امروز اگر مصدق زنده بود، نمیگفت با ترامپ مذاکره کنید. برعکس، احتمالا میگفت: شما حق ندارید از جانب ملت ایران با هیچکس مذاکره کنید!
امیر طاهری - ایندیپندنت فارسی
«آیا نگران ایران هستید؟» این پرسشی است که خبرگزاری دولت جمهوری اسلامی در یکسری مصاحبه با شخصیتهای رژیم مطرح کرده است. نخستین شخصیت در این سری دکتر سید کمالالدین خرازی، وزیر خارجه اسبق و یکی از فلاسفه نظام خمینیگرا، است که نگرانی خود را چنین بیان میکند: چطور میتوانیم ایرانیت، اسلامیت، شیعیت و جمهوریت را هماهنگ کنیم؟
البته پاسخ این سوال برای مردم ایران روشن است: چهار عنصر یادشده در تضاد با یکدیگرند و اگر در تضاد نبودند، نیازی به تجزیه و تحلیلشان نمیبود. از این گذشته، جامعهای که با چنین چالشی روبرو است، در واقع به چهارراه چهکنم رسیده است. جمهوری اسلامی پس از نزدیک به نیم قرن هنوز نمیداند چه ترکیبی از آن چهار عنصر را عرضه کند.
این سرگردانی و سرگشتگی در دامنه وسیعترش نماینده اعتراف گردانندگان رژیم خمینیگرا به شکست فرابردی تجربهای است که آیتالله روحالله خمینی و یارانش بر اساس آمیزهای از دروغ، خدعه، خرافه و نادانی بر ملت ما تحمیل کردند. نتیجه این سرگشتگی جستجو برای راهی برای خروج از بنبست تاریخی جمهوری اسلامی است. در هفتههای اخیر، دستگاه تبلیغاتی رژیم تلویحا پذیرفته است که ادامه وضع موجود اگر ناممکن نباشد، بسیار دشوار است. به همین سبب، کوششهایی برای خروج از این بحران آغاز شده است. امروز دیگر کلیشههای مربوط به ساختن جامعه آرمانی بر اساس نامههای حضرت علی به مالک اشتر سخنرانیهای «امام» راحل و تعلیمات «ولی امر مسلمین جهان» بیشتر شوخیهای تلخی هستند تا برنامههای سیاسی جدی.
آیتلله علی خامنهای مدام تاکید میکنند که «میخواهند وضع گذشته (یعنی دوران پادشاهی مشروطه) را برگردانند». توصیه او مبارزه با الگوی پادشاهی پهلوی استــ توصیهای که تلویحا شکست نیمقرن تلاش برای زدودن خاطره مشروطیت را میپذیرد. حمله به پهلوی در سخنرانیهای اخیر «رهبر عالیقدر» جای حمله به «شیطان بزرگ» و «غده صهیونیستی» را گرفته است.
خوب، اگر پهلوی الگوی موردعلاقه بسیاری از ایرانیان نیست، چه الگویی را میتوان در برابر آن علم کرد؟ «امام راحل» که روزی الگوی انسان کامل عرضه میشد، امروز شبحی است در حال محو شدن. در یکی از سخنرانیهای هفته پیش خود، آقای خامنهای میرزا تقی خان امیرکبیر را بهعنوان یک الگوی خوب حکمرانی معرفی کرد و گفت: امیرکبیر فقط سه سال حکومت کرد، اما کارهای بزرگی انجام داد.
یک دلیل این ستایش از صدراعظم طاغوت قاجار شاید این است که امیرکبیر، مانند خود آقای خامنهای، از رجال روسوفیل ایران بود و در عین حال از فرانسه نیز، از طریق مذاکرات، کمک میگرفت.
خبرگزاری دولتی ایرنا یکی دیگر از رجال دوران قاجار یعنی قائم مقام الملک فراهانی را بهعنوان الگوی آرمانی حکومت در کنار امیرکبیر قرار میدهد. فراهانی البته به گروه رجال انگلوفیل تعلق داشت و بدینسان بزرگنمایی او به وسیله جناح آمریکوفیل نظام کنونی شگفتآور نیست. آنچه مهم است دور زدن دوران پهلوی است. محمدعلی فروغی احمد قوام و امیرعباس هویدا نباید بهعنوان الگوی حکمرانان قابلاحترام عرضه شوند، زیرا هر سه در دوران پهلوی خدمت میکردند.
اما در هفتهای که گذشت، یکی از رجال دوران پهلوی در مقام الگو قرار گرفت: دکتر محمد مصدق که در پادشاهی محمدرضا شاه، دو بار به نخستوزیری رسید.
مطالب بیشتر در سایت ایندیپندنت فارسی
مصدق مانند امیرکبیر و قائم مقام جزو اشراف قاجار بود و مانند آنها تنها مدت کوتاهی در مقام صدارت قرار داشت. امروز اما او به عنوان یک «قهرمان» نظام خمینیگرا معرفی میشود. هفته گذشته یک سمینار دوروزه در تجلیل دکتر مصدق برگزار شد. با این کوشش که او را خواستار مذاکره با دونالد ترامپ معرفی میکنند. یکی از استادان دانشگاه شرکتکننده در سمینار تاکید کرد: اگر امروز مصدق بود حتما با آمریکا مذاکره میکرد.
مشکل اینجا است که تطهیر مصدق که نزدیک به نیم قرن هدف حملات ناجوانمردانه خمینیگرایان بوده است، آسان نیست. حتی امروز در حالی که نظام اجازه میدهد که در سالگرد مرگ مصدق سمینار برگزار شود، هنوز طرح بازگرداندن خیابانی که در آغاز انقلاب ۵۷ به نام او بود، عملی نشده است. اگر امروز تحسین از مصدق دیگر جرم و جنایت نیست، دلیل آن را باید در اختلافی که با او با محمدرضا شاه داشت، جستجو کرد.
امروز اگر خمینی را نمیتوان در برابر محمدرضا شاه قرار داد، شاید بتوان مصدق را در نقش چالشگر علیه پهلوی از نو زنده کرد.
برای این کار نخست باید نشان بدهیم که مصدق واقعا خادم اسلام بود. یکی از فلاسفه شرکتکننده در سمینار مدعی شد که: «مصدق متشرع بود و در تبعید هم برای انجام حج نیابتی هزینه کرد و همواره وجوه شرعی خود را تماما پرداخت میکرد. به نماز پایبند بود و رعایت اصول دین را میکرد».
مصدق در همان حال که مسلمان مومن و طرفدار مذاکره با آمریکا بود، به دنبال آزادی و دموکراسی نیز بود. یکی از فلاسفه شرکتکننده در سمینار میگوید: «با الگوی رضا شاه و محمدرضا شاه یعنی مشروطیت هیچگاه به آزادی و دموکراسی نخواهیم رسید.» (یعنی الان هم پس از نیم قرن حکومت خمینیگرایان نرسیدهایم) او میافزاید: «اگر ایران میخواهد آزاد و مستقل بشود، باید راه مصدق را دنبال کند.» (یعنی الان نه آزاد است و نه مستقل!)
در سمینار دو روزه درباره «خواستهای نسلهای جوان ایران» داد سخن داده شد. با پذیرفتن تلویحی این واقعیت که نظام کنونی توانایی برآوردن هیچ یک از آن خواستهها را ندارد.
پس چه باید کرد؟ توصیه سمینار این بود: «اگر بخواهیم امروز به جوان ایرانی پیشنهادی بدهیم، مصدق بهترین گزینه است که میتواند استقلال، آزادی و توسعه را تامین کند.»
جالب اینجا است که بیبیسی فارسی نیز در پژواک این ادعا در یک برنامه ویژه مصدق را «نخستوزیری که به طور دموکراتیک انتخاب شده بود» و «هنوز هم الگو است» معرفی میکند و از یاد میبرد که دولت بریتانیا همواره مدعی بود که دموکراسی هرگز در ایران وجود نداشت. برنامه بیبیسی در همان حال روحانیون شیعهــ بهویژه آیتالله کاشانی و آیتالله بهبهانیــ را بهعنوان دشمنان مصدق و اعضای «توطئه کودتای ۲۸ مرداد» معرفی میکند.
اما جالبترین بخش سمینار معرفی دوران کوتاه نخستوزیری مرحوم مصدق بهعنوان «فصلی درخشان» و «موفقیتآمیز» است. واقعیت این است که دکتر مصدق هنگام پذیرفتن پیشنهاد مجلس شورای ملی برای تشکیل هیئت وزرا اعلام کرد که برنامه او در دو بخش خلاصه میشود: اجرای قانون ملی شدن نفت و اصلاح قانون انتخابات.
البته میدانیم که مرحوم مصدق هیچ یک از آن دو برنامه را اجرا نکرد. اجرای قانون ملی شدن نفت به بنبست مذاکرات خورد و متوقف ماند. اصلاح قانون انتخابات نیز با انحلال مجلس، اجرای یک رفراندوم غیرقانونی و برگزاری انتخابات نیمبند، تعلیق به محال شد.
شرکتکنندگان در سمینار مصدق را «رهبری پاک و دور از فساد» خواندند و یادآور شدند که او هرگز در مقام استاندار، وزیر، نماینده مجلس و نخستوزیر حقوق نگرفت و حتی مسافرتهای اداری را با هزینه شخصی انجام میداد و پسرش را نیز از کوشش برای گرفتن پست دولتی منع کرد. (البته دکتر که زمیندار بزرگی بود، آنقدر ثروت داشت که نیازی به آب باریکه دولتی نداشته باشد. اما آیا فروغی یا هویدا که مالدار نبودند، میتوانستند مجانا برای دولت کار کنند؟)
اما عجیبترین ادعای سمینارچیها معرفی مصدق بهعنوان پیشاهنگ مبارزه با استعمار انگلیس بود. بدینسان دهها ملت استقلال و آزادی خود را مدیون مصدقاند.
فلاسفه شرکتکننده در سمینار فراموش میکنند که نخستین قیام علیه انگلیس در قرن چهاردهم میلادی رخ داد. هنگامی که رابرت بروس ارتش انگلیس را در نبرد بانوک برن (Battle of Bannockburn) شکست داد و استقلال اسکاتلند را اعلام کرد.
پس از آن قیام اهالی سه ایالت آمریکای شمالی در قرن هجدهم به رهبری جورج واشینگتن بود که به پایان استعمار انگلیس و تولد ایالات متحده انجامید.
در قرن بیستم، کشورهای شبهجزیره هند با رهبرانی مانند گاندی، نهرو و محمدعلی جناح سالها پیش از نخستوزیری کوتاهمدت مصدق به استقلال رسیدند. در برمه، رهبری استقلال را ژنرال آنگ سان بر عهده داشتند. هیچ یک از آنان حتی نام مصدق را نشنیده بودند. در عراق، رشید عالی گیلانی رهبر جنبش استقلالطلبانه بود. سوکارنو، پدر استقلال اندونزی، بود. پیش از آن در آمریکای لاتین، مستعمرات اسپانیا و پرتغال به رهبری مردانی مانند بولیوار و خوزه د سن مارتین و بنیتو خوارز استقلال خود را به دست آوردند. آن هم یک قرن پیش از آنکه مصدق از منزل خود در خیابان کاخ به امپراتوری خورشیدکلاه اعلان جنگ بدهد. ایمون دو والرا پدر استقلال ایرلند بود.
اگر جنبش جهانی ضداستعمار را که به پیدایش بیش از ۱۰۰ کشور مستقل منجر شد، مدیون مرحوم مصدق بدانیم، در واقع درباره صدها رهبر ملل دیگر و میلیونها مردم آنان ظلم کردهایم. سکو توره، کوامه نکرومه، پاتریس لومومبا، هوشی مین، محمد نجیب، جمال عبدالناصر، ادیب شیشکلی و ... خوب یا بد با اتکا به مردم خود علیه استعمار قیام کردند و کارهای درست و نادرست آنان را نمیتوان به حساب دکتر مصدق گذاشت.
نظام خمینیگرا که در طی دههها کوشید تا چهره تاریخی دکتر مصدق را سیاه کند، اکنون میکوشد تا زیر سایه او بخشی از مشروعیت از دست رفته خود را بازیابد. در این مسیر است که دستگاه تبلیغاتیــامنیتی آقای خامنهای اکنون مشغول ترسیم تصویری تازه از مصدق است، برای تبدیل او به یک دشمن مشروطه و مبلغ مشروعه که در عین حال، مذاکره با «شیطان بزرگ»ــ حتی با ریاست دونالد ترامپــ را توصیه میکند.
اما واقعیت این است که مرحوم مصدق یک رجل مشروطه ایران بود. در انقلاب مشروطه، مصدق جوان همراه با بسیاری از شاهزادگان دیگر در کنار مشروطهخواهان قرار گرفت. او بدون تردید هم از رضا شاه کبیر و هم از محمدرضا شاه دلگیر بود و شاید نمیتوانست پایان سلطنت دودمان خود یعنی قاجاریه را تحمل کندــ اما هیچ مدرکی وجود ندارد که او اقدامی علیه مشروطه و قانون اساسی آن انجام داد. در دادگاهی که او را محاکمه کرد، اتهام وارده اساسا تخطی از فرمان عزل او بود که مصدق مدعی بود فرمان را نه رد کرد و نه پذیرفت، زیرا نمیدانست آیا واقعا از سوی شاه توشیح شده است یا نه.
مصدق یک خطیب برجسته بود و با سخنرانیهای آتشین خود اعتماد به نفس را به بسیاری از ایرانیان بازگرداند و افسانه تسلط استعمار انگلیس را سوراخدار کرد. اما او بهعنوان نخستوزیر رکورد درخشانی به جای نگذاشت، زیرا در سمتی قرار گرفته بود که نیازمند مهارتهایی است که فروغی، قوام و هویدا داشتند، اما او نداشت.
سوءاستفاده از مصدق برای مشروعیت سازی یک نظام ورشکسته نهتنها عادلانه نیست، بلکه نتیجهای جز رسوایی بیشتر برای جمهوری اسلامی ندارد. مصدق، چه او را دوست بداریم، چه نداریم، در قلمرو ایرانیت قرار داشت. در حالی که «ولی امر مسلمین جهان» متعلق به اقلیمی دیگر است. امروز اگر مصدق زنده بود، نمیگفت با ترامپ مذاکره کنید. برعکس، احتمالا میگفت: شما حق ندارید از جانب ملت ایران با هیچکس مذاکره کنید!

سرقت "هالیوودی" مسلحانه از یک خانه در شهرک غرب تهران

نظام پهلوی تحت کنترل ساواک بود