Friday, Dec 27, 2024

صفحه نخست » دو نگاه داخل و خارج و انتظار من از آقای رضا پهلوی، ابوالفضل محققی

Abolfasl_Mohagheghi_2.jpgدر یک سو نسل جوان ایران صف کشیده مقابل موزه هنر‌های معاصر و در دیگر سو اپوزیسیون متوهم و سلطنت طلبان مجهول الهویه در جنگ با بی حرمتی صورت گرفته به آرامگاه دکتر غلامحسین ساعدی.
سرزمینی را دوست دارم که در آن کلنک برای ساختن زده شود. ساختن بنائی جهت یاد بود مشاهیر، هنرمندان و فرهیخته گان.
سرزمینی که هنرمندانش بنای رفیع هنر را با خشت جان خود بنیاد نهادند. "پی افکندم من از نظم کاخی بلند که ازباد و بارانش نیاد گزند"

با وجود تعلق خاطرم به جریان چپ که نگاهش به هنر نگاهی طبقاتی بود و هر کار هنری و هنرمند را که نگاهش به هنر خارج از این دایره بود بر نمی‌تافت. به هنری که در واقع مشت اعتراض بود و فاصله انداز طبقاتی ارج می‌نهاد. هنر را به دو دسته درباری و مردمی تقسیم می‌کرد. که در نهایت از هنر چیزی جز شیر بی یال و دم نمی‌ماند.
به شاهنامه اقبالی نداشت. از سعدی تنها چند بیت را می‌پسندید که در چهار چوب این نگاه قرار می‌گرفت. دور شعرهای حافظ خط می‌کشید و تنها چند غزل آن را مورد توجه قرار میداد. نقاشی و پیکرتراشی را در نشان دادن بازوان عضلانی و در هم پیچیده کارگران و کشیدن قایق سگین توسط قایقرانان ولگا کار "رپین" به نمایش می‌نهاد. هنر سوسیالیستی که اتحاد جماهیر شوروی پایه گذار آن بود. نگاه خشک و منجمدی که حتی هنرمندانی مانند گوگوش و فرخزاد را مطرود می‌دانست و مورد نقد تند قرار می‌داد.
در کلیت نگاه جریان‌های چپ نسبت به هنر از زاویه‌ای بود که به قول خودشان در راستای نشان دادن ستم دستگاه حاکمه بود. مسلما چنین نگاه خشگ و یک بعدی نمی‌توانست پیام اصلی هنر را که امری فرا طبقاتی است ببیند و قبول کند. قبول کند که تاریخ وفرهنگ یک سرزمین را مجموعه زیبائی از در هم آمیزی نگاه‌های متفاوت اما در نهایت منعکس کننده حسیات و عواطف یک ملت، یک تاریخ می‌سازد! که به صورت موسیقی نظم، نثر، نقاشی، هنر معماری، پیکر تراشی و... توسط هنرمندان آفریده می‌شود و گلستان وطن را جلوه‌ای از هزاران رنگ و نوا می‌بخشد.
فرهنگ مردم را غنا می‌دهد، همدلی می‌آفریند، از خشونت جامعه می‌کاهد، نگاه مردم را وسعت می‌بخشد، مدارا گری وتعامل با یک دیگر را می‌آموزد. امری که پایه‌های فرهنگی دموکراسی ویک جامعه دمکرات را می‌سازد.
آنچه که امروز دمکراسی غربی شمرده می‌شود از نظر من بخش زیادی ماحصل چنین نگاه و کار بزرگ هنرمندانی است که نگاه احساسی وادراکی یک جامعه را نسبت به گوناگونی جلوه‌های حیات وتنوع آن با نگاه‌های متفاوت با تولرانس وسیع بنمایش نهادند.
اما ما جریان روشنفکری ایران چنین نکردیم. مرز‌های ایدولوژیکی ما چنان سخت و غیر قابل نفوذ بود که هرگزاجازه باز گشودن دریچه‌ای، مگر یک سوراخ محدود به هنروهنر مندان خاص نداد. هم از این رو با تمام تحولات هنری که در ایران آن دوره اتفاق می‌افتاد بیگانه بودیم وتا امروز هم بیگانه هستیم.
ما هرگز ساخته شدن و گشوده شدن موزه‌های بزرگ و متنوع از موزه ایران باستان، موزه هنر‌های معاصر، موزه فرش، موزه آبگینه تا موزه عباسی، تئاتر شهر، تالار رودکی، کانون هنری کودکان و نوجوانان راه اندازی گروه‌های سیار هنری برگزاری جشن هنر شیراز در چنان سطح بین المللی را ارج ننهادیم. چرا هرگز قادر نبودیم جنبه‌های مثبت در کار آن رژیم را ببینم!
ارج بگذاریم تلاش خانم فرح پهلوی را جهت ارتقا بخشیدن به فرهنگ و هنر کشور که سود برندگان اصلی آن بی شک عموم مردم بودند و در صورت تداوم مسلما منجر به ارتقا سطح فرهنگی مردم می‌گردید و این فاجعه کوتوله‌های تاریخی حداقل با این ابعاد بر کشور نازل نمی‌شد.
بلعکس تا همین امروز این جریان اپوزیسیون پراکنده مترصد و دنبال فرصت است که عملی ناشایست منتسب به جریان سلطنت طلبی ولو با ده‌ها شائبه مشکوک مانند بی حرمتی به آرامگاه نویسنده‌ای بزرگ چون ساعدی صورت بگیرد. تا با بوق و کرنا در آن بدمند و آن را آئینه تمام نمای چهره سلطنت طلبان بخصوص شخص رضا پهلوی و خانم فرح دیبا تلقی نمایند.
بی آنکه لحظه‌ای تعمق کنند که چنین امری، چنین فضائی، قبل از هر چیز به سود چه کسی تمام می‌شود؟
چنین عمل مشکوکی دودش به چشم چه کسانی می‌رود؟
چه اتفاقی افتاده که در روز‌های اخیر که رژیم جمهوری اسلامی در ضعیف ترین دوران حکمرانی سرکوبگرانه خود قرار گرفته و شرایط مبارزه پیش از هر زمان خواهان هم گامی و هم یاری مجموعه مخالفان حکومت اسلامی است. یکی در سیمای سلطنت طلب دو آتشه اما مجهول چنین کلیپی را منتشر می‌کند؟ دیگری در سیمای یک مجری و آن دیگر در چهره یک فیلسوف چهره سوال برانگیزی از خانم فرح دیبا طرح می‌کنند!
کاسه‌ای می‌شکنند تا فضا را به شدت عصبی کنند تا جهان به کام کاسه لیسان گردد.
آیا به راستی جای سوالی برای این اپوزسیون همه چیز دان نیست؟ آیا در تمامی این کشاکش که همه مو از ماست بیرون می‌کشند. کسی نیم نگاهی به صف طولانی و کیلومتری عمدتا نسل جوان ایران انداخت که مقابل موزه هنر‌های معاصر که عمدتا با نام خانم فرح پهلوی و نقش او در ساختن و جمع آوری مشهورترین کار‌های نقاشی نقاشان بزرگ جهان گره خورده صف کشیده بودند. نمایش معنی داری از رویکرد یک نسل در ارزش گذاری به تلاش خانم فرح پهلوی و دهن کجی به حکومت آسلامی. انداختن واهمه از محبوبیت خانم فرح دیبا. حال جواب آن مخدوش کردن این محبوبیت از طرف یک فرد مشکوک.
آیا جا ندارد که آقای رضا پهلوی و خانم فرح دیبا که همیشه چهره‌ای محترم در عرصه فرهنگی و هنری این سرزمین داشته به طور مشخص نسبت به این بی حرمتی صورت گرفته در مورد نویسنده‌ای بزرگ "هر چند با اختلاف سلیقه" موضع گرفته و با محکوم کردن این عمل نشان دهند که واقعا طرفدار هنر و هنرمندان ایرانی بوده و هستند! حتی با وجود اختلاف نظر! نشان دهند که ارزش کار نسل جدید ایران که نگاهی فراطبقاتی و باز نسبت به امر هنر و هنرمند دارند را درک می‌کنند و احترام می‌گذارند. متقابلا این وظیفه بر گردن اپوزیسیون متنوع از جمهوری خواه گرفته تا جریان چپ است که برخوردی دقیق بر پایه درک از کار اغتشاش گرانه عمال رژیم و آلوده ساختن فضای ایجاد شده برای لطمه زدن به یک همگامی مشترک در فضای امروز داشته باشند. امری که میزان درک و پایبندی اپوزیسیون را در حراست از هنرمندان موجود و میراث هنرمندان گذشته نشان می‌دهد. این حداقل کاری است در مقطع کنونی که می‌تواند نقش و بازیگری مخرب رژیم و عوامل رژیم و طرفداران متعصب و دو آتشه‌ای که با عملکرد خود هیزم در کوره حکومت اسلامی می‌اندازند و از کشمکش این دو جریان بهره برده و با دم خود گردو می‌شکنند را خنثی ساخته و خود قدمی باشد در تلطیف نگاه به یکدیگر و زمینه ساز یک هم گامی ملی.

ابوالفضل محققی
*



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy