رادیو فردا - دولت ترامپ با ایران چه خواهد کرد؟ حدود دو هفته پس از بازگشت او به کاخ سفید، زمزمهها از احتمال بازگشت راهبرد «فشار حداکثری» علیه جمهوری اسلامی بالا گرفته است.
رویکرد فشار حداکثری ترامپ در چهار سال نخست حضور او در کاخ سفید باعث خروج آمریکا از برجام، بازگرداندن تحریمهای گسترده علیه ایران، کشتن قاسم سلیمانی فرمانده وقت نیروی قدس سپاه و قرار گرفتن سپاه پاسداران در فهرست سازمانهای تروریستی ایالات متحده شد.
حالا همه به دنبال یافتن پرسش این پاسخ هستند که این بار چه خواهد شد؟ آیندۀ جمهوری اسلامی چگونه خواهد بود و آیا حکومت ایران به سقوط نزدیکتر شده یا باید توافقی جدید میان تهران و واشینگتن را انتظار کشید؟
برای یافتن پاسخ این پرسشها به سراغ مایکل روبین رفتیم؛ مورخ و پژوهشگر ارشد در مؤسسه «امریکن اینترپرایز».
آقای روبین که پیشتر به عنوان مشاور پنتاگون هم فعالیت کرده، معتقد است جمهوری اسلامی در دو سال نخست حکومت دونالد ترامپ به سراغ وقتکشی خواهد رفت چون میداند پس از آن، حتی در درون خود دولت آمریکا، افراد شروع به فاصله گرفتن از رئیسجمهور میکنند تا خود را برای انتخابات ۲۰۲۸ آماده کنند.
آقای روبین که میگوید در دهه هفتاد خورشیدی هفت ماه در ایران زندگی کرده، معتقد است که شاید شخصی مثل حسین نوری همدانی، روحانی ۹۹ ساله، به عنوان گزینه موقت جانشینی علی خامنهای مطرح شود تا پس از مرگ او مجتبی بتواند بدون خوردن برچسب حکومت موروثی رهبر واقعی ایران شود.
او در عین اینکه باور دارد احتمال درگیری نظامی بین اسرائيل و ایران محتمل است، هشدار میدهد که ممکن است بعد از سقوط جمهوری اسلامی، این نظامیان در سپاه پاسداران باشند که قدرت را در ایران در دست بگیرند.
بهعنوان نخستین سؤال، به نظر شما دونالد ترامپ چه راهبردی را در قبال ایران اجرایی میکند؟ آیا ما شاهد فصل دوم راهبرد فشار حداکثری خواهیم بود یا باید منتظر یک برجام جدید بین ایران و آمریکا باشیم؟
واقعیت این است که دونالد ترامپ تمایل دارد چارچوبهای دیپلماتیک را بشکند. او همیشه طبق انتظارات عمل نمیکند و به عرفهای رایج پایبند نیست.
از یک طرف، فکر میکنم او تلاش خواهد کرد با ایران ارتباط برقرار کند. نمایندهاش در خاورمیانه، استیو ویتکوف، از قبل اختیار این کار را دریافت کرده است. هرچند من فکر میکنم که این بیشتر ایرانیها باشند که به دنبال ارتباط با دونالد ترامپ خواهند بود چون از بازگشت احتمالی تحریمها بهشدت نگراناند. اما تفاوت ترامپ با دیگر رؤسای جمهور آمریکا که بهدنبال توافقات دیپلماتیک بودهاند، این است که او از ترک میز مذاکره هراسی ندارد.
بنابراین، حکومت ایران باید در برخورد با هرگونه مذاکره احتمالی با آمریکا بسیار محتاط باشد. اگر هدف تهران این باشد که از دیپلماسی بهعنوان ابزاری برای وقتکُشی و فرسایش آمریکا استفاده کند، ترامپ خیلی زود متوجه خواهد شد و فشار حداکثری را اعمال خواهد کرد.
با این حال، بهعنوان یک تحلیلگر نه یک طرفدار، معتقدم ترامپ در نهایت بهدنبال مذاکره با جمهوری اسلامی خواهد رفت، چون او درک درستی از این موضوع ندارد که ایدئولوژی پایه و اساس حکومت ایران است.
اما برای اینکه شما بتوانید یک تلاش مذاکراتی را به یک توافق قابل اجرا تبدیل کنید، به تیمی از نیروهای همفکر احتیاج دارید که این روند را پیش ببرند و آن را به مرحله اجرا برسانید. دستکم فعلاً در تیم کنونی دونالد ترامپ چنین افرادی دیده نمیشوند و کسانی را به کار گرفته که اساساً با هرگونه گفتوگو با جمهوری اسلامی مخالفاند. آیا چنین وضعیتی باعث نخواهد شد که حتی اگر توافقی در کار باشد، سرنوشت آن مانند توافق ترامپ با رهبر کره شمالی باشد؟
کاملاً با شما موافقم. ترامپ اغلب تصمیماتش را بهصورت ناگهانی میگیرد و انتظار دارد تیمش بعداً جزئیات را تکمیل کند. اما در مورد جمهوری اسلامی، این رویکرد بسیار خطرناک است، چون همیشه جزئیات تعیینکننده هستند.
نگرانی بزرگتر من این است که از نظر سیاسی، ترامپ فقط حدود دو سال فرصت دارد تا برنامههایش را پیش ببرد. بعد از آن، حتی جمهوریخواهان از درون کابینه خودش هم کمکم شروع به فاصله گرفتن خواهند کرد تا برای انتخابات بعدی آماده شوند.
از طرفی، نگرانم که حکومت ایران در این موضوع چندان صادق نباشد. آنها از ترامپ و احتمال بازگشت تحریمهای سخت و فعال کردن «مکانیسم ماشه» هراس دارند و شاید تنها قصدشان این باشد که این دو سال را بدون درگیری پشت سر بگذارند.
این نکته از آن جهت حائز اهمیت است که ما میدانیم ایران برای تأمین انرژی نیازی به چنین برنامه هستهای ندارد و میداند که در دو سال میتواند بدون اینکه آن را به صورت کامل از بین ببرد، به فعالیت خود در سطحی پایینتر ادامه دهد تا وقتکشی کند و بعد از انتخابات سال ۲۰۲۸ با شدت بیشتری آن را گسترش دهد.
نکته آخر که شاید دولت اوباما و وزیر خارجه سابق، جان کری، در آن اشتباه کردند، این است که توافق هستهای ۱۰ سال پیش امتیازات زیادی را از همان ابتدا به ایران داد و حالا دیگر چیز زیادی باقی نمانده که آمریکا بتواند در یک توافق جدید به ایران پیشنهاد دهد.
آنچه ایران واقعاً میخواهد، تضمینی است که اسرائیل به این کشور حمله نکند. اما برخلاف آنچه برخی تئوریپردازان نظریه توطئه در واشینگتن و تهران میگویند، آمریکا کنترل اسرائیل را در دست ندارد و مشخص نیست که چنین تضمینی اصلاً در اختیار واشنگتن باشد.
اما اگر قرار باشد مذاکرهای بین دو طرف پی گرفته شود، چه نوع توافقی مد نظر طرفین خواهد بود؟ آیا آنطور که رئيسجمهور آمریکا در گفتوگوی خود با شبکه فاکس نیوز اعلام کرد، تنها بر محدودیتهای برنامه هستهای ایران متمرکز خواهد بود یا آنطور که بسیاری در آمریکا خواهانش هستند، فعالیتهای منطقهای ایران و همچنین برنامه موشکی جمهوری اسلامی را هم شامل خواهد شد؟
تمرکز اولیه از دیدگاه دولت ایران بر «مکانیسم ماشه» است، و از دیدگاه استراتژیستهای آمریکایی، بر بندهای غروب برجام. بنابراین، در ابتدا بحثهایی درباره برنامه هستهای ایران و اینکه پس از پایان اعتبار برجام چه اتفاقی خواهد افتاد، ضروری خواهد بود.
مسئله دیگری که وجود دارد، محدودیت زمانی است، زیرا سازوکار ماشه فقط تا مدت معینی معتبر است؛ زمانی که بندهای غروب اجرایی شوند.
حالا ممکن است آمریکاییها تصور کنند که حکومت ایران بعد از عملیاتهای اسرائيل در لبنان که ضربه سنگینی به حزبالله وارد کرد و همچنین پس از سقوط رژیم اسد در موضع دفاعی قرار گرفته باشد.
اما به نظر من، ایران در حال خریدن زمان است. آنها هنوز بهطور کامل از سوریه چشمپوشی نکردهاند. با اینکه بسیاری درباره ابومحمد الجولانی رهبر هیئت تحریر الشام صحبت میکنند، واقعیت این است که او فقط حدود ۳۵ درصد از کشور را کنترل میکند و کنترل کاملی بر کشور ندارد و ایران امیدوار است که بتواند دوباره درسوریه نقشآفرینی کند یا حداقل وضعیت را مختل نماید.
مسئله بزرگ دیگر در چارچوب دستور کار منطقهای این است که ایران تا چه حد میتواند در مورد حوثیها امتیاز بدهد و اینکه آیا عراقیها هم با این روند همراه خواهند شد یا نه.
من شخصاً بیشتر احتمال میدهم که عراقیها همکاری کنند، زیرا بسیاری از رهبران طرفدار ایران در عراق، مانند قیس خزعلی، میخواهند از صرفاً یک جنگسالار بودن به سمت تبدیل شدن به تاجران قانونی حرکت کنند.
اما درباره حوثیها، سؤال اصلی این است که آیا ایران واقعاً کنترل کاملی بر آنها دارد یا نه. چون اگر دونالد ترامپ بخواهد در مورد حوثیها مذاکره کند و آنها خرابکاری کنند، ممکن است از دست تهران عصبانی شود و به این نتیجه برسد که جمهوری اسلامی ایران قادر به اجرای تعهدات خود نیست.
علاوه بر همه اینها، یک مسئله مهم دیگر نیز در پیش است؛ دوران گذار در ایران، چراکه علی خامنهای ۸۵ ساله است و شاید در بهترین وضعیت سلامتیاش نباشد.
به بحث آینده سیاسی در ایران میرسیم، اما قبل از آن میخواهم از شما درباره راهبرد اسرائيل در قبال ایران بپرسم. به نظر شما ما در دولت جدید ترامپ به احتمال حمله نظامی اسرائيل به ایران نزدیکتر خواهیم شد؟
آنچه اسرائیل میخواهد، از نظر من، این نیست که ایالات متحده بهطور صریح از حمله اسرائيل به ایران حمایت کند، بلکه هیچ اقدامی برای مختل کردن آن تلاشها انجام ندهد. بنابراین، آنچه اسرائیلیها میخواهند، توانایی است. به همین دلیل، آنها از ایالات متحده خواستهاند که ابزارهای لازم را برای انجام این کار بهطور مستقل در اختیارشان بگذارد.
این امر با دکترین ترامپ همخوانی دارد، چون او میخواهد کشورهای منطقهای که به ایالات متحده وابسته هستند، خودشان به این توانایی برسند که امنیتشان را به دست بگیرند. و این همان کاری است که اسرائیل انجام میدهد.
ایران باید بسیار آگاه باشد که ترامپ ممکن است رویکرد اسرائیل را بپسندد. اسرائیلیها نشان دادهاند که قادرند با دقت بالا حمله کنند، بهگونهای که دفاع هوایی ایران بیاثر شود و این باید برای ایرانیها نگرانکننده باشد.
اما مسئله اصلی اینجاست که بسیاری از تحلیلگران در غرب میگویند که حکومت ایران خودکشی نمیکند. حتی اگر آنها سلاحهای هستهای توسعه دهند، آنها این سلاحها را علیه اسرائیل استفاده نخواهند کرد، چون اسرائیل قطعاً واکنش نشان خواهد داد اما این واقعاً یک استدلال غلط است.
بعد از حملات ۷ اکتبر و اتفاقات بعد از آن، منطقه شاهد تحولات بسیاری بوده، ایران به شدت ضعیف شده و گروههای نیابتی وابسته به جمهوری اسلامی هم ضربات بعضاً جبرانناپذیری دیدهاند. سؤال این است که آیا این پایان استیلای منطقهای جمهوری اسلامی در منطقه است یا آنها بار دیگر خود را بازیابی میکنند و در منطقه نقشآفرین خواهند بود؟
پرسش بسیار خوبی است. من فکر میکنم بر سر این مسئله توافق داشته باشیم که آنها قصد تسلیم شدن نداشته باشند چرا که این یک رژیم ایدئولوژیک است.
هدف اصلی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، دفاع از انقلاب و ایدئالهای انقلابی است. و البته در اساسنامههای تأسیس سپاه پاسداران، هدف سپاه تا حدی صدور انقلاب نیز بوده است و ما این را دیدهایم که آنها برای رسیدن به این هدف نه تنها از روشهای نرم که از شیوههای سخت و توان نظامی هم استفاده میکنند. پس ما با این مشکل مواجهیم که آنها همچنان به این تلاشها ادامه خواهند داد.
البته همانطور که در سؤال خود اشاره کردید، ایران بخش زیادی از توان خود را از دست دادهاند. حزبالله به اندازه گذشته قدرتمند نیست، اگرچه من نگران شبکه مالی مداوم حزبالله در آفریقا هستم. همچنین رژیم بشار اسد به پایان رسیده و جایگزینی به وجود آمده که شاید به همان اندازه بد باشد. پس شاید دیگر توان مالی سابق را نداشته باشند.
اما اگر ایالات متحده تصمیم به خروج از عراق بگیرد، همانطور که در دوران ریاستجمهوری بایدن مطرح میشد و ترامپ نیز به چنین اقدامی متمایل است، این میتواند زمینهای برای بازگشت هرچند کم سپاه پاسداران فراهم کند.
به خاطر داشته باشید که سپاه پاسداران تنها یک واحد نظامی هزینهکننده نیست، بلکه یک نهاد نظامی درآمدزا نیز محسوب میشود. اگر آنها و نیابتیهایشان در عراق به کسب درآمد بپردازند و به یک نهاد سودآور تبدیل شوند، در نهایت این میتواند نقطه شروعی برای احیای قدرتشان باشد.
بگذارید یک مثال ساده برایتان بزنم. وقتی با یک آتشسوزی گسترده روبهرو هستید، صبر نمیکنید تا ۸۰ یا ۹۰ درصد آن خاموش شود و بعد به خانه بروید، بلکه منتظر میمانید تا آتش بهطور کامل و ۱۰۰ درصد خاموش شود.
بهعنوان سؤال آخر، میخواهم کمی از آینده برای ما بگویید. شما چشمانداز پیش روی جمهوری اسلامی و تلاشهای مخالفان برای براندازی را چطور میبینید؟ اگر این اتفاق بیفتد، حکومت بعدی چه رویکردی میتواند داشته باشد؟
اول از همه باید بگویم که من یک تاریخنگار هستم، پس کار من از پیشبینی گذشته است! بسیاری از منتقدانم هم میگویند که حتی در این زمینه هم فقط ۵۰ درصد مواقع درست حدس میزنم.
اما اگر بخواهیم به آینده نگاه کنیم، یک دورۀ انتقالی در پیش داریم. مجتبی خامنهای میخواهد جانشین پدرش شود و خود خامنهای هم میخواهد پسرش جای او را بگیرد. مشکل اینجاست که این کار ضربهای جدی به مشروعیت جمهوری اسلامی خواهد زد، چون این نظام در ابتدا خود را مخالف حکومت موروثی معرفی میکرد.
بنابراین، این احتمال وجود دارد که برای حفظ ظاهر، ابتدا یک رهبر موقت تعیین شود، مثلاً یکی از آیتاللهها مثل نوری همدانی، که سن بالایی دارد و فرصتی برای تثبیت قدرت نخواهد داشت تا بعد از او مجتبی به قدرت برسد و این انتقال قدرت، دستکم در ظاهر، موروثی به نظر نرسد.
اما اگر کلیتر به ایران نگاه کنیم، همانطور که قبلاً هم گفتم، معتقدم جمهوری اسلامی نقطۀ طبیعی تکامل سیاسی و فرهنگی ایران نیست. این حکومت یک انحراف تاریخی است و باید با همین دید به آن نگاه کرد.
مشکل اصلی سپاه پاسداران است. در نهایت، مهم نیست که اکثریت مردم چه فکری میکنند، چون سپاه حاضر است برای سرکوب اعتراضات از نیروی نظامی استفاده کند. این همان چیزی است که حامیان اصلاحات در ایران و همچنین دیپلماتهای غربی متوجه آن نیستند: وقتی سپاه اسلحه به دست دارد، نمیتوان انتظار اصلاحات تدریجی داشت.
یکی از اتفاقات کلیدی که باید رخ دهد، شکاف درون سپاه پاسداران است. معمولاً درباره جناحهای سیاسی، مثل اصولگرایان و اصلاحطلبان، صحبت میشود، اما در خود سپاه هم اختلافات جناحی وجود دارد. سؤال اینجاست که آیا سپاه روزی دچار انشقاق خواهد شد و اگر چنین شود، این روند چگونه پیش خواهد رفت؟
حالا، وقتی ناآرامیها رخ دهد، نگرانی من این است: پس از مرگ رهبر، وقتی جمهوری اسلامی سقوط کند، ممکن است سپاه قدرت را بهعنوان یک دیکتاتوری نظامی در دست بگیرد. در این صورت، سؤال اصلی این خواهد بود که آیا این دیکتاتوری همچنان به ایدئولوژی آیتالله خمینی پایبند خواهد ماند یا شاهد چیزی شبیه حکومت نظامی مصر خواهیم بود؟
با این حال، چیزی که من را به آینده امیدوار میکند، جنبش «زن زندگی آزادی» است. این جنبش رهبر کاریزماتیک خاصی نداشت که همه حول محور او جمع شوند، اما شاید این موضوع نقطهضعف نباشد.
اگر به انقلاب مشروطه نگاه کنیم، در آن زمان هم یک رهبر واحد و پرنفوذ وجود نداشت، اما در همان دورۀ کوتاه، دموکراسی در ایران پا گرفت. همچنین، بهدلیل همین تجربۀ انقلاب مشروطه در اوایل قرن بیستم، میتوان گفت که دموکراسی یک مفهوم خارجی نیست، برخلاف آنچه برخی از حامیان جمهوری اسلامی ادعا میکنند. دموکراسی در ایران ریشه دارد و بخشی از هویت ملی آن است.
در بلندمدت، من باور دارم که ایران به سمت دموکراسی حرکت خواهد کرد و این رژیم را کنار خواهد گذاشت. تنها مسئله این است که این گذار چند مرحله خواهد داشت و با چه موانعی روبهرو خواهد شد.
بدون شک تغییر در ایران اتفاق خواهد افتاد، اما زمان آن را نمیتوان پیشبینی کرد. تاریخ نشان داده که هیچکس تاکنون نتوانسته وقوع یک انقلاب را دقیقاً پیشبینی کند، اما وقتی چنین تحولی رخ دهد، احتمالاً بسیار سریعتر از آنچه در جاهای دیگر دیدهایم، پیش خواهد رفت.
نظر شما درباره آینده روابط بین ایران و آمریکا چیست؟
در مورد روابط ایران و آمریکا چیزی که به من امید میدهد این است که حتی در دوران جمهوری اسلامی، سطح دشمنی بین ایرانیها و آمریکاییها به اندازۀ دشمنی بین برخی دیگر از کشورها نیست.
برای مثال، در پاکستان، وقتی مردم دربارۀ هند صحبت میکنند، میتوان نفرت شدیدی را حس کرد. اما بین مردم ایران و آمریکا چنین چیزی وجود ندارد؛ این بیشتر یک مشکل سیاسی و دیپلماتیک است.
آنچه آمریکا باید در آینده در نظر بگیرد، حساسیت ایرانیان به مسئلۀ ملیگرایی است. رویکرد آمریکا نباید از بالا به پایین و تحمیلگرایانه باشد. مردم ایران باید خودشان آیندهشان را انتخاب کنند و نظامی را که میخواهند، بسازند.
هر کسی که به ایران سفر کرده باشد و من این شانس را داشتم که هفت ماه در دوران رفسنجانی و خاتمی در ایران زندگی کنم، میداند که ایرانیها مردمی فرهیخته، توانمند و دارای فرهنگی غنی هستند. ما باید عقب بایستیم و اجازه دهیم مردم ایران پتانسیل واقعی خود را نشان دهند.
آنها از پوپولیسمی که انقلاب اسلامی نمایندۀ آن بود، درس گرفتهاند. آیندۀ آنها واقعبینانهتر خواهد بود، اما همچنان با غرور از منافع ملیشان دفاع خواهند کرد.
خیز تازه دلار در پی فرمان ترامپ
تنش و درگیری در مجمع ایران خودرو + فیلم