اینک بهاران میرسد، آواز شو، پرواز کن
روزی دگر چون میدمد شوری ز نو آغاز کن
بگشا گره از ابروان، گلخنده شو چون ارغوان
جامی بنوش از خَمر آن، شعرتری آواز کن
بنگر زمین زیبا شده، طرحی نوین پیدا شده
بید از جنون شیدا شده، همراهشان اعجاز کن
میبوس روی غنچه را، با دلربایی همنوا
سیراب شو تا انتها، اسرار دل ابراز کن
پرهیز از خواهش به چند، از غم چرا یابی گزند
آزاد از هر قید و بند، در رو به رؤیا باز کن
طناز چون شد یاسمن، بر سینهی سبز چمن
بی تاب شو در پیرهن، هر غمزه را طناز کن
شد نوبت شوری دگر،ای لاله زارانت به بر
سرخی کن و بر گِردِ سر، افشای صدها راز کن
از گفتگو پروا چرا؟ شعری ز بیتابی سرا
پر کن سپس پیمانه را، تا اوج خود پرواز کن
ویدا فرهودی
نوروز ۱۴۰۴