Wednesday, Feb 12, 2025

صفحه نخست » بحران حرفه روانشناسی در ایران و روان درمانی حرفه‌ای، محمد طباطبایی

Mohammad_Tabatabai.jpgدر طی سال‌های گذشته علم روانشناسی در دنیا و به طبع در ایران از اهمیت ویژه‌ای برخوردار شده است و با گسترش شبکه‌های اجتماعی و اینترنت روز به روز به این جایگاه افزوده میشود. از کلاسها و سمینارهای انگیزشی تا کارگاه‌های موفقیت و شبکه‌های آنلاین زندگی بهتر.
جایگاه و اهمیت این علم را میتوان از دیدگاههای متفاوت مورد بررسی قرار داد. از یک سو میتوان این سوال را مطرح کرد که چه فرصت هایی کاربرد علم روانشناسی را برای ارتقا سلامت روانی، فکری و رفتاری فرد در جامعه ارائه میدهد و از سوی دیگر با خود چه خطراتی را می‌تواند به همراه داشته باشد، اگر آگاهانه و براساس معیارها و مقیاس‌های علمی بنا نشده باشد.

در گذشته‌های نه چندان دور علم روانشناسی در جامعه ایران از ارزش خاصی برخوردار نبود و چه بسا به عنوان یک رشته کم ارزش از منظر علمی در نگاه عموم مردم تلقی میشد و همچنین برای آن در دنیای بهداشت و درمان تقاضایی وجود نداشت تا جائیکه در صورت لزوم اولین اقدام مراجعه به روانپزشک و یا مراکز روانپزشکی یا به اصطلاح تیمارستان‌ها بود. همانطور که در ابتدای متن به آن اشاره شد، با افزایش تحولات جهانی و نیازهای جدید فکری و عاطفی و همچنین گسترش روابط از طریق اینترنت و شبکه‌های اجتماعی اهمیت و نیاز به این رشته در جامعه ایران هم بیشتر مشهود گشت تا آنجاکه امروز شاهد این هستیم که بسیاری از فارغ التحصیلان رشته‌های غیر مربوط هم آینده خود را در ادامه تحصیل در این رشته می‌بینند. گرچه اهمیت و کاربرد این رشته علمی قابل انتقاد نیست و چه بسا پذیرش و ارزشمندی آن نشانه‌ای از پیشرفت در یک جامعه مدرن میتواند باشد. در حالیکه نوع انتشار و کاربرد این رشته علمی در جامعه ایران بدون معیار‌های دقیق علمی پایه‌ای و کاربردی با آنچه در کشورهای مترقی اتفاق می‌افتد تطابقی ندارد.
استقبال از علم روانشناسی و تحصیل در این رشته در کشورهای غربی از جمله آلمان هم بیش از پیش مورد توجه جوانان در محیط‌های دانشگاهی قرار گرفته و حتی ادارات و سازمان‌های دولتی هم اهمیت و ارزشمندی این علم پایه را در جهت توسعه و بهبود جامعه بشری دریافته‌اند و از این رو دقت عمل در این رشته با حساسیت بیشتری مواجه شده است.
با توجه به اهمیت و محبوبیت این رشته در سطح جامعه حتی مسیر را به این سو کشانده است که افراد بیش از پیش بعد از تحصیلات در مقطع کارشناسی در رشته‌های غیر مربوطه مثل مدیریت، مهندسی، حقوق، پرستاری و زبان و ادبیات فارسی در مقطع کارشناسی ارشد به این رشته رو بیاورند. در حالی که چنین رویکردی با توجه به دقت عمل در سیستم آموزشی و درمانی کشوری مثل آلمان امکان پذیر نیست. چرا که در جوامع پیشرفته تحصیل در این رشته باید از مقطع پایه و کارشناسی آغاز گردد. و امکان رویه‌ای که در ایران مرسوم است و در آن فرد میتواند بعد از دو سال تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد و یا حتی دکتری در رشته روانشناسی وارد بازار کار تخصصی شود و بدون داشتن مهارت‌های کاربردی خود را به عنوان روان درمانگر به بازار کاری ارائه دهد.
در پی ورود روانشناسان بدون مهارت کاربردی به دنیای درمان شاهد سرخوردگی مراجعه کننده هایی میشویم که در طی روند درمان نه تنها بهره کافی نمیبرند و چه بسا گاهی با مشکلات جدی تری نیز روبرو میشوند. بدین جهت لازم است که ابعاد متفاوت این بحران و فرصت‌های آن را به چالش کشید و مورد بررسی قرار داد تا این آشفته بازار از این نیز بهم ریخته تر نگردد و شرایطی مطلوب و روندی سازنده و پویا در این راستا فراهم گردد. به قول مولانا که میگوید:
در این بازار عطاران نرو هر سو چو بیکاران به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد.
چنانچه در سطرهای قبلی به آن اشاره گردید، اهمیت این علم و کاربرد آن به صورت فردی و اجتماعی روز به روز در جامعه ایران همانند جوامع دیگر بیشتر میشود و افراد از آن دیدگاه سنتی و قدیمی و اصولا خرافی فاصله میگیرند که گفته میشد، فقط دیوانه‌ها و انسانهای روانی به روانپزشک و روانشناس مراجعه میکنند.
بطوریکه در حال حاضر نیاز و آمادگی مراجعه به متخصصین حیطه روانشناختی و نیاز به درمان در همه اقشار اجتماع به خصوص طبقه متوسط شهری به وضوح دیده میشود. چرا که به نوعی بر این باورند در مواجه با بحرانهای عاطفی، شغلی و خانوادگی میتوان به دامان این رشته برای درمان و کمک پناه برد و از همین رو تقاضا در حیطه روان شناختی بالا رفته و نیاز به عرضه بیشتر پدید آمده است. منتهی عدم کنترل و جهت دهی کیفیت آموزشی در این رشته باعث کاهش روز افزون محتوای درونی آن گردیده است، که با آن روز به روز مواجه هستیم.
در این ارتباط میتوان بدون شک به عوامل اجتماعی و اقتصادی اشاره کرد که به توسعه بدون حد و مرز این رشته دامن می‌زند، چرا که جذابیت اجتماعی این تخصص و تا مقدار زیادی تصور اشتباه از سود آوری مالی و اقتصادی آن و آسان نگری به این علم پیچیده باعث گرایش افراد به انتخاب این رشته شده است. و حتی گاهی دیده میشود که افرادی که خود دچار بحرانهای روحی و عاطفی هستند، به امید یافتن راهکارهایی برای چالش‌های درونی خویش دست به انتخاب این رشته میزنند.
از دیگر علل روی آوری افراد به این رشته نداشتن آینده شغلی در رشته‌های دیگر است. هر چند که این روند نمیتواند به طور متداوم و سالم در جامعه توسعه بیاید و پایدار بماند. چنانچه نوع دیگری از این بحران را در ساختار شهرسازی میتوان مشاهده کرد، که چگونه و بدون برنامه ریزی در چهارچوب اصول شهرسازی و توسعه و بدون در نظر گرفتن قواعد کلان شهرسازی شهری مثل تهران دیگر گنجایش ساخت و سازهای جدید را ندارد و بیم آن می‌رود که با کوچکترین بلایای طبیعی ازجمله زلزله اساس این شهر از هم بپاشد. چنانچه از این دسته تجارب درس لازم گرفته نشود و منجر به آگاه سازی در حیطه رشته روانشناسی در ایران نگردد، خطری مشابه توسعه بی قید و بند در ساختار شهری نیز گریبان گیر این تخصص نیز خواهد شد.
یکی دیگر از مشکلات موجود در این رشته علمی در ایران را میتوان به عدم کیفیت آموزشی اشاره کرد. چنانچه مشاهده میشود که به دلیل استقبال روز افزون تحصیل در این رشته، بسیاری از دانشگاهها در هر گوشه و نقاط مختلف کشور بدون داشتن اساتید مجرب و هیات علمی مناسب، پذیرای دانشجویان در مقاطع مختلف تحصیلی و حتی کاردانی (که در هیچ یک از کشورهای پیشرفته وجود خارجی ندارد) میشوند و در پی آن با سیلی از فارغ التحصیلان این رشته در مقاطع کاردانی، کارشناسی، کارشناسی ارشد و حتی دکتری مواجه هستیم که بدون داشتن مهارت و دانش کافی راهی بازار کار میشوند. حتی شاهد انتشار کتابهای بیشماری هستیم که هیچگونه ارزش محتوایی ندارند که به قول یک ضرب المثل رایج در زبان آلمانی مثل ماسه‌های کنار دریا پخش میشوند.
در پی توسعه بدون حد و مرز فارغ التحصیلان این رشته و عدم وجود چهارچوب‌های منطقی و استاندارد با کمی مبالغه میتوان روزی شاهد آن بود که در هر خانواده ایرانی حداقل یک به اصطلاح روانشناس وجود دارد. تا جایی که این روزها چه در دنیای مجازی و چه در دنیای حقیقی شاهد ارایه بدون مرز کلاسهای خودشناسی، سمینارهای موفقیت، یا کارگاه‌های زندگی بهتر و یا هپنوتیزم درمانی که یکی از مهارتهای کاربردی در علم روان درمانی میباشد، مواجه هستیم که چون قارچ سر از زمین بیرون می‌آورند. از طرفی دیگر خطر آن نیز وجود دارد که فارغ التحصیلان رشته‌های روانشناسی و تربیتی آگاهی لازم و کیفیت کاری مطابق با مقیاس‌های کشورهای پیشرفته را ندارند و مراجعه کننده گان را دچار سرخوردگی میکنند که در پی آن به سرکوبی این رشته علمی میتواند بیانجامد و یا افراد به فضاهای مجازی و یا به افرادی پناه میاورند که به صورت گروهی و یا فردی نظریات بدون زیربنای علمی را ارایه میدهند که شاید به صورت کوتاه مدت جذاب و خوشایند و یا آرامش بخش باشند، اما پیامدهای خطرناکی از صدمات روانی، اجتماعی و حتی بعضا جانی را با خود به همراه خواهند داشت.
یکی از دلایل این بحران شاید عدم شفافیت در مورد حیطه فعالیت متخصصین این رشته باشد تا جایی که افراد تفاوت کاری و تحصیلی بین روانشناس، مشاور، روانکاو و یا روان درمانگر قایل نیستند، چرا که از پایه این مرزبندی به طور مشخص تعریف و روشن نگردیده است. البته شاهد این مشکل در حیطه‌های علمی دیگر هم هستیم. اما علم روان درمانی به صورتی است که افراد به راحتی و با از سر گذران یک سری از تجربه‌های فردی خود را ذی صلاح میدانند در این حیطه اظهار نظر کنند. به عنوان مثال میتوان در یک زمینه مشخص اشاره کرد که در آن فرد با مراجعه به مرکز مشاوره در پی یافتن پاسخ این سوال میباشد که آیا شخص مورد نظرش برای یک زندگی مشترک مناسب است یا نه؟ و افراد با ارائه آزمون هایی به تایید و یا رد یک رابطه میپردازند. هرچند از دیدگاه روان درمانی تحلیلی سوالهای زیادی در کشف حقیقت لازم و ملزوم همدیگرند.
با توجه به عدم شفافیت مفهوم تخصص‌ها، کاملا روشن نیست که وظیفه مشاور چیست؟ حد و مرز بین روانشناس، مشاور و یا روان درمانگر کجاست؟
از دیگر نکات بحرانی این رشته در ایران را میتوان عدم آموزش پایه‌ای و کسب تجربه زیر نظر یک ناظر متخصص و با تجربه (سوپروایزر) که از صلاحیت لازم برخوردار میباشد را نام برد. در حالی که در رشته‌های دیگر پزشکی در ایران شاهد این هستیم که مانند دیگر نقاط دنیا فارغ التحصیلان پزشکی به طور عملی موظف به گذراندن دوران آموزشی زیر نظر پزشکان متخصص و در بیمارستان‌ها هستند.
به طور مثال میتوان در کشور آلمان شاهد این بود که فارغ التحصیلان رشته روانشناسی بالینی همانند دیگر رشته‌های پزشکی برای ورود به بازار کار موظف به گذراندن دوره‌های تخصصی روان درمانی زیر نظر یک سوپروایزر و حتی گذراندن دوره تحلیل شخصیتی خویش و خودآگاهی میباشند که به طور متوسط پنج تا شش سال به طول می‌انجامد. از دیگر نکات پر اهمیت در این حیطه شناخت شخصی خود روان درمانگر میباشد که با تحلیل روانی خود در مسیر آموزش به شناخت بهتری از خود و چالشهای درونی‌اش میرسد که در ادامه حرفه تخصصی اجتناب ناپذیر میباشد. چنانچه در محیط‌های آموزشی صرف برای این منظور برای دانشجویان و یا کارآموزان رشته روان درمانی فضای حرفه‌ای تعریف نشده است و به همین منظور بعد از اتمام تحصیلات تئوریک نیاز به جمع آوری تجربه‌های عملی در حیطه کاری دیده میشود.
یکی دیگر از چالش‌های مرتبط با این رشته تحصیلی رواج بی رویه پذیرش دانشجویان در مقطع کارشناسی ارشد و دکترا از رشته‌های غیر مربوط میباشد. هرچند ادامه تحصیل، رشد و آگاهی قابل احترام است و چه بسا نیاز به کسب علم باعث رشد و توسعه فرد و همچنین جامعه میشود، اما این روند غیر معمول در سیستم آموزشی ایران قابل تامل است، چرا که در سیستم آموزشی ایران بر خلاف بسیاری از کشورهای دنیا از جمله کشور آلمان امکان ادامه تحصیل در یک رشته غیر مرتبط با رشته تحصیلی پایه در مقطع کارشناسی وجود ندارد.
به عنوان مثال اگر شخصی در رشته مهندسی و یا حقوق و زبان و ادبیات خارجی، حتی علوم اجتماعی در مقطع کارشناسی تحصیل کرده باشد و به علت علاقه فردی و یا محبوبیت اجتماعی این رشته در دوره کارشناسی ارشد و یا دکتری بخواهد ادامه تحصیل بدهد باید ابتدا از مقطع کارشناسی شروع به تحصیل کند، در حالی که در ایران می‌توان بدون گذراندن دوره علوم پایه رشته روانشناسی، مستقیم وارد دوره کارشناسی ارشد و یا حتی دکترا شد. در اینجا دو نکته قابل ذکر است که اولا با خواندن چند مطلب و آموختن تکنیک‌های کاربردی در آزمون سراسری میتوان بر این آزمون ورودی غلبه کرد. ولی سوال مهتر این است که پس از گذراندن یک دوره تحصیلی در مقطع کارشناسی ارشد که به طور متوسط دو سال به طول می‌انجامد آیا شخص مورد نظر مهارتهای لازم و توانایی مقابله با شرایط پیچیده روان درمانی را فرا گرفته است؟ بدون شک چنین چیزی امکان پذیر نیست. همچنین در بسیاری از موارد قابل مشاهده است که حتی پایان نامه نوشته شده آنچنان ارزش علمی و تحقیقی را در بر نمیگیرد و به نوعی گرته برداری از مطالب گذشتگان میباشد. همانطور که در سطر‌های قبلی ذکر گردید به عنوان مثال در کشور آلمان پس از تحصیلات دانشگاهی از مقطع کارشناسی و کارشناسی ارشد با شاخصه بالینی و گذراندن یک دوره آموزشی جداگانه زیر نظر سوپروایزر (متخصصی با تجربه علمی و عملی در حیطه روان درمانی) و آموزش عملی و مستقیم با مراجعه کننده گان میباشد.
بدین جهت دور از ذهن نخواهد بود که ادامه این روند به صورت طولانی منجر به بی اثر بودن جلسه‌های روان درمانی و یا به اصطلاح تراپی میشود که در نهایت تصویری منفی از کاربرد و غیرقابل اعتماد بودن متخصصین این رشته در جامعه ارایه میدهد و نقش گروه‌های غیر علمی در فضاهای مجازی را پر رنگ تر میکند. یکی از سوال‌های مطرح در این راستا این است که چرا یک سیستم متشکل و نظام یافته در این زمینه وجود ندارد؟ شاید بتوان علت‌های متفاوتی را در این زمینه مورد بررسی قرار داد که در اینجا به دو عامل به نظر اساسی میتوان اشاره کرد که عبارتند از: تعصب و رقابت‌های بین هیئت علمی دانشگاه‌ها و مورد دوم را میتوان عدم شفافیت بین آموزش تئوری و آموزش عملی دانست. در وهله‌ی اول این اعضا و هیئت علمی مراکز دانشگاهی هستند که خود را در کار درمان ذی صلاح می‌دانند هرچند که شاید هیچ گونه تجربه عملی و کاربردی نداشته باشند.
نقش مشخص سوپروایزر که حداقل مدت زمان طولانی تجربه عملی در پرونده کاری خود دارد در این جا کاملا ملموس میباشد.
تقلید بدون محتوا از سیستم‌های کاربردی در سطح بین المللی و عدم آمادگی از یادگیری و الگوبرداری سازنده از جوامع بین المللی و یا عدم آمادگی در برخورد چالشی با بعضی از ارزشهای نهادینه در جامعه و فرهنگ که خود قسمت بزرگی از مشکلات در حیطه روانشناختی و روان درمانی در ایران است، را نباید نادیده گرفت.
خلق را تقلید‌شان بر باد داد‌ای دو صد لعنت بر این تقلید باد.

دکتر محمد طباطبایی
*



Copyright© 1998 - 2025 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy