• به بهانه رویداد شوم شورش ۲۲ بهمن ۵۷
در هنگامهای که یک رویداد به بند تفسیرهای مغرضانه کشیده میشود، واقعیت در میان غبارِ ادعا گم میگردد. و اینچنین است که ادعای "انقلاب دزدیده شده" به میان میآید، بیآنکه پرسیده شود: از چه کسانی؟ از رهبران جبهه ملی که با شتابی بیمهابا، دست در دست خمینی نهادند و بر دولت ملی بختیار شوریدند؟ از چریکهایی که در آتش احساسات "انقلابی" میسوختند، بیآنکه چراغ دانشی در دست داشته باشند؟ از چپهای سنتی که گمان میبردند با قدرت بخشیدن به خمینی، راهی برای آرمان خود (راه رشد غیر سرمایه داری) در دل "تاریخ" خواهند گشود؟ یا از ملیمذهبیهایی که دستهایشان در سایهها برای حذف فکری و فیزیکی مخالفان به کار بود، چونان که گویی از اسلاف اسماعیلیه میراث بردهاند؟ همه آنان در مقابل مدرنیزاسیون و انقلاب اجتماعی در بطن جامعه، ایستادند و با سرنگونی شاه، مانع روند پیشرفت آنها شدند. شورش، شورش شیعی بوده و با همدستی همان گروهای نامبرده به پیروز رسید.
دزدیده شده از که و برای که؟
آیا "انقلاب"، میراثی خانوادگی بود که کسی آن را از وارثانش ربوده باشد؟ یا نتیجهی کوران هیجانی بود که خود به دست خویش آن را به سرنوشتی (امت) ناگزیر سپردند؟ آنان که امروز از "دزدیده شدن انقلاب" سخن میگویند، آیا فراموش کردهاند که خود چگونه به موجهای ویرانگر آن دامن زدند؟ آیا به یاد نمیآورند که با چه شوقی، زمینهی برآمدن "انقلاب"اسلامی و برپایی حکومتی دینی را فراهم ساختند و چگونه در توهم پیروزی، تیشه بر ریشهی همان اندک امیدهایی زدند که شاید میتوانست راهی دیگر را پیش پای این سرزمین بگذارد؟
واقعیت آن است که این ادعا، چیزی جز تلاشی برای شانه خالی کردن از مسئولیت نیست. رویدادی که با خون و فریاد نوشته شد، رویداد تصمیمهای نادرست و خیانتهای خواسته و ناخواسته است. آنان که در جهالت "انقلابی" خویش، غرق در سودای آرمانهای دستنیافتنی بودند، هیولایی را از دل تاریکی رها کردند و اکنون در پی آنند که ردّ پای خود را از مسیرش محو کنند.
اما این رویداد، نه با مغلطه پاک میشود و نه با فرافکنی تغییر مییابد. آنچه رخ داده، در اسناد و کردارها حک شده است. ادعای "دزدیده شدن انقلاب"، چیزی جز فریادی برای تطهیر گذشتهای مشحون از خیانتها، خطاها و نادانیها نیست. چیزی، جز تلاشی مذبوحانه برای فرار از آن واقعیت تلخ، که "انقلاب" به دست "انقلابیونش"، به مسیری باید میرفت که رفت؛ مسیر تبدیل شدن ملت به امت.
نیکروز اعظمی
*