افکار و کارکرد سیاسی فردی کاملا مردود می‌بیند، سیستم پادشاهی را رحِم زایش مجدد استبداد و دیکتاتوری می‌شناسد و طرفداران پادشاهی را گروهی کوچک و گمراه و بدون پشتیبانی مردم و خواص سیاسی ایران می‌داند. در بین جمهوریت‌خواهان، مخالفان رضا پهلوی پرکار هستند و در پهنای رسانه‌های سیاسی و برخوارداری از افراد سیاسی با سابقه، بسیار دست پُری دارند. اینان رضا پهلوی را فردی ناپخته می‌بینند که از کنترل اطرافیان خود و «پادشاهی‌خواهان تندرو» و «سلطنت‌طلبان مستبد»، ناتوان است. همچنین گفته‌ها و نظرات صریح رضا پهلوی در بازبینی او از سیستم پادشاهی، نقش خود در آینده‌ی ایران، عدم تمایل به قبول سمت‌های سیاسی بزرگ آینده، مورد اعتماد این گروه نیست و همواره او را به اسارت در کیش پادشاهی‌‌خواهی و طمع برای کسب قدرت سیاسی مطلقه محکوم می‌نمایند..

ناگفته نماند که در بین این دو قطبِ گروه جمهوریت‌خواهان، طیف‌ها و لایه‌های کلان و خرد فراوانی جای گرفته‌اند. هیچ گروهی در گروه‌های سیاسی ایران پس از انقلاب ۵۷، و بویژه در خارج کشور، شخصیت‌های سیاسی متعدد و نگرش‌های سیاسی متنوع را چون جمهوریت‌خواهان در خود جای نداده است. این گروه بی‌شک از همان روز خروج محمد‌رضا‌ شاه پهلوی از ایران، نطفه بسته و به حیات خود ادامه داده است. امروزه سازمان مجاهدین خلق، چریک‌های فدایی خلق قدیم و جدید، سه حزب بزرگ کردستان ایران، سکولار دموکرات‌ها‌، حزب توده، جبهه ملی‌ ایران، نیروهای ملی مذهبی، جنبش دموکراسی ایران، اتحاد جمهوری‌خواهان ایران و ...، همه خود را تشکل‌های جمهوریت‌خواه معرفی می‌‌نمایند. حتی اصلاح‌طلبان و احزاب صوری داخل ایران نیز بطور تلویحی، تاکنون طرفدار جمهوریت هستند. از این رو، جمع‌بندی‌ها و بسته‌های حاضر سیاسی، در قالب جملات شعارگونه که اینروزها تحویل مردم داده می‌شوند و مبنی بر اینکه «بخش بزرگ و یا ۷۰ درصد مردم ایران پادشاهی‌خواهند»، از دید این قلم، کاملا هدفمند و موذیانه هستند تا شاهزاده را تخریب نمایند و در افق انتخاب سیاسی مردم تعینی ناخوشایند را جای دهند. زیرا شخص شاهزاده به این باور و سادقانه رسیده است که بدون یاری گروه جمهوریت‌خواهان، مبارزه با و بقایای رژیم ملایان کاری بسیار دشوار و دور از منافع مردم در بند استبداد است.

مشروعیت سیاسی -اقبال مردمی یا مشروعیت قانونی

در بالا سعی شد این نکته برجسته گردد که ۱) شاهزاده «بیشترین» محبوبیت خود را مدیون عملکرد سیاسی خود در سالهای اخیر است و انعطاف و دریافت‌های هوشمندانه او در سالهای اخیر، جایگاه او را برجسته کرده است. ۲) بحث مشروعیت قانونی شاهزاده برای رهبری دوران گذار، یکی از اصلی‌ترین نقاط مناقشه و جدل‌های مخلافان و موافقان شاهزاده است و هنوز یکی از پس‌زمینه‌های شعارهایی است که این دو گروه در فضای مجازی و واقعی بدان متوسل می‌شوند تا دیگری را بی‌بنیان نشان دهند. ناگفته نماند که در زیر این تل مناقشات، تمرین دموکراسی و رومداری دیدگاه‌های، مدام دارد تمرین می‌گردد و دورنمای بسی امیدوارکننده برای ایران آینده دارد.

در نگاه به «مشروعیت» رضا پهلوی برای رهبریت، آن بخش از جمهوریت‌خواهان، که استفاده بهینه و مشروط از جایگاه و سابقه‌ی سیاسی رضا پهلوی را روشی درست می‌بینند، هیچ «مشروعیت قانونی» از سوی مردم را برای رضا پهلوی گوینده و پیک نیستند و تنها او را سرمایه‌ی سیاسی مفید و کار‌آمد برای رهبریت دوران گذار بر‌می‌شمارند که از اقبال مردمی هم برخوردار است. آنان اینگونه برنامه سیاسی و پیمان خود با رضا پهلوی را تعریف می‌نمایند، که پس از تشکیل مجلس موسسان، نقش سیاسی بعدی رضا پهلوی توسط و در درون سیستم‌ رقابت‌های سیاسی رقم خواهد خورد. البته باز هم منصف بمانیم که اولین بار این «اظهارات» را از خود شاهزاده شنیده‌ایم - آرامش خیالی برای هرس کردن شاخه‌های نفاق و پراکندگی - تا اپوزیسیون سامانی یابد. شاهزاده این دریافت درست را داشت که اگر بخواهم از زمینه‌ی تاریخی و شخصی خودم برای کمک به مبارزات مردم ایران بهره ببرم، باید که از ماندن در درون یک طیف سیاسی همچون یک حزب سیاسی به بیرون آیم و فراگیر‌تر عمل کنم. پس این گروه لازم می‌بیند که با قبول نقش رهبریت دوران گذار، رضا پهلوی نخستین وظیفه‌ی سیاسی خود را به سرانجام رسانده، می‌رساند، و ادامه‌ی حیات سیاسی او منوط به یک دوران از رقابت‌های سیاسی جدید است. این بخش از جمهوری‌خواهان قبول رهبریت رضا پهلوی را دستاورد برخواسته از اتحاد احزاب و گروه‌های سیاسی می‌بینند.

آن گروهی که مخالف کامل شاهزاده است، ابدا این چینش‌های تئوریک و پراگماتیک را قبول ندارد و از همین‌جا شاهزاده را فردی سیاسی منصوب به استبداد دوران پهلوی‌ها می‌بیند و هیچ شانسی برای او را در سپهر امروز و آتی ایران نه گوینده و نه مشاهده‌کننده است. بلکه استراتژی خودرا محکم سرراست نموده است که با ورود و تشریک مساعی شاهزاده و سلطنت‌طلب‌ها در سیاست، مخالفت باز و علنی دارد و می‌گوید که از سوی مردم ایران، هیچ اقبال و شانسی نصیب شاهزاده و سلطنت‌طلب‌ها نخواهد شد. این گروه جداسازی شاهزاده را از سلطنت‌طلب‌ها یک نیرنگ بزرگ و فریب می‌بیند.

اما، اگر قدری خود را از این فضای پر تشنج و جدل مخالفان و موافقان شاهزاده بیرون بکشیم، و چند قدمی را آنطرف‌تر کنار میز بزرگی برسیم که ماکتی از مناسبات و شرایط سیاسی ایران پس از دوران گذار ساخته شده و همچون شهری مدرن در زیر نگاه‌های ماست! آیا می‌توان اقبال مردمی امروز گروه‌های سیاسی اپوزیسیون را، برای تخمین از مشروعیت سیاسی و قانونی آنها در ایران آینده، موشکافی و تحلیل نمود؟ این ماکت زمانی قابل استفاده است که دوران گذار به پایان رسیده است و قانون اساسی سکولار دموکراتیک جدید به تصویب نمایندگان مردم رسیده باشد.

رویاها و واقعیت‌ها

خوشبختانه، هیچ گروه سیاسی در خارج از کشور، مگر وفاداران به بیت رهبری و لابی‌های جمهوری اسلامی، در این منظر اختلاف بینش ندارند که سیستم سیاسی آینده‌ی ایران، جامعه‌ی سیاسی تکثرگرا و دارای احزاب گوناگون و پلتفرم سیاسی مدرن، همانند کشورهای اروپا خواهد بود. امیدواریم در زمان کوتاهی ایران ما نیز به ثبات ساختار‌های سیاسی کشور همسایه، ترکیه برسد. اگر این همسویی و همگرایی گرد این چشم‌انداز سیاسی، قابل اعتماد است، که هست، پس ماکت مذکور باید چنین بافت سیاسی را در خود جای داده باشد و نمی‌تواند صرف یک مدینه‌ی ایده‌آل سیاسی برشمارده شود. حتما خوانندگان محترم می‌دانند که اگر در پس نتایج یک انتخابات، درصد آرای رقبا به اعداد ۵۱ و ۴۹ تقسیم گردند، این اوج تمکین مردم به وجهه‌ی انعکاس رای مردم در دموکراسی است. یک درصد از آرا از رقیبی به رقیب دیگر می‌رسد. ۵۱ درصد در برابر ۴۹ درصد، با تمکین مخالف‌ها و موافق‌ها، سپهر سیاسی مملکت‌ها را می‌سازد. البته این درصد آرا را برای تقسیم آرا بین احزاب بندرت را و یا اصلا نمی‌توان دید. نزدیکی بسیار زیاد آرا را در انتخابات ریاست جمهوری و یا زمانیکه تنها دو رقیب وجود دارد، و اکثرا در دور دوم رای‌گیری‌ها شاهد هستیم.

در ترکیه، انتخابات رییس‌جمهوری که در سال ۲۰۲۳ برگزار شد، کاندیدهای چهار حزب را به میدان رقابت‌ها آورد. کاندید‌ حزب «عدالت و توسعه»، رجب طیب اردوغان، در دور دوم انتخابات، با بدست آوردن ۵۲ درصد در برای نزدیک به ۴۸ درصد آرا، بر رقیب خود کمال قلیچداراوغلو از حزب «جمهوری خلق» پیروز شد. در آرژانتین رقابت برای کسب مقام ریاست جمهوری با نتیجه‌ی ۵۵، ۷ درصد در برابر ۴۴، ۳ درصد سرانجام یافت. سال ۲۰۲۲ انتخابات ریاست جمهوری در برزیل، لولا داسیلوا با کسب ۵۰، ۸ در صد آرا بر ژائیربولسونالو که ۴۹، ۱۶ درصد آرا را داشت پیروز شد. از این نمونه‌های درصد آرا در کشور‌هاییکه رییس جمهور در سمت رییس دولت عمل می‌کند زیاد داریم.

حال پرسش اینجاست که چرا ما ایرانی‌ها همچنان برای تصویر‌سازی از ایران پس از جمهوری ملایان، و کسب آرا مردم، سیاست‌های مشت محکم و شعار‌های کوبنده را به یکدیگر حواله می‌دهیم یا به بیانی، آرزو می‌کنیم؟ چگونه است که سلطنت‌طلبان، بخشی از پادشاهی‌خواهان و مخالفان مصمم شاهزاده، مدام بر روی این نکته تکیه می‌کنند که فردا، رای مردم مشت محکمی بر دهان مخالف خواهد بود! اینان آیا براستی تصور می‌کنند که مخالفان یا موافقان شاهزاده، با درصد آرایی بالای هفتاد درصد، رقیب را منکوب خواهند نمود؟ اگر برگزاری رفراندومی، بنا به شرایطی که الزامی نماید، صورت گیرد و به درصد آرای بسیار به هم نزدیک، انجامد، پس، از هم اکنون باید منتظر اغتشاش و درگیری‌های خیابانی و تقلبی خواندن نتایج باشیم! زیرا از میان آواها و سیگنال‌های طیف‌های افراطی دو طرف، هیچ نشانه‌ای از اینکه اینان به نتایج متفاوت آرا رضایت دهند، دیده نمی‌شود!

در کشورهایی که رییس‌جمهور نقش و اختیارات سیاسی محدودی دارد و ریاست دولت با نخست‌وزیر هست، درصد آرا بیشتر شکسته می‌شوند و رویاهای ایرانیانی که در خیابانهای کشور، ده‌ها میلیون تظاهرکنندگان را به حمایت از انتخاب خود خیال‌پردازی می‌کنند، بسیار شکننده‌تر و دور از واقعیات هستند. در اکثر کشورهای دموکراتیک جهان، با مشارکت نزدیک به بیش از شش حزب، بیشترین آرا (کرسی‌های مجلس) با درصد‌های زیر ۳۰ درصد از کل آرا، به احزابِ برنده تعلق می‌گیرد.

تصور کنیم، هرچند که می‌توان پیش‌بینی نزدیک به یقین خود را ابراز نمود، در آغاز دوران گذار، بیش از چند ده تشکل سیاسی (حزب) در ایران تاسیس خواهند شد. در طول زمانی کمتر از شش ماه، اقبال مردمی بسیاری از آنها ناچیز بوده و تنها به تعداد انگشتان دست خواهند رسید. سپس در دوره‌ی رقابت‌ها و تلاش برای ورود به مجلس نمایندگان، آرا مردم، اولین گروه نمایندگان را به مجلس خواهد فرستاد. پرسش را اینجا مطرح کنیم: با چند درصد آرا این احزاب «اقبال مردمی» را خواهند چشید؟ از هم اکنون چند حزب را در ایران قابل تاسیس می‌دانیم؟ و چند نام برای آنها می‌توان تصور نمود؟ شکی نیست که سازمان‌ها و تشکلات خارج از کشور، برای خود جایگاه ویژه‌ای را در نظر دارند و به زندگی سیاسی خود نیز ادامه خواهند داد. اما هم آنها و هم مردم می‌دانند که معجزه‌ای برای هیچ کدام در راه نیست و باید در مسیر برگزاری یک انتخابات آزاد و دموکراتیک همراه و شریک باشند. هیجان آفرینی‌های امروز در خارج کشور، هیچ تضمینی برای دهان شیرین پس از نتایج انتخابات در ایران پس از ملایان نیست که نیست.

و باز گردیم به پرسش این نوشتار: چرا مخالفان شاهزاده با روش‌های کاملا غیر دموکراتیک و دور از نظم رایج جهانی، امروز می‌خواهند مانع موفقیت حتمی یا احتمالی او در فردا شوند؟ آگر یقین دارند که او در فردای ایران، اقبال مردمی نخواهد داشت و شکست می‌خورد، این همه تبلیغات منفی و جو‌آفرینی برای چیست؟ موافقان شاهزاده نیز نباید این حق و وعده را به خود بدهند که بازگشت سلطنت و تاج‌گذاری شاهزاده، همانا تصمیم و رخداد حتمی فردا است. آنها نیز هیچ تضمینی ندارند که خواست خود را از هم اکنون همچون مهری بر پای میثاقی نشسته، بدانند و آنرا صد در صدی انگارند. هر دو گروه باید بدانند و بفهمند که در ایران نیز، بر خلاف اجماع سردرگُمان در پشت صندوق‌های رای سالهای اول انقلاب، امروز با تکثر‌ آرا و تعدد احزاب و تشکلات روبرو هستیم. جای شگفتی است که نیروهای عملیات-محور و با سابقه‌ی اپوزیسیون خارج کشور، از جنبش مهسا به بعد، روشی متعامل‌تر و سازنده‌تر را پیش گرفته‌اند؛ سازمان مجاهدین خلق ایران و احزاب کرد، اگر تا هم‌اکنون به بازنگری در استراتژی‌هایشان نرسیده باشند، بزودی خواهند رسید و روند آسیب‌شناسیک درون- سازمانی را دارند می‌پیمایند. اما گروهی از کاربران شبکه‌های اجتماعی، تعدادی صاحب رسانه و بخشی از خواص، هنوز گویی خود را به کوچه‌ی علی چپ می‌زنند و بر طبل استیلای آینده‌ی خود می‌کوبند.

در فردای ایران، شاهزاده رضا پهلوی، اگر برای مقام ریاست جمهوری کاندید شود، به احتمال بسیار زیاد در دور دوم رای گیری‌ها خواهد بود و رای قابل توجهی خواهد آورد. و این را «نه شیخ و نه شاهی‌ها» باید قبل از اینکه دیر شود بفهمند. اگر شاهزاده حزبی را بنیان گذارد، بی‌شک کمتر نه، که بیش از بسیاری از احزاب رقیب، رای خواهد آورد و چه بسا از حزب او نخستین نخست‌وزیر ایران آزاد بیرون آید. شاهزاده اگر تن به شرکت در «رفراندوم احتمالی و بعید» انتخاب بین سیستم پادشاهی مشروطه و سیستم جمهوری بدهد، باز از شانس بالایی برخوردار است. اما مهم اینست که او فرای و ماورای سیستم دموکراتیک زیرساخت‌های ایران آینده عمل و انتخاب ننماید، که اینطورهم نخواهد شد و او قابل اعتماد است.

ایران آینده، باید دموکراتیک و سکولار باشد و خواهد بود. در ایران آینده تکثر ایده‌ها و استراتژی‌های سیاسی از هم اکنون مطلوب و پذیرفته است. راه مردم ایران برای پی‌ریزی یک زیرساختار دموکراتیک سیاسی، راهی سنگلاخی نیست، اما روان و آسان هم نیست. از هم اکنون می‌دانیم که با مشکلاتی از جمله؛ دخالت کشورهای همسایه، هیاهو آفرینی تجزیه‌طلبان، سنگ‌اندازی‌های اسلامیون رحمانی، آشوب‌آفرینی‌هایی از سوی گروه‌های چریکی دیروز که خود را امروز وکیل روند سیاسی ایران می‌دانند، تلاش بقایای لابی‌های جمهوری اسلامی و بازاریابی آقازاده‌های خوش‌سابقه روبرو خواهیم بود. همه‌ی اینها هم و غم‌شان چیزی جز دموکراسی و سکولاریسم است.

آنکه، درد و آرزوی دموکراسی دارد، هوشیار و معتمد و متکی به درک سیاسی نسل جوان ایران، در میدان حضور می‌یابد و بدون هیجان‌آفرینی و سفسطه و شانتاز، نقش خود را برای جای‌یافتن در حزب مناسب و تقویت سیستم تکثر احزاب ایفا می‌نماید.

نقطه

** در بین مخالفان، دیدگاه بهانه‌جویانه و فرافکن بر زبان‌ها می‌چرخد که جنبش مهسا می‌توانست در اپوزیسیون خارج، اتحادی شورایی و بزرگ را رقم زند اما منشور همبستگی و اقدام شاهزاده ضربه‌ای بزرگ را به پروسه‌‌ی تشکیل این اتحاد زد. اگر قرار است با شعار و کنایه، بحث‌های سیاسی را لوث نماییم، این ادعا و ایراد، می‌تواند تا سالها بر دهان مخالفان شاهزاده بگردد و تکرار شود و همچون دیگر کینه‌های قدیم از پهلوی‌ها جاوید بماند. اما، به هر چند و چون، زمان اقرار به جایگاه سیاسی او در اپوزیسیون رسیده است؛ مسعود نقره‌کار چندی پیش در گفتگویی با مهدی نصیری گفت: «من تا همین یکسال پیش اصلا شخص رضا پهلوی را جدی نمی‌گرفتم»! «نقره‌کار» نمی‌تواند ادعا کند که تا یکسال پیش، رضا پهلوی نظر و دیدگاه سیاسی در سطح قبول «نقره‌کار» از خود بروز نداده است. پس «نقره‌کار» هنوز هم اهمیتی به افکار رضا پهلوی نمی‌دهد، اما وزنه‌ی سیاسی او را امروز نمی‌تواند نادیده بگیرد.



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy