اگر نیروها و افراد و جریانات شرکت کننده در یک مبارزه سیاسی را بردارهایی فرض کنیم که دراندازههای متفاوت جهت رسیدن به اهداف سیاسی تعیین شده در حرکت هستند، میزان تاثیرگذاری و موفقیت آن جنبش سیاسی را هم میتوان بر اساس جمع حاصل از این مجموعه بردارها محاسبه نمود. بر پایه شبیه سازی این قانونمندی فیزیکی با حرکت اجتماعی-سیاسی، میخواهیم به بررسی مبارزات سیاسی دوران قبل و بعد از انقلاب بپردازیم و چرایی همسو نبودن بردارهای سیاسی مبارزه با رژیم جمهوری اسلامی را مورد بررسی قرار دهیم.
منظور از این نوشته ارزش گذاری و یا صحه گذاشتن بر مبارزات دوران قبل از انقلاب و الگوبرداری از آن مبارزات و اهداف و نتایج آن نیست. در این نوشته ما بدون وارد شدن به چرایی مبارزه با رژیم پهلوی و بررسی شرایط تاریخی و سیاسی آن دوران، تنها به این نکته خواهیم پرداخت که چرا مبارزه بر علیه نظام پادشاهی همسو و یکپارچه بود و مبارزه بر علیه رژیم جمهوری اسلامی پراکنده، غیر همسو و غیر موثر است. چرا بردارهای مبارزه با رژیم پهلوی همسو بود و بردارهای مبارزه با رژیم جمهوری اسلامی نا همسو است. چرا تفاضل بردارهای مثبت و منفی و یا برآورد بردارهای هم جهت و غیر هم جهت، در مقابله با رژیم سلطنتی به شدت مثبت بود و برآورد این بردارها بر علیه رژیم جمهوری اسلامی صفر و یا حتی منفی است.
بررسی فضای سیاسی ایران و روشنفکران در دوران ۳۷ ساله حکومت محمدرضا شاه پهلوی، نشان میدهد که از بعد از ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و با تثبیت مرحله به مرحله اقتدار سیاسی حکومت پادشاهی از یک طرف و انسجام روشنفکران و مبارزان سیاسی از طرف دیگر، یک جبهه متحد از اپوزیسیون، متشکل از نیروهای مارکسیت، مسلمانان راستگرا و چپ گرا وملی گریان، بر علیه حکومت پهلوی شکل گرفت. این افراد و جریانات متنوع فکری صرف نظر از اختلافات عقیدتی و عملی و گاه حتی استراتژیکی، در جبههای واحد بر علیه محمدرضا شاه مبارزه میکردند. این اپوزیسیون به شدت متضاد در نظرگاههای فکری و عملی، بدون جمع شدن در یک سازمان، انجمن و یا جبهه واحد و بدون هیچگونه قرارداد نوشته یا نانوشتهای، در مسیر مبارزه با حکومت پهلوی، متحد و یک صدا عمل میکردند. به ندرت میتوان به یاد آورد که فردی یا گروهی بر علیه فرد یا گروه دیگری اعلامیههای تخریبی صادر کرده باشد ویا افکار و اعمال دیگرفرد و یا دیگرگروه را به چالش کشیده باشد. رادیکال ترین مبارزان مارکسیست یعنی چریکهای فدایی خلق پیرو مشی مسلحانه چریکی و راست ترین مبارزان مارکسیست یعنی تودهایهای ضد مبارزه چریکی، به استثنای تحلیلهای درون گروهی خود، هیچگاه به ناسزاگویی افراط گرایانه علنی برعلیه یکدیگر نمیپرداختند. مجاهدین خلق نیزبه عنوان رادیکالترین گروه مسلمان که تضاد فکری عمیقی با انجمن موتلفه، فدائیان اسلام و آخوندها و حتی نهضت مسلمانان مبارز و شریعتی داشتند، هیچگاه به صورت علنی به تخریب و ناسزاگویی علیه هم نپرداختند. مسلمانان و مارکسیستها نیز بدون درگیر شدن به تضادهای فکری و ایدئولوژیکی، سمت و سوی مبارزه اشان حکومت پهلوی بود و حتی در خونین ترین و خطرناکترین واقعه آن سالها یعنی برخورد خونین و غیردموکراتیک تقی شهرام در درون سازمان مجاهدین و علیرغم تلاشهای نیروهای موتلفه به منظور تغییر جهت مبارزه، از رودررویی با یکدیگر و تغییر جهت بردارهای نیروهای مبارز جلوگیری نمودند.
اما متاسفانه بخش بزرگی از همان روشنفکرانی که روزی با حداکثر همگرایی و انعطاف، عمل میکردند، امروز در مقابله با یکی از خشن ترین حکومتهای تاریخ و در حالیکه این رژیم بطور فزایندهای در حال ارتکاب جنایت و قتل و کشتار و بر باد دادن سرمایههای انسانی، اقتصادی، سیاسی و بین المللی و نابود نمودن امنیت و اعتبار جهانی ایران و ایرانیان است، ناهمگرا، ناهمسو و بی نهایت متضاد و متفرق عمل میکنند. در حالیکه در چنین شرایطی انگیزه هر مبارز دموکرات و صلح طلبی که دلی در گروه آزادی و آرامش ایران و مردم ایران دارد، بایستی یک جهته کردن تمام بردارهای مبارزه برای سرنگونی چنین حکومت پلیدی، باشد، بیش از همیشه بردارها غیر هم جهت و عموما در جهت مخالف همدیگر است.
چراییهای همگرایی و ناهمگرایی اپوزیسیون در قبل و بعد از انقلاب را میتوان در موارد زیر خلاصه نمود. این شاید به ما کمک خواهد کرد تا با درس گیری از گذشته به مبارزه موثر و همسو با جمهوری اسلامی بپردازیم:
۱- اثرات روانی برجا مانده از کودتای ۲۸ مرداد و برکناری دولت دکتر مصدق، روشنفکران را ناخواسته در تعارض آشکار با آمریکا و شخص محمدرضا شاه قرار داد. آنها که خود را شکست خورده در مقابل اتحاد شاه و آمریکا میدیدند در صدد جبران شکست و بازگشت به اهداف دولت مصدق بودند. در این میان وجود جنبشهای آزادی بخش در سراسر دنیا و مبارزه آنها با حکومتهای مستبد خود و همچنین نهادینه شدن شعارهای ضد امریکایی توسط حزب توده، مبارزه با حکومت محمد رضا شاه به عنوان حکومت مورد حمایت آمریکا، را به بخش جدایی ناپذیر مبارزه با آمریکا بدل کرده بود و همه روشنفکران را حول شعار مبارزه با آمریکا از طریق مبارزه با محمد رضا شاه به وحدت فکری و عملی رسانده بود.
۲- عدم وجود فضای آزاد سیاسی در دوران قبل از انقلاب امکان بروز اختلافات در میان روشنفکران و مبارزان را به حداقل رسانده بود. همانگونه که به همین دلیل در شرایط فعلی و در فضای خفقان سیاسی جمهوری اسلامی که ماهیتا تفاوت چشم گیری با فضای سیاسی قبل ار انقلاب دارد، درگیری و کشمکش سیاسی در میان اپوزیسیون داخل کشور در مقایسه با اپوزیسیون خارج کشور بسیار کمتر و هماهنگی مبارزاتی بیشتر و بردارهای مبارزاتی همسوتر است. بر مبنای همین تحلیل میتوان مشاهده نمود که هرچند اختلافات درون کنفدراسیون دانشجویان خارج کشور که در فضای آزاد آمریکا و اروپا بودند در مقایسه با مبارزان داخل کشور بیشتر و جدی تر بود اما تفاضل بردارهای مبارزه همچنان مثبت و یک سویه بود.
۳- پیشرفت و تحولات تکنیکی در زمینه ارتباطات و خبررسانی و وجود امکانات وسیع و دستگاههای مدرن برای ثبت لحظههای تاریخی و انتشار آنها در فضای مجازی، موجب زیر ذره بین قرار گرفتن زندگی فردی و سیاسی افراد و گروهها و فراهم شدن امکانی مناسب برای نقد و سپس درگیری و کشمکشهای سیاسی گردیده است. چیزی که در دوران قبل از انقلاب بی نهایت محدود بود و شخصیت فردی و اجتماعی و سیاسی افراد و گروهها در هالهای از تقدس و دور بودن از خطاها و اشتباهات قرار داشت.
۴- تجربه تلخ هیولایی بنام خمینی که با همکاری و تایید و یا سکوت و بی تفاوتی تمام شخصیتها و گروههای سیاسی به قدرت رسید و یکی از وحشتناکترین دیکتاتوریهای تاریخ ایران را بنا نهاد، اپوزیسیون و بویژه نسل فعال در وقوع این اشتباه تاریخی را، بسیار محتاط و غیر قابل انعطاف نموده است. و این انعکاسی غیر هوشمندانه و درسی وارونه از آن اشتباه تاریخی است، تا نتیجه بلافصل آن فرو ریختن اعتماد و همدلی در میان اپوزیسیون و ورود آنها به چرخه سرعت گیرنده ضدیت و تعارض باشد. اپوزیسیون به جای جبران اشتباهات گذشته و شتاب بخشیدن به پروسه سرنگونی رژیم که تنها در اتحاد و همگرایی بیشتر میسر میشود، ترس آلود و محافظه کارانه به دشمن تراشی و بی اعتمادی روی آورده است.
۵- پیش داوریهای نهفته در اذهان و شکل گرفته در طول تاریخ مبارزات، و همچنین اشتباهات و خطاهای سیاسی و اجتماعی افراد و گروههای سیاسی در طی مبارزه طولانی با رژیم جمهوری اسلامی وجهی دیگر از علل ناهمسوییها و عدم اعتمادها است. در این راستا طولانی شدن مبارزه و امکان بروز خطاها و در معرض دید قرار گرفتن عملکرد افراد و گروهها، مبنایی است برای بی اعتمادی و به زیر سئوال کشاندن یکدیگر.
۶- رشد فکری و سیاسی در ابعاد جهانی و بالا رفتن دانش فردی و گروهی که خود هرچند امری مبارک و در راستای ارتقا خرد جمعی است، اما از سوی دیگر از موجبات عدم تمکین و قبول نظرات دیگران و در نتیجه ایجاد ناهمسویی و ناهمگرایی است.
۷- خصیصههای فردی که این خود از یک طرف ناشی از ویژگیها و مختصات فیزیولوژیکی هر فرد و از طرف دیگر متاثر از زندگی اجتماعی و سیاسی اپوزیسیون در طول مبارزات گذشته خود است، یکی دیگر از عوامل ناهمسویی است که اگر نگوییم بزرگترین ولی حتما یکی از بزرگترین آن عوامل خواهد بود. خودخواهی، جزم اندیشی، رهبرپنداری، حسادت و غرض ورزی در کنار وجوهی از عدم تعادل روانی ایجادگر بخش بزرگی از تخاصمات درونی اپوزیسیون میباشد.
۸- لشکر سایبری جمهوری اسلامی که در ابعاد فوق العاده زیاد با بهره گرفتن از ماهیت اختلافات اپوزیسیون به تهییج گروههای مخالف و موافق یک فکر و سپس نشر و ترویج اختلافات پدید آمده در میان این گروهها میپردازد. انتشار اخبار دروغ و غیر واقع، بزرگنمایی از حوادث بوجود آمده، ایجاد حوادث تهییج کننده تحت نام این یا آن نحله فکری و سپس برگ و شاخ دادن به آن و اقدامات پشت پرده دیگری که ما از آنها بی خبریم، از جمله کارهایی است که این لشکر سایبری در جهت تشدید اختلافات درونی اپوزیسیون انجام میدهد. در دوران قبل از انقلاب نه امکانات لازم برای ایجاد چنین تفرقه افکنی از طرف نیروهای امنیتی رژیم پهلوی وجود داشت و نه سیاست مشخصی برای انجام اینکار اتخاذ شده بود. در آن دوران دکترین ساواک و نیروهای امنیتی رخنه در میان گروههای مسلح و ضربه فیزیکی به آنها بود.
۹- چشم انداز سقوط جمهوری اسلامی، که هرچه عینی تر و قریب الوقوع تر مینماید ترس و هراس رقیبان سیاسی برای تصرف احتمالی قدرت توسط تفکر دیگر، بیشتر و تمایل و انگیزه برای به عقب راندن و از میدان بدر کردن رقیب سیاسی قوی تر میشود. حکومت پهلوی تا مقطع ۱۳۵۶ از چنان اقتدار و ثباتی برخوردار بود که خوشبین ترین فرد اپوزیسیون تصور سرنگونی آنرا نداشت. سازمانها و گروههای رادیکال مذهبی و مارکسیست نظیر سازمان مجاهدین خلق وسازمان چریکهای فدایی خلق از سال ۵۵ به بعد تقریبا وجود خارجی نداشتند و یکی از رادیکالترین فرد این جریان یعنی تقی شهرام در تیر ۱۳۵۶ و تنها چند ماه قبل از شروع تظاهرات خیابانی با این استدلال که شرایط سیاسی و اجتماعی برای سرنگونی رژیم پهلوی فراهم نیست، سازمان را به دست تنها باقیمانده کمیته مرکزی یعنی جواد قائدی سپرد و خود برای رای زنی و ترسیم خطوط مبارزه به خارج کشور رفت.
۱۰- از مقطع مشخصی در دوران قبل از انقلاب، مبارزان و روشنفکران به یک وحدت نظری رسیده بودند که تنها راه نجات ایران سقوط رژیم پهلوی است و همه بردارها در جهت رسیدن به همین هدف همسو شده بود. اما مبارزه با رژیم خمینی که حتی تا مقطع مرگ بنیانگزارش هنوز میلیونها طرفدار داشت، پیچیده تر از آن است که همه مخالفان رژیم بتوانند حول یک محور جمع شوند. بنابرین بر خلاف دوران قبل از انقلاب که به ندرت شاهد ریزش نیروهای رژیم پهلوی و پیوستنشان به کاروان مبارزان بودیم، قطار رژیم خمینی مستمرا در حال پیاده کردن مسافران خود و پیوستن آنها به مبارزان گذشته بوده و هست. اضافه بر این خیل عظیمی از دیگر ناراضیان که عمدتا مسئولین و خانوادهها و طرفداران نظام سلطنتی و افراد عادی و مرفه جامعه ایران بودند، در همان بدو انقلاب کشور را ترک کرده و تا مقطعی اساسا در مبارزه با رژیم هم شرکت فعال نداشتند. این چندگانگی در هم جهت شدن نیروهای مبارز، خود بوجود آورنده انبوه اختلافات و توقعات است. اکنون پیشکسوتان مبارزه با رژیم جمهوری اسلامی و تمام افراد و گروههایی که در فازهای بعدی به این کاروان پیوستهاند در هدف سرنگونی جمهوری اسلامی به نقطه مشترکی رسیدهاند و هرکدام در ذهن ناخودآگاه خود، خود را شایسته تر برای رهبری مبارزه و برای آینده ایران میدانند.
کشمکشهای فزاینده اپوزیسیون فرصتی است تاریخی برای رژیم جمهوری اسلامی تا در کنار حمایتها و مماشات کشورهای دنیا از این حکومت ضد مردمی، با خیال آسوده به جنایات خود ادامه دهد و علیرغم ضربات سیاسی، اقتصادی و نظامی اخیر چشم انداز سرنگونیش در هالهای از ابهام قرار گیرد.
نگاهی گذرا به چند ماهه جنبش زن زندگی آزادی نشان میدهد که چگونه باورمند شدن جهانیان به یکپارچگی مردم ایران در سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی، این کشورها را به پشتیبانی از حرکت مردم و فاصله گرفتن از حکومت میکشاند.
کمترین درسی که ما میبایستی از فرایند به روی کار آمدن نظام ولایت فقیه میگرفتیم و برای جبران آنچه خودآگاه و ناخودآگاه بر سر خود و ایران آوردیم، یکسو و پرقدرت کردن بردارها برای سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی است. اگر باور داریم که نظام حاکم بر ایران یک نظام تمامیت خواه و ضد مردمی است. اگر باور داریم که این نظام، ضد ایران و ضد ارزشهای انسانی است. اگر باور داریم که این نظام مستمرا و بی وقفه در حال نابودی ایران و ثروتهای مادی و معنوی مردم ایران است. اگر باور داریم که هر روز و هر ساعت و هر دقیقه و ثانیه، طولانی شدن عمر این حکومت به معنی نابودی بیشتر جان و مال و فرهنگ مردم ایران است. و اگر براستی خواهان سرنگونی چنین حکومتی هستیم چرا و چرا برای یک جهت شدن در مسیر مبارزه با این رژیم و روآوردن تمام بردارها یه سوی تنها دشمن مردم ایران، تلاش نمیکنیم.
باور و یقین دارم که هرکدام از ما در آن زمان و با همان تفکرات خاص که با همدلی و حداکثر انعطاف و بردباری در حال مبارزه برای سرنگونی نظام پهلوی بودیم، ادامه آن رژیم را به هیچ عنوان موجب نابودی ایران نمیدانستیم. دورنمای آزادیهای سیاسی مبهم و نامشخص اما آزادیهای اجتماعی و حرکت در جهت پیشرفت و صلح و امنیت ملی و جهانی مشهود بود. چگونه است که در زمانی که نابودی و فروپاشی ایران غیر محتمل است و فقط مبارزه برای رسیدن به آمال سیاسی است، دارای آن چنان انسجام و وحدت و یک دلی هستیم اما در زمانی که همه تار و پود سیاسی و اقتصادی و فرهنگی ایران در حال نابود شدن است، هیچ انسجام و یکدلی برای سرنگونی چنین رژیمی وجود ندارد.
گروهی در حسرت و خشم از دست دادن ایران مدرن و پررفاه و در حال پیشرفت و تبدیل آن به حکومت عقب افتاده و ضد بشری خمینی، تنها مقصر اینهمه بدبختی را شرکت کنندگان در مبارزات و تظاهرات دوران انقلاب میدانند و در هراس از به قدرت رسیدن آنها به حمله و ناسزاگویی به گروهها و شخصیتهای سیاسی چپ و جمهوری خواه میپردازند و گروه مقابل از ترس به روی کار آمدن دوباره حکومتی که سالها برای سرنگونی آن تلاش و مبارزه کردهاند، به حمله و ناسزاگویی به این گروه میپردازند و نتیجه آن درگیری و کشمکشی است که متاسفانه هیچکس خود را مقصر آن نمیداند و همه انگشت اشاره به سوی دیگری دارند.
گروه اول یا همان پادشاهی خواهان، چپها و جمهوری خواهان را شریک جنایات جمهوری اسلامی و عامل بدبختی ایران میدانند و نگران به قدرت رسیدن آنها بعد از سرنگونی جمهوری اسلامی هستند و جمهوریخواهان و چپها نیز ریسمان سیاه و سفید پادشاهی را همچنان مار و شاید هم اژدها میبینند و به شدت نگران به حکومت رسیدن دوباره سلطنت در ایران هستند.
اما به گمان من علیرغم ضدیت و تفاوت فکری و عملی موجود در میان این دو گروه، هر دو در یک نکته نهفته در افکارشان با هم اشتراک دارند و آن این که عملکرد هردو گروه ناخودآگاه موید این نکته است که در عالم واقعی حکومتی بدتر و زشتکارتر از جمهوری اسلامی نیز متصور است. این به دیگر سخن بعد از مشاهده بیش از چهار دهه جنایات ایران سوز جمهوری اسلامی و علیرغم همه شعارها، نشان از عدم شناخت ماهیت جمهوری اسلامی و عدم آگاهی از زیان و ضرری است که هر یک ثانیه ادامه بیشتر این حکومت با خود به همراه خواهد داشت.
گروهی با حملات تند و ناسزاگویی و گروهی دیگر نیز با راه اندازی بحثهای به ظاهر منطقی و غیر پرخاشگرانه و هردو گروه با اهداف به ظاهر منطقی و مشروع افشا و شفاف سازی، بی وقفه در حال چنگ انداختن به صورت یکدیگر و فراموش کردن دشمن اصلی هستند.
جمهوری اسلامی در ضعیف ترین موقعیت تاریخی خود از بدو پیدایش تا کنون، قرار دارد و تمام فاکتورهای لازم برای فرود آمدن ضربه نهایی فراهم است. فساد گسترده و فروپاشی اقتصادی، بحران بی سابقه مشروعیت و بی اعتمادی مردم، افزایش فزاینده بحرانهای اجتماعی، ناتوان و فلج شدن گروههای تروریستی نیابتی در منطقه، برملا شدن ناتوانیهای نظامی و لبریز شدن کاسه صبر کشورهای اروپایی و روی کار آمدن حکومت غیر قابل پیش بینی ترامپ در آمریکا، همه و همه نشان دهنده موقعیت ممتاز و کم نظیری است که اپوزیسیون باید حداکثر استفاده را از آن بنماید.
مبارزان در دوران قبل از انقلاب یا خود شاهد و ناظرحکومت مصدق بودند و یا از نسل قبل از خود شنیده و یا در کتابها درباره این حکومت و نزدیک بودن آن به آرمانهای آزادیخواهانه خود خوانده بودند. بنابرین در آن شرایط و با آنچه در گذشته از دست رفته بود، مبارزان حق داشتند در مورد حکومت آینده و آن فرد و یا آن گروه که قدرت را بعد از سرنگونی نظام شاهنشاهی به دست خواهد گرفت شک کنند و با تردید و بی اعتمادی به هر آلترناتیوی که شانس پیروزی و بدست گرفتن قدرت را داشت، بنگرند. اما متاسفانه در آن شرایط و با آنهمه ابهام و تردید، کورکورانه و بی هیچ تجسس و تحقیق و شفاف نگری از یک فرد مجهول وابسته به اندیشههای ارتجاعی، تمام قد حمایت کردیم و اکنون که در پشت سر خود حکومتی را تجربه کردهایم که در مقیاس نجومی بهتر از حکومت جمهوری اسلامی بوده است، میخواهیم به اصطلاح از تجربیات گذشته درس بگیریم و حتما با روشن سازی از روی کار آمدن حکومتی بدتر از جمهوری اسلامی جلوگیری نماییم. از آرمان برقرار کردن حکومت مصدق به سهولت به حکومت جمهوری اسلامی رسیدیم و اکنون از ترس رسیدن به حکومت قبل از جمهوری اسلامی به ادامه حکومت جمهوری اسلامی رضایت دادهایم.
به عنوان فردی که در مبارزات دوران قبل از انقلاب فعالانه شرکت داشتهام و بی تابانه خواهان سقوط نظام پادشاهی بودهام و به عنوان کسی که به مقدار بی نهایت ناچیزی در حمله دوم سپاه اسلام به میهنمان ایران و برقراری حکومت ضد بشری جمهوری اسلامی دخیل بوده و در این اشتباه تاریخی شرکت داشتهام، برای جبران این خطای ایران سوز تنها به یک چیز فکر میکنم و آن رهایی ایران از دست این جنایتکاران است. هیچ خطری بزرگتر و واقعی تر از ادامه این حکومت برای ایران و ایرانی وجود ندارد. یقین دارم که در میان تمام اپوزیسیون برانداز جمهوری اسلامی هیچ فرد و گروهی خطرناک تر از جمهوری اسلامی وجود ندارد و هیچ آلترناتیو خطرناک تر از جمهوری اسلامی به قدرت نخواهد رسید. خود و دیگران را از وقوع آنچه محال است نترسانیم و به بهانه روشنگری، خاک سیاه به چشمان هم نپاشیم. دست در دست هم و یا جدا از هم ولی بدون دشمنی و پرخاشگری و ناسزاگویی به یکدیگر، برای سرنگونی حکومتی که دشمن واقعی ایران و ایرانی است، با تمام قوا مبارزه کنیم.
هرکس به سهم خود در همسو کردن بردار مبارزه با جمهوری اسلامی تلاش کنیم و منتظر آتش بس جبهه مقابل نباشیم و آتش بس را خود، و از خود شروع کنیم. در این میان از کسانیکه از بدو روی کار آمدن رژیم جمهوری اسلامی به مبارزه جدی با آن پرداختند و در جهت سرنگونی این رژیم لحظهای درنگ و کم کاری نکردند توقع میرود تا بیشتر و فعال تر از دیگر گروهها در پاسداشت درد و رنج و شکنجه و اعدامهای بیشماری که در پشت سر دارند، قدم در راه یکسو کردن مبارزه بردارند.
محمود زهرایی
*