Monday, May 26, 2025

صفحه نخست » رد پای خون بر فرش قرمز، سپیده حجامی

Sepideh_Hajjami.jpgجشنواره کن، جایی برای درخشش هنر است، اما گاهی این درخشش آن‌قدر ساختگی و محاسبه‌شده است که بیشتر از آن‌که ستایش‌برانگیز باشد، خشم‌برانگیز می‌شود.

حضور سعید روستایی و تیمش روی فرش قرمز نمونه‌ای از همین تضاد عمیق و تلخ است؛ تضادی میان زیبایی تصنعی صحنه‌های جهانی و زخم‌های باز وطن.
در روزگاری نه‌چندان دور، ساخت فیلم بدون مجوز رسمی وزارت ارشاد جمهوری اسلامی تقریباً غیرممکن بود. بستن یک تیم کامل برای تولید فیلمی بدون مجوز--از نویسنده و کارگردان تا گریمور و تدارکات--کاری محال به نظر می‌رسید، چون کمتر کسی حاضر بود چنین ریسکی را بپذیرد. حالا اما، ورق برگشته است.
نسلی از فیلم‌سازان مستقل در ایران روییده‌اند که خارج از چارچوب‌های متحجرانه ارشاد، با جسارت فیلم می‌سازند--فیلم‌هایی چون کیک محبوب من، دانه انجیر معابد، هفت روز، آشیل، آیه‌های زمینی، پریا، شاهد و یک تصادف ساده، که بدون تریبون حکومتی، راه خود را به جشنواره‌های جهانی باز کرده‌اند. در این میان، کسانی چون سعید روستایی و تیمش، که همچنان در چهارچوب مجوزهای رسمی نظام فیلم می‌سازند، به اقلیتی محافظه‌کار تبدیل شده‌اند؛ اقلیتی که هنوز بازی در زمین جمهوری اسلامی را ترجیح می‌دهند.

سعید روستایی با فیلمی که زیر پرچم مجوزهای رسمی جمهوری اسلامی ساخته شده، حالا روی فرشی قدم می‌زند که قرار بود برای هنرمندان معترض، برای صدای بی‌صدای آزادی باشد. فیلمی با رعایت حجاب اجباری در تمام لحظاتش، در حالی به سینماگرانی تقدیم می‌شود که به‌خاطر مخالفت با همین حجاب تحمیلی ممنوع‌الکار شده‌اند. این تضاد، دیگر فقط پارادوکسی هنری نیست، بلکه بازی‌ای خطرناک با خون و رنج آدم‌هایی است که صدایشان در گلو خفه شد.
آنچه روی موهای پریناز ایزدیار در فرش قرمز، بود، نه «حجاب» بلکه نمادی از همان دوگانگی شرم‌آور است. تک‌پارچه‌هایی نمایشی که قرار است بگویند "ما آزادیم"، در حالی که در خیابان‌های ایران، دخترانی به‌خاطر نداشتن همین حجاب کتک می‌خورند، دستگیر می‌شوند، یا جانشان را از دست می‌دهند.
بازیگرانی که با حجاب من درآوردی روی فرش قرمز ظاهر می‌شوند، در واقع با زبان بی‌زبانی می‌گویند: ما همانیم که جمهوری اسلامی می‌خواهد نشان دهد. این تصویرسازی ساختگی، نه تنها حقیقت را تحریف می‌کند، بلکه به پروپاگاندای نظام کمک می‌کند: اینکه گویا همه‌چیز خوب است، که گویا زنان ایرانی آزادند، حتی روی فرش قرمز خارجی‌ها.
پوشش‌هایی که نه حجاب‌اند و نه بی‌حجابی؛ ابزاری‌اند برای بزک کردن چهره نظام در سطح بین‌الملل. اگر این نوع پوشش مورد پذیرش است، چرا در سریال‌ها و خیابان‌های ایران جرم محسوب می‌شود؟ چرا زنان ایران بابت همین مدل پوشش بازداشت و سرکوب می‌شوند؟
این پارادوکس آشکار را نمی‌توان پشت تکه‌پارچه‌ای روی مو یا پیام‌های نمادین پنهان کرد. این فرش قرمز، نه نماد افتخار که صحنه تطهیر یک حکومت جنایتکار است.
حکومتی که چهار دهه است می‌کشد و سرکوب می‌کند:
از کوی دانشگاه در ۷۸ تا جنبش سبز ۸۸،
از دی ۹۶ تا آبان ۹۸،
از متروپل و پلاسکو تا سانچی،
از جان‌های عزیزی که به چوبه دار سپرده شد، تا ساقط‌کردن هواپیمای اوکراینی تا گلوله‌هایی که در جنبش «زن، زندگی، آزادی» بر قلب جوانان شلیک شد.
فراموش نمی‌کنیم خون‌هایی را که به جای جاری شدن در رگ‌های زندگی، زیر فرش قرمز جشنواره‌ها دفن می‌شوند.
سینما جایی برای تطهیر نیست. هنر، زبان مردم است، نه زبان قدرت. فرش قرمز جایی برای نمایش سازش و محافظه‌کاری نیست، و میان ما و این فرش‌های سرخِ بزک‌شده، دریایی از خون است.


Copyright© 1998 - 2025 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy