Friday, Dec 27, 2024

صفحه نخست » آینده تاریک جمهوری اسلامی و روزهای روشن منطقه؟ مهرداد خوانساری

Mehrdad_Khansari.jpgبه نظر می‌رسد که کابوس‌های وحشتناک ایران پس از وقایعی که از حمله حماس در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ در خاورمیانه رخ داده، به واقعیت پیوسته است.

با وجود آنکه ایران از همان ابتدا محتاط بود تا از عبور از برخی خطوط قرمز که می‌توانست موجب تشدید درگیری‌ها بین این کشور، حزب‌الله و اسرائیل شود، جلوگیری کند، اکنون مشخص است که این هدف مهم محقق نشده است.

علاوه بر این، تمامی سناریوهایی که بر اساس تحلیل‌های دقیق ایران برای پیش‌بینی توقف جنگ در غزه از طریق اعمال فشارهای داخلی و بین‌المللی بر نتانیاهو طراحی شده بود، به شکست انجامید و نتیجه‌ای که از دید ایران «بدترین حالت ممکن» تلقی می‌شود، رقم خورد.

در حقیقت، طی ۱۴ ماه گذشته، حکومت اسلامی امیدوار بود که عواملی همچون فشارهای مختلف داخلی و بین‌المللی بر دولت اسرائیل بتوانند مسیر وقایع را تغییر دهند. این عوامل شامل فشارهایی بود که از سوی اسرائیلی‌های معترض برای بازگرداندن گروگان‌ها اعمال می‌شد، تا نهادهای بین‌المللی نظیر دادگاه بین‌المللی کیفری (ICC) و دادگاه بین‌المللی دادگستری (ICJ) که پرونده‌ای علیه اسرائیل به اتهام نسل‌کشی مطرح کرده بودند، و یا حتی درخواست‌های پشت‌پرده‌ای که توسط دولت بایدن و برخی متحدان اروپایی او مطرح شده بود.

اما علی‌رغم تمام این تلاش‌ها، دولت اسرائیل با عزم راسخ و بدون هیچ‌گونه سازش، در تلاش خود برای تضعیف حماس و حزب‌الله برای چندین سال آینده موفق عمل کرد و ایران نتوانست اهداف خود را محقق کند.

در نتیجه، استراتژی ایران که ابتدا توسط سردار سپاه پاسداران، قاسم سلیمانی، طراحی و اجرا شده بود و از طریق «محور مقاومت» به عنوان خط دفاعی پیشرفته متشکل از شبه‌نظامیان نیابتی یا بازیگران غیردولتی ایجاد شده بود، اکنون فروپاشیده است.

پیش از جنگ لبنان و سقوط اسد در سوریه، ایالات متحده و برخی متحدان غربی آن قبلاً درگیر رویارویی مستقیم نظامی با برخی از متحدان نیابتی ایران، نظیر حوثی‌ها در یمن (به‌ویژه پس از آغاز کارزار آن‌ها علیه حمل و نقل بین‌المللی در دریای سرخ) یا شبه‌نظامیان عراق و سوریه بودند که گهگاه به پایگاه‌ها یا نیروهای آمریکایی در این کشورها حمله می‌کردند. با این حال، تنش‌ها زمانی به اوج رسید که رویارویی مستقیم با «گوهر تاج سیاست نیابتی ایران»، یعنی حزب‌الله، با حملات بی‌امان هوائی اسرائیل همرا ه با حمله زمینی آنکشور به جنوب لبنان آغاز شد.

بدون شک، شیوه قاطعانه ‌ای که در آن رهبران حزب‌الله در پی بمباران‌های «پیجر» همراه با مراکز فرماندهی و کنترل آن‌ها و انهدام بیشتر ذخایر موشک‌ها و راکت‌هایشان توسط اسرائیل به دستور بنیامین نتانیاهو کشته شدند، یک نقطه عطف بزرگ بود.
ایران، شاید عمدتاً به دلایل حفظ آبرو نزد متحدان نیابتی خود، در دو مورد جداگانه اقدام به حملات موشکی مستقیم علیه اسرائیل کرد (در ۱۳ آوریل و ۱ اکتبر ۲۰۲۴). این حملات باعث شد که اسرائیل در ۲۵ اکتبر حملات تلافی‌جویانه دقیقی را علیه حدود ۲۰ هدف مهم در سراسر ایران انجام دهد که شامل تأسیسات مرتبط با برنامه‌های پهپادی و موشکی ایران و شبکه پدافند هوایی بود (با یک کشته غیرنظامی و چهار سرباز کشته شده) و ایران را در برابر حملات هوایی بعدی به‌طور کامل آسیب‌پذیر کرد.

این شکست‌ها برای رژیم اسلامی در تهران با فروپاشی سریع دولت بشار اسد در سوریه به شکل غیرقابل باوری تشدید شد. حفظ اسد در قدرت در دمشق، سنگ بنای سیاست خارجی ایران در منطقه بود که برای آن نه تنها میلیاردها دلار هزینه کرد بلکه جان بیش ازیکهزار افسر سپاه پاسداران و هزاران شبه‌نظامی شیعه‌ مزدور که از افغانستان و پاکستان استخدام شده بودند، نیز قربانی شد.
مهم‌تر از همه، این شکست‌ها نشان‌دهنده یک عقب‌گرد بزرگ برای روند صعودی است که اسلام بنیادگرا از زمان انقلاب اسلامی به رهبری آیت‌الله روح‌الله خمینی در سال ۱۳۵۷ تجربه کرده بود.
برای نخستین بار در ۴۵ سال گذشته، بنیادگرایان رادیکال - چه سنی مانند حماس که مرتبط با اخوان‌المسلمین است، و چه شیعه مانند حزب‌الله که دست‌پرورده جمهوری اسلامی است - ضربه‌های شدیدی را متحمل شدند که به تضعیف پیام و قدرت آن‌ها انجامید؛ قدرتی که همیشه به‌وسیله آن دشمنانشان را تحت فشار قرار داده بودند.

از این رو، اکنون فرصتی واقعی پیش آمده است - اگر به درستی استفاده شود - برای کشورهای عربی معتدل و آینده‌نگر تا به تدریج وارد صحنه شوند و خلأی را پر کنند که ناگهان توسط یک رهبر مصمم اسرائیلی که در برابر تمامی انتقادات داخلی و بین‌المللی ثابت‌قدم باقی ماند، به آن‌ها هدیه شده است.

معنای این وضعیت برای جمهوری اسلامی

امروز، جمهوری اسلامی با دوره‌ای بسیار چالش‌برانگیز روبروست که شاید حتی بیشتر از تهدید وجودی‌ای باشد که در جریان جنگ ایران و عراق با آن مواجه بود.
این موضوع به دلایل زیر است:
• در نتیجه تمام شکست‌های اخیر، روحیه رژیم هیچ‌گاه به این اندازه پایین نبوده است.
• همچنین، رژیم - که بیش از هر زمان دیگری غیرمحبوب است - با مجموعه‌ای بی‌سابقه از مشکلات اجتماعی، اقتصادی و سیاسی روبروست که با فروپاشی سیاست‌های منطقه‌ای‌اش تشدید شده‌اند.
• هرچند رژیم می‌تواند به این تسلی یابد که قدرتش به دلیل نبود اپوزیسیونی معتبر تحت تهدید فوری نیست، اما با این وجود بیم دارد که این خلأ ممکن است ناگهان با کمک و دخالت عوامل خارجی پر شود، به‌ویژه اکنون که نیروهای نیابتی منطقه‌ای‌اش دیگر قادر به مقابله با ایالات متحده و متحدانش در خارج از مرزهای ایران به‌شیوه‌ای که طی دو دهه گذشته انجام می‌دادند، نیستند.
• از این رو، آن‌ها نگرانند که طی ماه‌های آینده، تمامی تمرکز مخالفان بین‌المللی‌شان که پیشتر در مقابله باجمهوری اسلامی در منطقه بود، به تدریج به درگیری مستقیم با خود رژیم - مطابق با خواست و احساسات اکثریت مردم - در داخل کشور معطوف شود.
• دولت پنهان زیر نظر خامنه‌ای به خوبی آگاه است که نمی‌تواند اقتصاد ایران را به شیوه‌ای معنادار یا پایدار بهبود بخشد (برای مثال، از طریق رفع تحریم‌ها یا جذب سرمایه‌گذاری مستقیم خارجی) تا زمانی که خطوط ایدئولوژیک رژیم به شکل فعلی باقی بمانند - یعنی رژیمی که نماد آن از یکسو ضدیت بنیادین با آمریکا و اسرائیل است، ‌ و از سوی دیگر به حساب نیاوردن مردم ایران و بی توجهی به اراده و خواسته آنان.
• در جبهه داخلی، مشروعیت رژیم به‌طور مداوم توسط نمایش‌های مداوم اعتراضات و مقاومت مردمی به چالش کشیده می‌شود. جدیدترین این چالش‌ها، بحران اجتماعی ناشی از تصویب «قانون حمایت از خانواده از طریق ترویج فرهنگ عفاف و حجاب» است که قرار بود در ۱۳ دسامبر ۲۰۲۴ اجرایی شود.
• این قانون امکان اعمال مجازات اعدام برای فعالیت‌های مسالمت‌آمیز علیه قوانین اجباری و تبعیض‌آمیز حجاب را فراهم می‌کرد.
• با این حال، به دلیل ترس از ناآرامی‌های جدی داخلی، مسعود پزشکیان از امضای این قانون خودداری کرد و در عوض برای آرام کردن خشم عمومی و خرید زمان بیشتر، آن را به شورای عالی امنیت ملی ارجاع داد.
• در یک مورد دیگر که به‌وضوح نشان‌دهنده مقاومت در برابر قوانین و اقدامات سرکوبگرانه ضدزن از سوی تندروهای نزدیک به رهبر بود، یک خواننده زیرزمینی ایرانی به نام «پرستو احمدی» و دو عضو گروهش در استان مازندران در شمال ایران در ۱۳ دسامبر پس از اجرای زنده بدون حجاب در یوتیوب بازداشت شدند. اما با توجه به فشارهای متعدد بر رژیم، او یک روز بعد آزاد شد و قوه قضاییه اعلام کرد که در آینده اقدام «مناسب» علیه احمدی و گروهش انجام خواهد داد.
• چالش جدی دیگر در برابر اقتدار و مشروعیت رژیم در این زمان، ناتوانی در حفاظت از محیط زیست و تأمین نیازهای روزانه انرژی جمعیت ایران است.
• تهران، با بیش از ۱۵ میلیون نفر جمعیت در طول روز، از ترافیک سنگین و آلودگی شدید رنج می‌برد. یکی از دلایل اصلی آلودگی، استفاده از وسایل نقلیه قدیمی با سوخت‌های بی‌کیفیت است. سوخت تولیدی ایران کیفیت پایین‌تری نسبت به استانداردهای جهانی دارد.
• این مشکلات آلودگی با عوامل دیگری مانند مهاجرت بی‌رویه و صنعتی‌شدن فزاینده تشدید شده‌اند و منجر به آلودگی بالاتری شده‌اند.
• وضعیت بدتر آلودگی به حدی رسیده است که اخیرا روزنامه «سازندگی» در صفحه اول خود تنها تصویری از آسمان سیاه تهران منتشر کرد. تهران اکنون در سال ۲۰۲۴ به‌عنوان آلوده‌ترین شهر جهان شناخته شده است!
• علاوه بر این، ایران با نزدیک شدن به ماه‌های زمستان با کمبود انرژی گسترده‌ای روبروست. بع این دلیل، مدارس، دانشگاه‌ها، ادارات دولتی و بانک‌ها در مناطق مختلف از تهران تا آذربایجان غربی تعطیل شده‌اند، در حالی که ماه‌های سخت زمستان هنوز در پیش است.
• کمبودهای ایران در بخش‌های حیاتی مانند برق، آب، نفت و بنزین به اندازه‌ای است که رئیس‌جمهور ایران در ۱۳ دسامبر در دانشگاه شریف به دانشجویان هشدار داد که اگر مصرف انرژی کنترل نشود، زمستان سختی پیش رو خواهد بود. کارشناسان انرژی پیش‌بینی کرده‌اند که ممکن است ایران به دلیل زیرساخت‌های ضعیف، ذخایر محدود سوخت مایع و سیستم‌های گاز به برق بیش از حد تحت فشار، با خاموشی ۴۰ درصدی روبرو شود.
• به‌رغم اینکه ایران صاحب برخی از بزرگ‌ترین ذخایر گاز طبیعی جهان است، رژیم کنونی نمی‌تواند به‌هیچ‌وجه شکاف سرمایه‌گذاری ۲۵۰ میلیارد دلاری در بخش نفت و گاز و ۱۹ میلیارد دلاری در زیرساخت برق را پر کند.

نتیجه‌گیری

پیش‌بینی اینکه رژیم اسلامی تا چه حد می‌تواند با تمام مشکلاتی که با آن روبروست مقابله کند، بسیار دشوار است.
اما رژیم می‌تواند به طور موقتی از این حقیقت که فقدان یک «اپوزیسیون» معتبر - به‌ویژه در داخل ایران - که بتواند جایگزین آن شود، کمی دلگرم شود.
با این حال، روحیه رژیم به‌شدت آسیب دیده است، به‌ویژه با از دست دادن شخصیت‌هایی مانند حسن نصرالله، اسماعیل هنیه و یحیی سنوار که همگی توسط اسرائیل کشته شده‌اند، و همچنین کنار رفتن شریک دیرینه‌اش، بشار اسد از قدرت. کنار رفتن اسد به معنای پایان بیش از ۴۰ سال روابط نزدیک ایران با دولت سوریه و سرمایه‌گذاری‌های عظیمی است که احتمالاً به روابطی پرتنش‌تر با جانشینان او، تقویت‌شده توسط ترکیه و قطر، در ماه‌های آینده تبدیل خواهد شد.

اما رژیم تلاش خواهد کرد که مقابله کند: اکنون گمان می‌رود که آنها به نقطه‌ای نگاه خواهند کرد که آن را «نقطه ضعف اعراب در منطقه» می‌دانند، که به‌زعم آنها اردن است (کشوری در بحران با نیروهای سیاسی اسلام‌گرای ناراضی در صحنه) و احتمالا سعی خواهند کرد از این طریق خود را احیا کنند. بنابراین، این منطقه‌ای است که باید مورد توجه قرار گیرد.

در نتیجه تمام این شکست‌های سیاسی، پرونده هسته‌ای به‌طور ناخواسته به تنها ابزار واقعی مذاکره در برابر غرب برای رژیم تبدیل شده است.
تصور می‌رود که استراتژی ایران این خواهد بود که تلاش کند تا از طریق از میان بردن نگرانی‌های غرب مبنی بر اینکه رژیم ممکن است به دنبال توانایی تسلیحات هسته‌ای باشد، تا جایی که می‌تواند امتیاز به دست آورد.
اگرچه تلاش برای دستیابی کامل به بمب (گزینه‌ای که بی‌شک از سوی تندروهای نزدیک به خامنه‌ای پیشنهاد شده است) گزینه دیگری است، اما رهبری به‌خوبی آگاه است که دنبال کردن چنین سیاستی برای به دست آوردن سلاحی که نمی‌توانند از آن استفاده کنند - به‌ویژه با حضور ترامپ در واشنگتن - ممکن است به بمباران تمام تأسیسات هسته‌ای (و شاید نفتی) ایران منجر شود، که ایران هیچ دفاعی در برابر آن نخواهد داشت، چه توسط آمریکا یا اسرائیل یا هر دو.
بنابراین، این گزینه‌ای نیست که رژیم حسابگر بخواهد آن را اجرا کند، چراکه پس از هرگونه حمله‌ای از این دست، ایران آسیب‌پذیرتر و ضعیف‌تر خواهد شد، هرچند ممکن است همچنان کنترل کلی کشور را حفظ کند ولی عمرش به مراتب کمتر خواهد شد.

حدس این است که رژیم تلاش خواهد کرد تا «کارت دیپلماسی» را به‌طور کامل‌تری بازی کند و از افرادی مانند پزشکیان و ظریف برای آغاز تعامل با اروپا و در نهایت با آمریکا استفاده کند.

در این رابطه، این تصور در میان آنها وجود دارد که دونالد ترامپ شخصی است که می‌توانند با او به توافق برسند، اگر مسئله هسته‌ای را خنثی کنند و هرگونه حرکت به سمت تسلیحاتی شدن را کنار بگذارند.

آنها آگاه هستند که نه چین و نه روسیه نمی‌توانند در یک بحران جدی با غرب به‌طور واقعی به آنها کمک کنند، اگر اوضاع وخیم‌تر شود.
رژیم اسلامی به‌خوبی درک می‌کند که غرب و تمام استعمارگران سابق همیشه همه‌چیز را در ازای هیچ می‌خواهند. بر اساس این درک، آنها سعی می‌کنند اوضاع را سخت و پیچیده نشان دهند - با این باور که ایالات متحده (یا متحدان غربی آن) تمایلی به ورود به یک ماجراجویی جدید و پرهزینه علیه ایران نخواهند داشت (مانند آنچه در عراق و افغانستان انجام دادند)، مگر اینکه منافع حیاتی آنها تهدید شود.
واقعیت اینجاست که اگر رژیم بتواند ترامپ را در مورد نیت‌های هسته‌ای خود راضی کند، ایران هیچ تهدید واقعی دیگری برای منافع آمریکا یا غرب در منطقه ایجاد نمی‌کند، به‌ویژه اکنون که شرکای نیابتی آن بطور جدی تضعیف شده‌اند.

در نتیجه، صرف‌نظر از همه این مسائل، زندگی برای رژیم اسلامی و حتی بیشتر برای جانشینان خامنه‌ای (بر خلاف او که افقی فراتر از چند سال ندارد) دشوار خواهد بود، زیرا که آنها باید بدون منابع کافی، با مشکلات عظیمی برای ۳۰ تا ۴۰ سال آینده روبرو شوند.

یک سال پیش از سقوط شاه، هیچ‌کس سقوط او را پیش‌بینی نکرد. دو هفته پیش از سقوطش، هیچ‌کس فکر نمی‌کرد که اسد راهی مسکو خواهد بود. بنابراین، هیچ‌کس واقعاً نمی‌داند که رژیم اسلامی تا چه مدت می‌تواند این بازی را ادامه دهد، هرچند احتمال بقای نهایی آن پس از خامنه‌ای را بویژه در صورت شکل گیری یک نیروی مقاوم معتبر در درون کشور را نمی‌توان زیاد ارزیابی کرد.

مهرداد خوانساری
پایان سال ۲۰۲۴ میلادی



Copyright© 1998 - 2025 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy