چگونه من دهم پاسخ به نامه؟
که اشکم میچکد بر رویِ جامه
تلف کردم مجالِ گفتگو را
شکستم گردنِ هر چاره جو را
کنون درمانده و بس ناتوانم
ببارد آتشی هر دم به جانم
ز هر سو میپرد تیری به سویم
نمانده ذرهای از آبرویم
خطا کردم که کُشتم یارِ دیرین
ندیدم بعد از آن من خوابِ شیرین
از آن کاپشن به تن خیری ندیدم
ز دستش زجرِ کشداری کشیدم
حسن چون با من و بیتم در افتاد
جواب حیله را با حیلهای داد
رییسی را سپردم من صدرات
ولی ناگه بزد سازِ ولایت
غلامِ آخری گویا پزشک است
ولی تجویزِ او آبِ زرشک است
خدایا من دگر طاقت ندارم
که مرهم بر دلِ زارم گذارم
بکن رحمی بر این آلودهِ گرد
رها کن پیکرم از ناله و درد
مهران رفیعی
*