• چگونه یک افراط گرای حزبی کانون ایرانیان کویینزلند را به انزوا کشاند؟
هدف از نوشتن این مقاله:
تشویق نیروهای اپوزیسیون به همکاری با یکدیگر به کمک یک تجربه عینی
مقدمه:
مبارزه نفسگیر مردم ایران برای دستیابی به آزادی به مرحله حساس نهایی نزدیک شده است و همگان طلیعه رهایی را میبینند و واکنش هایی نشان میدهند. رهبر خودکامه نیروهایش را به رخ میکشد، بودجه دستگاههای امنیتی و انتظامی و تبلیغاتی خود را دیوانه وار افزایش میدهد، تعداد بیشتری را دستگیر و اعدام میکند تا در سایه وحشت چند روزی سقوط خود را به تعویق بیندازد. از طرف دیگر، مردم رنجدیده از هر فرصتی استفاده میکنند تا صدای اعتراض خود را بلندتر کنند، از درون راهروهای زندان گرفته تا میدانهای ورزشی، محوطه دانشگاهها و ایستگاههای مترو. اعتراضات مردم بسیار گسترده است و محدود به مناطق، مشاغل، گروه سنی، مذهبی و جنسیتی خاصی نیست و همین تنوع و گستردگی قوای انتظامی را به حالت آماده باش دائمی در آورده است. امروزه همه میدانند که رژیم خودکامه حاکم بر ایران خود را ملزم به رعایت هیچگونه قانون و ضابطه اخلاقی نمیداند و کوچکترین علاقهای به مردم، فرهنگ و خاک ایران ندارد و هر امتیازی را آشکارا یا مخفیانه به بیگانگان میدهد. سید علی خامنهای با اجرای سرسختانه سیاست "تفرقه بینداز و حکومت کن" بیش از سی سال است که بر اریکه قدرت مطلقه تکیه زده است و از هر روشی برای حذف رقبای خود و جلوگیری از تشکیل نهادهای مردمی استفاده کرده است و لزومی به تکرار آنها در اینجا نیست. بنابراین، مهمترین وظیفه اپوزیسیون در شرایط فعلی همکاری مسئولانه و هوشمندانه با یکدیگر است.
در این مقاله با تمرکز بر روی آنچه بر سر کانون ایرانیان کویینزلند آمد میتوانیم از تکرار آن در سایر شهرها جلوگیری کنیم و اجازه ندهیم اکسیژن بیشتری به ریههای رژیم فاسد خامنهای برسد.
تاریخچه مختصری از کانون ایرانیان کویینزلند:
کانون ایرانیان کویینزلند یکی از خوشنام ترین و با سابقه ترین نهادهایی است که مهاجران ایرانی در استرالیا تاسیس کردهاند. این مرکز در اواخر دهه هشتاد میلادی به همت جمع کوچکی از ایران دوستان و با کمک دولت فدرال استرالیا تشکیل شد و در طول دهههای گذشته و با افزایش تعداد مهاجران ایرانی توسعه چشمگیری یافته است.
از آنجایی که دولت فدرال استرالیا اصول سیاست چند فرهنگی را پذیرفته و دنبال میکند توجه خاصی به گروههای قومی کند و بر اساس ضوابط مدونی امکاناتی را در اختیار آنها قرار میدهد. کانون ایرانیان کویینزلند توسط هیات مدیرهای اداره میشود که از طرف اعضای مالی کانون برای مدت یک سال انتخاب میشوند. از مهم ترین فعالیتهای گذشته این کانون برگزاری جشنهای ملی بخصوص نوروز، چهارشنبه سوری و سیزده بدر، برگزاری جلسات فرهنگی از جمله شبهای شعر، شرکت در مسابقات ورزشی، تدارک یا همکاری در اجرای برنامههای تفریحی و هنری بوده است.
در سالهای دهه نود میلادی که تعداد قابل توجهی از دانشجویان بورسیهای در بریزبن، مرکز ایالت کویینزلند، تحصیل میکردند، نمایندگان رژیم جمهوری اسلامی حضوری پررنگ و علنی داشتند. آنها دانشجویان بورسیهای را مجبور به رعایت ضوابط ظاهری و شرکت در مراسم مذهبی میکردند و از آنها میخواستند که از جامعه ایرانیان کویینزلند فاصله بگیرند و در جشنهای ملی حضور پیدا نکنند.
با شروع جنبش سبز، ایرانیان کویینزلند هم دست به حرکتهای اعتراضی مفصلی زدند و کانون ایرانیان کویینزلند تسهیل کننده اصلی این اعتراضات بود. مجوزهای لازم برای تجمعها و راهپیماییها توسط هیات مدیره کانون گرفته میشد، پلاکاردها و بنرها با کمک کانون تهیه و نگهداری میشد، و دعوت از سیاستمداران و نمایندگان مجلس نیز توسط کانون انجام میشد.
پس از سرکوب جنبش سبز در داخل، مقامات رژیم سرکوبگر تصمیم گرفتند که مدیریت کانون را به چنگ آورند زیرا متوجه شده بودند که ادامه سیاستهای قبلی و برگزاری مراسم مذهبی و عزاداری ممکن نیست. در این مرحله، تازه واردانی به عضویت کانون درآمدند که سر و وضعی غیر مذهبی داشتند و بیشترشان جوانانی تحصیل کرده بودند که به عنوان مهاجر متخصص ویزای ورود گرفته بودند. این گروه به سرعت مدیریت کانون را بعهده گرفته گرفتند و تمام تلاش خود را صرف برگزاری جشن نوروز بصورت مجلل و در گرانترین سالنهای شهر کردند، اصرار داشتند که از خوانندگان معروف ساکن آمریکا برای برنامهها استفاده کنند و اجازه ندهند که از امکانات کانون برای حمایت از اعتراضات مردم ایران استفاده شود. این گروه با زیرکی ادعا میکردند که اساسنامه کانون اجازه فعالیت اجتماعی و سیاسی را به آنها نمیدهد در حالیکه همه میدانستند که چنین نبود. یکی از افراد همین گروه که مدتی هم سرپرست کانون ایرانیان کویینزلند بود، سالها است که رییس حوزه رای گیری جمهوری اسلامی در بریزبن است و در آخرین انتخابات ریاست جمهوری، تیرماه ۱۴۰۳، از داخل حوزه خارج شد و به تظاهرکنندگان توهین کرد، هم کلامی و هم با نشان دادن انگشتان دست. همین شخص سالها قبل و در زمان مدیریتش بر کانون با صحنه سازی، پلیس را به خانه یکی از متخصصان خوشنام کشاند تا دستگاههای صوتی مسروقه متعلق به کانون را از اتومبیل وی خارج کنند. در ضمن ناپدید کردن طومار سبزی که قرار بود به پاریس فرستاده شود تا به همراه طومار سایر شهرها از برج ایفل آویزان شود توسط افراد همین گروه انجام شد. طوماری که حاوی چند صد اسم و امضا بود.
با شروع و اوج گرفتن انقلاب زن، زندگی، آزادی خیابانها و میادین بسیاری از شهرهای جهان شاهد برگزاری اعتراضات ایرانیان بر علیه رژیم جنایتکار سید علی خامنهای بود و گزارشهای مفصل و متعددی از این فعالیتها تولید و منتشر شده است که بخوبی نشان دهنده نفرت مردم ایران از رژیم موجود میباشند. در بریزبن هم ما از نزدیک ناظر این حرکات اعتراضی بودیم که بیش از یک سال ادامه داشت. در بزرگترین راهپیمایی این دوران، بر اساس تخمین پلیس کویینزلند، در حدود پنج هزار نفر شرکت کردند که با انظباط و هماهنگی چشمگیری از خیابانهای مرکزی شهر عبور کردند و در پایان خواستار سرنگونی رژیم کنونی شدند. ایرانیان کویینزلند از مسئولین کانون انتظار داشتند که به روال جنبش سبز نقش فعالی در برگزاری اعتراضات داشته باشد اما آنها رغبتی به این کار نشان ندادند و سنگ اندازی کردند.
کم کم ماهیت هیات مدیره قبلی کانون بر مردم آشکار شد و گروه بزرگی خواستار برگزاری انتخابات زودرس شدند و در نتیجه گروه جدیدی بر سر کار آمدند، در دی ماه ۱۴۰۱، کسانی که چهرههای جدیدی بودند و در انقلاب مهسا فعالیت زیادی کرده بودند. از جمله این افراد، هیات مدیره جدید کانون، جوانی بود که گرایشهای سیاسی خود را آشکار نکرده بود ولی پس از سفری به اروپا و شرکت در جلسات حزبی رفتار افراطی خود را آغاز کرد و به شخصیتی تمامیت خواه مبدل گشت. پس از آن ایشان از هر فرصتی برای حذف دیگران و عضوگیری برای حزب ایران نوین استفاده کرده است. از تجمعات اعتراضی فیلم میگیرد و آنها را برای شبکه خاصی میفرستد و شرکت کنندگان را اعضا و یا هواداران حزب خود معرفی میکند. در برگزاری اولین سالگرد انقلاب مهسا، ایشان بر خلاف تعهد اخلاقی و قانونی اعضای هیات مدیره کانون، بزرگترین ضربه را بر پیکر جامعه ایرانیان کویینزلند وارد کرد و فقط بنرها و پوسترهای شخص مورد نظرش را توزیع کرد و موجب شکایتها و برخوردهای فراوانی شد. ایشان ایرانیان استانهای مرزی را تجزیه طلب میخواند، منتقدین را کمونیست و چپ مینامد، و مسن ترها را پنجاه و هفتی. تاکنون تذکرات دوستانه و بحثهای منطقی با ایشان به جایی نرسیده و حاصل آن انزاوی غم انگیز فعلی کانون است. کانونی که روزی میتوانست صدها نفر را دور هم جمع کند اینک نمیتواند حتی بیست نفر را به محوطه کانون بکشاند.
چه درسی از این تجربه تلخ میتوان گرفت؟
همان چیزی را که در کتابهای ابتدایی خوانده بودیم، همان راهی را که پدر پیری به فرزندانش نشان داد، اتحاد. یادتان هست که او برای شکستن دستهای از چوبها، نخست طناب دور آنها را باز کرد و سپس هر کدام را به آسانی شکست.
تمامیت خواهی را کنار بگذاریم و تنوع آرا و سلیقهها را بپذیریم.
مهران رفیعی
*