تأسیس حکومت اسلامی بر سه اصل استوار بود: "نابودی اسرائیل"، "صدور انقلاب اسلامی"، و سرکوب مخالفان داخلی. این سه محور در عمل به معنای تحمیل یک "وضعیت جنگی" دائمی بر کشور بود؛ وضعیتی که از همان آغاز، نه انتخابی اضطراری، بلکه بخشی از هویت و راهبرد اصلی نظام بود.
در طول ۴۷ سال گذشته، حکومت اسلامی با همین ابزار وارد میدان نظامیگری و تقابل شد؛ با تشکیل گروههای نیابتی در کشورهای مسلمان منطقه، زمینه را برای اجرای پروژهی "نابودی اسرائیل"فراهم ساخت.
در این میان، "نخبگان" سرسپرده در دوگانهی "بد و بدتر"، که همیشه در چارچوب همین دوگانه حکومتی تحلیل سیاسی ارائه می کردند، هرگز نخواستند بفهمند که حالت جنگی حاکم بر ایران، محصول ماهیت ایدئولوژیک نظام بود، نه یک رویداد تصادفی یا واکنشی. چنین شرایطی دیر یا زود باید به درگیری نظامی مستقیم منجر میشد، و شد.
اکنون که این رویارویی آغاز و علنی شده، همان چهرههای همیشهاحساساتی، بار دیگر با شعارهای صلحطلبانه ظاهر شدهاند؛ در حالیکه چشم بر واقعیت بسته و حملهی اسرائیل را برجسته و محکوم میکنند، بیآنکه اشارهای به ریشهی اصلی بحران داشته باشند: ۴۷ سال حکومت وضعیت جنگی، که نهایتاً اسرائیل را به حمله تحریک و ترغیب کرد.
"وضعیت جنگی" که حکومت اسلامی طی ۴۷ سال با شعار "نابودی اسرائیل" در کشور حاکم کرده و نیز تشکیل شبه نظامی های نیابتی در همین راستا، نتیجه اش همین جنگ کنونی میان جمهوری اسلامی و نتانیاهو بوده است. صلح خواهان واقعی کسانی اند که نه جنگ بخواهند و نه "وضعیت جنگی" تحمیل شده از سوی حکومت اسلامی.
صلح زمانی معنا دارد که "وضعیت جنگی" در کشور حاکم نباشد؛ وضعیتی که جمهوری اسلامی در طول ۴۷ سال گذشته، همچون شمشیر داموکلس بر سر مردم ایران نگاه داشته تا هر نوع صدایی را در نطفه خفه کند.
جنگ میان نتانیاهو و جمهوری اسلامی محصول همین "وضعیت جنگی" تحمیل شده جمهوری اسلامی است. صلح خواهان باید برای تغییر این "وضعیت" بکوشند. چرا که تا زمانی که این وضعیت (یعنی قدرت جمهوری اسلامی) پابرجاست، هم "وضعیت جنگی"، هم خطر جنگ و هم سرکوب، زندان و اعدام، ادامه خواهد یافت.

سخنی با ملت بزرگ ایران، بهرام فرخی

نه به جنگ! نه به جمهوری اسلامی، بابک خطی