Sunday, Feb 16, 2025

صفحه نخست » نقش اسطوره‌ای سیاست، احمد فعال

Ahmad_Faal_2.jpg1- رولان برت یکی از اسطوره شناسان معاصر تعریفی از اسطوره ارائه می‌دهند، که بر اساس این تعریف کتاب اسطوره‌های سیاسی را در سال 88 نگارش و منتشر کردم. رولان برت می‌گوید، اسطوره مانند یک پرنده سیاهی است که در تاریکی شب گرد هر چیز آنقدر می‌چرخد تا به محض دیدن یک فضای خالی در همان محل فرود ‌می‌آید، سپس تمامیت آن پدیده را به تصرف خود در می‌آورد. از نظر رولان برت هیچ پدیده‌ای نیست که از سرقت و تصرف اسطوره‌ها مصون بماند. از آئین و مذهب گرفته تا ایدئولوژی‌های سیاسی، تا فرهنگ و زبان و تا حتی پدیده‌ای مانند تکنولوژی و ریاضیات. هر جا فضای خالی ایجاد شود، پرنده اسطوره‌ای در همان ناحیه فرود می‌آید، و آن را به تصرف خود در می‌آورد. بر اساس این تعریف می‌خواهم بیان کنم، نه تنها اینبار مطالبی که با عنوان "تصویر خیالی از دوران پهلوی" به نگارش درآوردم، بلکه در هر بار که مطالبی در نقد یک جریان سیاسی و یا یک رویکرد سیاسی و یا یک برهه از تاریخ نوشته‌ام، بعضی از دوستان منتقد، آگاه یا ناآگاه نقش پرنده اسطوره‌ای را ایفاء می‌کنند. به این معنا که از کل مطالب و استدلال‌هایی که در متن وجود دارد چشم پوشی می‌کنند، تنها دنبال یک روزنه و یک سوراخی می‌گردند، که به زعم خودشان فضای خالی ایجاد شده، و با نفوذ در آن فضای خالی کل متن را تخطئه و به سرقت در می‌آورند.

روشن است که وقتی یک مقاله و یا یک یادداشت نوشته می‌شود، حتماً خطاهایی هم در گزارش و هم در تحلیل وجود دارد. یک منتقد منصف سعی می‌کند، یک به یک موارد گزارش‌ها و تحلیل‌ها را نقد و به نویسنده نشان بدهد، و اگر در جاهایی استدلال درست و یا محکمی یافت، و لو اینکه به زیان باورهای خود بود آن را تصدیق کند. اگر شجاعت تصدیق پاره‌ای از استدلال‌ها را ندارد، حق دارد که اگر یک مورد را دید، آن را نقد و تذکر دهد، اما نه اینکه کل متن را با دیدن یک خطا تخطئه کند. متاسفانه یکی از روش‌های ما ایرانیان تخطئه کردن و نفی کردن است. من جداً خواهشم این است که فایل صوتی "پیوندها و گسست‌های حرکت‌های اجتماعی در ایران" را که در چند پست قبل در کانال بیان آزادی بازنشر داده‌ام، حتما گوش بدهند. یکی از مشکلات ما ایرانیان همین نفی و تخطئه کردن است. این روند مختص به دوران حاضر نیست، اگرچه در دوران حاضر بنا به قاعده تجربه‌های پیشین باید این روند کاهش پیدا می‌کرد، اما به شدت افزایش هم پیدا کرده است، به شدت.

2- بعضی از دوستان می‌فرمایند: «کسانی که از آوردن نام پهلوی‌ها، رنگشان می‌پرد، نمی‌توانند طرفدار حقیقت باشند» و دوست دیگر در جایی اینجانب را به کینه و نفرت نسبت به پهلوی‌ها متهم کردند. باز همین دوستمان اضافه می‌کنند: « اگر این خاندان اهل کینه و تصویه بودند، موقع جنگ با صدام این کار را می‌کردند و به مانند بختیار در کنار دشمن می‌ایستادند تا تاج و تخت را پس بگیرند».

یکی از علائق این دوست شما تبارشناسی مفاهیم است. از نظر من و به عنوان یک معتقد دینی، کینه داشتن حتی نسبت به دشمن هم حرام است. اما کینه و نفرت پهلوی‌ها از انقلاب بسیار مشهود است. به قول معلوم آفتاب آمد دلیل آفتاب. هیچ قومی را کینه‌ورزتر از پهلوی‌ها نسبت به انقلاب و مظاهر آن ندیده‌ام. این توضیح لازم است که به غیر از خصائل شخصیتی و روانشناختی که بعضی از افراد حتی در روابط خانوادگی و دوستی، شخصیت‌های کینه جویی هستند، اما به لحاظ سیاسی کینه و نفرت دستکم محصول دو امر است. یکی مغبون شدن و شکست خوردن در اوج عظمت و شکوه و جاه و جبروت. دوم به دلیل پیروز شدن در برابر کسانی که دشمن کینه توز خود می‌دانستند. خانواده پهلوی در اوج فرّ و شکوه و عظمت در یک انقلاب شکست خوردند، و حتی تا سالیانی را به "در به دری" و خواری زندگی کردند تا موقعیت جدیدی در آمریکا و اروپا کسب کردند. کینه و نفرت آنها از انقلاب بدیهی است. و چه کسی نمی‌داند که جریان سلطنت طلب یکی از هتاک‌ترین و فحاش‌ترین جریان‌های سیاسی در تاریخ سیاسی ایران هستند؟ فتنه خواندن 57، شورش خواندن یک انقلاب، خرافه پرست خواندن یک ملتی که انقلاب کردند (با یک علامت دیدن عکس امام در ماه که هیچ آماری و گزارشی نیست که چه تعداد از جامعه باور کردند؟ آیا نیروهای اصیل انقلاب که همان طبقه روشنفکران و طبقه متوسط بودند باور کردند؟ از جمله اینجانب چقدر در آن زمان به خاطر این شایعه حرص و جوش خوردم).

به علاوه مگر در همین متن ننوشتم: «باید به دو حقیقت اعتراف کرد: الف) اگر وضعیت اقتصادی همان رژیم پیشین به همان ترتیب پیش می‌رفت، وضعیت امروز ایران ده‌ها برابر بهتر و توسعه‌یافته‌تر از امروز بود ...»، کجا از این حرف برمی‌آید که نام پهلوی موجب می‌شود که رنگ از رخسار ما بپرد؟ به علاوه من بارها گفته‌ام که هیچ مشکلی ندارم که رضا پهلوی به عنوان یک نیروی اپوزسیون بیاید توی صف مبارزه. اما مسئله این است که:

*ایشان دیر آمده و زود می‌خواهد برود. فعالیت او که نامش بر سرزبان‌ها افتاد از سال 88 شروع شد. حالا چند سال هم برگردید به عقب، تقریبا نزدیک 20 الی 25 سال هیچ فعالیتی از ایشان مشاهده نشده است.

*هرگز حاضر نیستند در یک رابطه برابر در کنار اپوزسیون قرار گیرند. مدعی رهبری است. وقتی در اجتماع جرج تاون اعلام تشکیل گروه دادند گفتند، "همه بیایند سوار اتوبوس شوند". نمی‌گویند، "همه بیاییم سوار اتوبوس شویم".

*الانم صراحتا بدون اینکه یک شخصیت اندیشمند نامدار و یا یک استاد برجسته و یا یک نیروی ملی از ایشان پشتیبانی کنند، صرفا به پشتیبانی ترامپ و نتانیاهو (بخوان اتحاد فاشیست‌ها) خودخوانده اعلام رهبری کرده‌اند.

*ایشان حاضر نمی‌شوند در یک مصاحبه مطبوعاتی آزاد شرکت کنند، تنها با تعدادی خبرنگاران خودی مصاحبه می‌کنند. آقای علیجانی اعلام کردند که حاضرند با او مصاحبه کنند و حتی شرط گذاشتند که با ایشان وارد بحث نمی‌شوند و فقط سوال می‌کنند، لیکن جواب ندادند.

* در هیچ گفتگو و مناظره رو در رویی حاضر به شرکت نیستند. شخص بنی صدر با همه خوبی و بدی، به غیر از اینکه تمام عمر خود را شبانه روز صرف نوشتن صدها و شاید هزاران مقاله و کتاب کردند (که فرض کنیم توی سرش بخورد) بالاخره یک موقع رئیس جمهوری این مملکت بودند، و همواره وقتی در شبکه‌های تلویزوینی حاضر می‌شد، یک طرف دیگر هم حاضر می‌شد که ممکن است مخالف او صحبت کند. اما رضا پهلوی جز یک تنه حاضر نیست در هیچ برنامه تلویزونی حاضر شود. همین یک فقره و مورد بالا برای مخالفت جدی و مقاومت کردن در برابر ادعاهای رهبری ایشان کافی است.

*آنوقت ما ایراد می‌گیریم به رهبری خامنه‌ای که چرا یک مصاحبه انجام نمی‌دهد. ایشان هنوز به قدرت نرسیده حاضر به مصاحبه آزاد نیستند.

* یکی از مصیبت هایی که مردم امروز ایران از حکمرانی می‌کشند این است که بسیاری از منابع مالی هزینه شده و درآورده شده شفاف نیست. این عدم شفافیت اسباب همه فسادهایی است که در کشور صورت می‌گیرد. این آقایون پهلوی‌ها و از جمله بخشی از اپوزسیون و رسانه‌های وابسته به آنان، هنوز به قدرت نرسیده اصلا منابع مالی شفافی ندارند، خوب انتظار دارید که وقتی به قدرت برسند، صد بدتر از حکمرانان موجود نباشند؟

*هیچ رابطه برابری را نمی‌پذیرند، خصائل آریستوکراتیک (اشرافیت سالاری) و آقا بالاسری گویی در خون و رگ و پی ایشان جریان دارد.

با این وجود من معتقدم بسمه‌الله بفرمایند جلو و مثل بقیه در حرکت اجتماعی مشارکت کنند، و در یک رابطه برابر اصلا بنشینند تیم رهبری تشکیل دهند. این هورا کشیدن عوام هم که کم نیستند، تردیدی نکنید سطحی‌ی سطحی است. سراسر تاریخ ایران از دوران اسکندر تا شهریور 20 ایرانیان جلوی پای دشمنان خارجی هم از فرط فساد و دیکتاتوری وضع موجود گاو و گوسفند کشته‌اند. در فردای تغییر و تحول ایشان در برابر نیروهای ملی و دموکرات و اندیشمندان سیاسی دود می‌شود و به آسمان می‌رود.

می‌فرمایید اگر کینه داشتند در اول انقلاب مثل بختیار با صدام همکاری می‌کردند. اما نگفتید که ایشان در آن زمان به جز خودش و حواریونی که هیچکدامشان حاضر به آفتابی شدن نبودند، و در فکر سرمایه‌گذاری‌های خود در کشورهای آمریکا و غرب بودند، این یک نفر در اون سن و سال که تقریبا تا سال 88 فعالیت سیاسی نداشتند، چه می‌توانستند بکنند که بروند با صدام همکاری بکنند یا نکنند؟

این توضیح هم خالی از فایده نیست که خاندان پهلوی دو ویژگی داشتند، نخست اینکه یک نفر تحصیل کرده و با سواد که تحصیلات آکادمیک را تا آخر طی کرده و یا صاحب اثری باشند، در این خاندان وجود ندارد. دوم اینکه برخلاف خاندان‌های اشرافی در ایران که بسیار گسترده بودند، این خاندان علی‌رغم 11 فرزندی که از رضاشاه باقی ماند، اغلب پراکنده بودند، و شما اطلاعی از یک جمع گسترده عمو و عمه و خاله و دایی و فرزندانی که یک خاندان متحد تشکیل داده باشند، نمی‌بینید. یک برادر و خواهر محمد رضا شاه پهلوی جز چاپیدن و عیش و نوش کار دیگری بلد نبودند. دو برادر دیگر ایشان ظاهرا از در مخالفت درآمد و رابطه ای با خاندان پهلوی نداشت.

فرزندان محمد رضا شاه دو پسر ایشان ظاهرا با هم اختلاف داشتند، که یکی از آنها متاسفانه خودکشی کرد. یکی از خواهران وی نیز متاسفانه دست به خودکشی زد. متأسفانه را به این خاطر می‌گویم که همان موقع که خبر خودکشی آنها را شنیدم بسیار متاثر و ناراحت شدم. خودکشی آنهم در غربت، برای هر کس که می‌خواهد باشد بسیار تأثرانگیز است. در مجموع این خانواده از هم پاشیده، خاندانی نبودند که بخواهند در آن زمان که هنوز خودشان را جمع و جور نکردند، با صدام همکاری کنند. به علاوه اگر کتاب یکرنگی که خاطرات بختیار است را از مطالعه بگذرانید، ایشان به غیر از اینکه در دوره جوانی و در جنگ جهانی دوم از افسران ارتش فرانسه بودند، آدم بسیار جسور و ماجراجویی هم بودند.

* اکنون ایشان هم دارند نقش همان پرنده اسطوره‌ای را بازی می‌کنند. در به در دنبال در تحولات سیاسی کشور دنبال یک فضای خالی می‌گردند، و هرگاه این فضای خالی را یافتند، بلافاصله می‌خواهند آن را پُر کنند. یکبار در جنبش 1401 و یکبار در حملات اسرائیل که علنا گفت بیایید من هستم، و اینبار هم با صدور بیانیه ترامپ.

3- دوست عزیزی می‌فرمایند: « برای این طیف از افرادی که سختشان است در مقابل کرده‌ای که انجام داده‌اند، یک معذرت خواهی کنند». از خودتان نمی‌پرسید که برای چی باید معذرت خواست؟

* وقتی سال 1353 آمدند توی کلاس ما که من اون موقع کلاس یازدهم دبیرستان بودم، بعد از انحلال دو حزب خود ساخته طومار گذاشتند جلویمان امضا کنیم، که عضو حزب رستاخیز هستیم، برای این کار معذرت بخواهم؟

* آیا وقتی ارتشبد طوفانیان مي‌گوید، شاه در تمام سلسله مراتب ارتش دخالت مي‌کرد و تصمیم مي‌گرفت، و ارتشبد جم نیز در مصاحبه خود با تاریخ شفاهی ایران مي‌گوید، شاه در مورد خریدهای ارتش تصمیم مي‌گرفت و ارتشبد طوفانیان مجری دستورهای او بود، باید از ایشان به خاطر مداخلات بیش از حدشان معذرت خواست؟

* آیا وقتی به گفته ارتشبد طوفانیان: «شاه وزارت جنگ ناکارآمد و ستاد ارتشی .... حتی ناکارآمد ایجاد کرده بود که همه ما جزئی از آن بودیم». یا وقتی رمزی عطایی فرمانده نیروی دریایی از هویدا مي‌پرسد، چرا از قدرت و اختیاراتش استفاده نمي‌کند، هویدا با شرمساری مي‌گوید، که او یک رئیس دفتری بیش نیست، باید به خاطر آلت دست قرار دادن همه وزرایش از ایشان معذرت خواست؟

* آیا وقتی دریابان رمزی عطایی نقل مي‌کند که: «مي‌دانید وزیران مستقیم پیش شاه مي‌رفتند. من هم در مقام فرمانده نیروی دریایی کارهایم را مستقیم پیش شاه مي‌بردم. معاونان وزارتخانه نیز کارهایشان را مستقیماً پیش شاه مي‌بردند. در نتیجه نخست وزیر دور زده مي‌شد، رئیس ستاد مشترک دور زده مي‌شد. سلسله مراتب در ایران به هیچوجه رعایت نمي‌شد». به خاطر این همه خودکامگی باید از ایشان معذرت خواست؟

* آیا در سال 1348 در بحبوحه تنش و بحران میان ایران و عراق و اختلاف بر سر آبراهه شط العرب، ارتشبد جم که رئیس ستاد ارتش بود شایعه‌ای مي‌شنود که اولتیماتومی از سوی عراق صادر شده و به وزارت خارجه رسیده است. نخست وزیر از این اولتیماتوم بی‌خبر نگه داشته شد. چون وزیر خارجه گزارشات خود را مستقیم به شاه می‌داد و شاه در آن زمان سرگرم دیداری در تونس بود. به خاطر رابطه دوستی میان جم و زاهدی بود، جم با خبر می‌شود. ارتشبد جم خبر را نزد نخست وزیر می‌برد، در این موقع جم با مشورت نخست وزیر آماده باش می‌دهند. هنگام بازگشت شاه به ایران نخست وزیر از جم مي‌‌پرسد، آیا چمدان‌هایش را برای رفتن به زندان بسته است یا نه؟ چون بدون تماس با شاه در تونس سر به خود آن تصمیمات را گرفته‌اند؟ به نظر شما باید به خاطر این همه تمرکز قدرت در دست یک تن از ایشان معذرت خواست؟

* یا وقتی آنتونی پارسونز نقل مي‌‌کند که هویدا در پاسخ فردی که از شاه به عنوان فرد اول مملکت یاد کرده است، گفت: «مگر ما شخص دومی هم در این مملکت داریم که شما از شاهنشاه به عنوان شخص اول نام مي‌‌برید؟ همه ما مطیع و فرمانبر اعلیحضرت هستیم و شخص دومی در این مملکت وجود ندارد»، باید به خاطر این همه خودکامگی و فرعونیت از ایشان معذرت خواست؟

* آیا به خاطر اینکه در روزنامه لوموند نوشت، "محمد رضا شاه پهلوی علاقه جنون‌آمیزی به تانک داشت" و سفیر آمریکا نقل می‌کند که "ایشان یعنی محمد رضا شاه باید جنگ افزاردرمانی خفیفی شود". یا وقتی وقتی اسدالله علم در خاطراتش می‌گوید: "شاه به سفیر آمریکا گفته بود، من بودجه دفاعی مملکتم را تأمین مي‌‌کنم حتی اگر به قیمت گرسنگی مردم باشد"، به خاطر این نگاه ایشان باید معذرت خواست؟ در حقیقت محمد رضا پهلوی نقش یک پرنده اسطوره‌ای را بازی می‌کرد، با ضعیف کردن و آلت‌دست کردن همه اطرافیان و نهادها، نقش همه را یک تنه پُر می‌کرد.



Copyright© 1998 - 2025 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy