مرگ ستائی و مُرده پرستی نه فقط سُنتی ریشه دار، که پاره ای ازتجدد ماست.!
شیوا ارسطویی یکی از برجسته ترین زنان نویسنده و شاعر در سن 64 سالگی خودخواسته این جهانِ را وانهاد و رفت. دلیل و انگیزۀ "خود خواسته" گی این رخداد تراژیک را شیوا در یک جمله بیان کرده است:" انسان بودن در این شرایط مشکل است، زن بودن مشکل تر".
شیوا ارسطویی بیش از 12 اثر در عرصۀ داستان کوتاه، رمان و شعر خلق کرد(1)، و برای کارهایش جایزه ها گرفته است، او بی قرار و پُر شور عاشق انسان و صلح و به جِد روادار و دریا دل و فروتن بود(2). شور و شعورِ زندگی می نِمود این بانوی نویسنده و شاعر.
شیوا مُدرس و استاد آموزش داستان نویسی، سینماگر، امدادگرِ میدان جنگ، کنشگرمدنی و جنبش آزادیخوانۀ زنان، کنشگر و مبارزی در راهِ تحقق آزادی اندیشه و بیان و قلم، و ستیزه گرعلیه سانسور بود.
اندوه از دست دادن چنین بانوئی جانگداز است، تاسف اما در این نیز هست که پیش از مرگِ این بانو حتی منی که خودم را داستان نویس و اهل قلم می دانم او را به خوبی نمی شناختم، فقط دو اثر او را خوانده بودم و مختصری در باره اش می دانستم. پس از مرگش تازه دریافتم چه گنجینه ای از دست رفت. ستایش و قدردانی از او پس از رفتنش کار شایسته ای است اما پرسش تاریخی شده در سرزمینمان هنوز پا برجاست که چرا یک هزارم این حد و حجم از ستایش و قدرانی از او و معرفی آثار و خصائل شخصیتی او قبل از مرگش نوشته و مطرح نشد؟
باید رنج زندگی و زن بودن او را دراضطراب و انزوا و تنهایی خُرد می کرد، باید خودکشی می کرد، باید می مُرد تا دیده و شنیده می شد؟ (3)
****
1- شیوا ارسطویی - ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
2- نقد و بررسی رمان «ولی دیوانهوار...»- نوشته شیوا ارسطویی- راویون
گفتگو با دكتر مسعود نقره كار - Clyp3-