Monday, Feb 17, 2025

صفحه نخست » رهبریِ پوپولیستی یا رهبری آگاهانه، نیکروز اعظمی

Nikrooz_Azami_4.jpgاین مقاله بر اساسی سخنی از آقای رضا پهلوی تنظیم شده است

در آستانه‌ی آغاز شورش شیعی ۲۲ بهمن ۵۷، ایران در نقطه‌ای ایستاده بود که سرنوشت آن نه در امتداد روند "ملت شدن"، بلکه در مسیر بازگشت به "امت" رقم خورد؛ جامعه‌ای که می‌توانست به یک کل منسجم ملی بدل شود، در عوض به "شبه‌جامعه"‌ای فروکاسته شد که در آن، همان میزان از پیوندهای مدنی جای خود را به ساختاری توده‌وار و هیجانی داد. در چنین وضعیتی، رهبری خمینی برخلاف آنچه که لازمه‌ی شکل‌گیری یک ملت است، نیازی به همبستگی آگاهانه و خودآگاه ایرانیان نداشت، بلکه بر موج توده‌گرایی و احساسات عمومی سوار شد. درحالی‌که تمامی احزاب و گروه‌ها، آگاهانه یا ناآگاهانه، خود را در خدمت اقتدار او قرار دادند.

اما تفاوتی بنیادین میان "رهبری پوپولیستی" و "رهبری آگاهانه" وجود دارد. رهبری پوپولیستی، برخاسته از هیجانات و مطالبات زودگذر توده‌ها، در پی جذب و هدایت آن‌ها بدون پرورش خودآگاهی جمعی است؛ در چنین رهبری‌ای، توده‌ها در خدمت رهبر قرار می‌گیرند، نه رهبر در خدمت آن‌ها. در مقابل، رهبری آگاهانه از درون یک همبستگی فراگیر و فرآیند تطور درونی گروه‌ها شکل می‌گیرد؛ این نوع رهبری نه بر شوق توده‌وار، بلکه بر آگاهی، مشارکت و پویایی فکری جامعه استوار است. در این حالت، رهبر نه فرمانروای توده‌ها، بلکه خادم یک انسجام ملی است که در بستر عقلانیت و خودآگاهی تاریخی شکل گرفته است.

آنچه در سال ۵۷ رخ داد، دقیقاً مصداق همان رهبری پوپولیستی بود که از شکاف‌های اجتماعی و بحران‌های هویتی بهره برد و جامعه را از مسیر ملت شدن منحرف ساخت؛ شورشی که نه برآمده از یک بلوغ اجتماعی، بلکه برخاسته از هیجان توده‌وار بود، و نتیجه‌ی آن نه تداوم روند ملت شدن بلکه شکل‌گیری ساختاری امت‌گونه بود که به تدریج، خود را در هیئت یک "شبه‌جامعه" متجلی ساخت.

رضا پهلوی در کنفرانس مونیخ اظهار داشت که از هر فرد یا گروهی که برای سرنگونی حکومت دست به اتحاد بزند، پشتیبانی خواهد کرد، اما نباید انتظار داشت که او و تیمش مستقیماً در چنین تشکیلاتی قرار گیرند (نقل به معنی). این موضع‌گیری، در امتداد همان رویه‌ای است که پیش‌تر با خروج او از "همبستگی مهسایی" مشاهده شد: هر همبستگی که شکل بگیرد، رضا پهلوی و تیم او مسیر خود را در نقش "رهبری گذار"، مستقل از آن پیش خواهند برد.

چنین رویکردی در واقع بازتولید همان الگوی "رهبری پوپولیستی" است؛ الگویی که به جای برخاستن از دل یک همبستگی واقعی و تطور طبیعی نیروهای سیاسی، انتظار دارد تمامی جریان‌های سیاسی به گرد یک محور از پیش تعیین‌شده گرد آیند و به آن تمکین کنند. در حالی که در یک رهبری آگاهانه، رهبر از درون یک همبستگی شکل می‌گیرد و خود را خادم آن می‌داند، در رهبری پوپولیستی، همبستگی ابزاری در خدمت رهبر است. به همین دلیل، این نوع رهبری نه محصول یک انسجام ملی و مشارکت برابر نیروهای سیاسی، بلکه تلاشی برای هدایت آن‌ها به سمت یک مرکزیت از پیش تعریف‌شده است، که بیش از آنکه به همبستگی واقعی بینجامد، به بازتولید وابستگی و تمرکز قدرت در فرد یا یک گروه خاص منجر خواهد شد.

با توجه به اینکه تمام تیم، مشاوران، سخنگویان و هواداران رضا پهلوی، عمدتاً طرفدار حکومت پادشاهی و برخی حتی حامی سلطنت مطلقه هستند، و با در نظر گرفتن اینکه در شهر مونیخ، در شرایطی که هنوز نه واقعه‌ای قطعی رخ داده بود و نه مسیر آینده مشخص شده بود، شعار "کینگ رضا پهلوی" سر داده شد، و همچنین تغیر موضع رضا پهلوی پس از شکست "همبستگی مهسایی" می‌توان گفت که تکلیف تا حدودی روشن شده است: تشکیلاتی تحت عنوان "همبستگی"، که در عمل فاقد تشکیلات است.

از سوی دیگر، رضا پهلوی خود را دارای نفوذ اجتماعی و سیاسی می‌داند و بر این باور است که مردم او را به عنوان رهبر آینده صدا می‌زنند. اما پرسش اساسی این است: اگر پس از سرنگونی حکومت اسلامی، خلأ قدرت از طریق یک همبستگی بزرگ و واقعی پر نشود، آیا خطر استقرار یک دیکتاتوری دیگر وجود نخواهد داشت؟

من این وضعیت را "خطر" می‌نامم، زیرا اگر اکثریت مردم، بدون سازوکار مشخص و مشارکت گسترده‌ی نیروهای سیاسی، صرفاً از سر هیجان و در خلال اعتراضات، مستقیماً نام رضا پهلوی را فریاد بزنند، و او نیز بدون اتکا به یک همبستگی فراگیر و بدون اعتنا به سایر جریان‌های اپوزیسیون به قدرت برسد، در نهایت، حلقه‌ی اصلی قدرت او را همان مشاوران، نزدیکان و حامیان سرسخت پادشاهی تشکیل خواهند داد؛ افرادی که نه الزاماً نماینده‌ی تمام طیف‌های جامعه‌اند و نه لزوماً متعهد به یک نظام دموکراتیک فراتر از سلطنت.

در چنین شرایطی، به جای آنکه آینده‌ی ایران بر پایه‌ی یک اجماع ملی و سازوکاری مبتنی بر مشارکت گسترده بنا شود، ممکن است سرنوشت کشور به دست گروهی خاص رقم زده شود و همه را بسوی همبستگی با خود فرا بخواند، که در بهترین حالت، تنها دغدغه‌ی بازگرداندن یک نظم سلطنتی را دارند، بی‌آنکه ضرورتی برای پاسخ‌گویی به خواسته‌های متکثر جامعه احساس کنند. منظره همان منظره‌ی دوران خمینی است. یعنی چه؟ یعنی اینکه تمامی گروه‌ها و اتحادها باید در خدمت رهبری رضاپهلوی قرار بگیرند، تا او "رهبری دوران گذار" را پیش ببرد!!!

نیکروز اعظمی

*



Copyright© 1998 - 2025 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy