Thursday, Jun 26, 2025

صفحه نخست » چرا دکتر سروش را دوست داشتم؛ چرا از او متنفرم؛ ف. م. سخن

IMG_1618.jpegدلیل نوشتن این مطلب توهین سروش به شاهزاده رضا پهلوی نیست. به این توهین زشت و منزجر کننده به وقت خود جواب می دهم.

راست اش را بگویم از دکتر سروش متنفرم. اصولا از «همه»ی «نواندیشان دینی» که وجه تفکراتیِ «اصلاح طلبان حکومتی» هستند متنفرم.

لابد خواهید گفت این کلمه ی «همه» مساله ساز است و همه را به یک چوب راندن شرط عقل نیست. در این یک مورد به نظرم شرط عقل است چنان که توضیح خواهم داد.

ابتدا بگویم چرا سروش و دنبالچه های نو اندیش دینی او را دوست داشتم و وجود آن ها را برای جامعه لازم می دانستم. و چرا این دوست داشتن قلبی نبود. نفرت من از این دار و دسته قلبی بود و هست ولی به یک دلیل آن را بیان نکردم و بعد از این هم سعی می کنم آن را بیان نکنم یا کمتر بیان کنم.

شما فیلم های مختلف بمباران ها را در ده دوازده روز اخیر مشاهده کردید. در این فیلم ها کدام نکته به نظر شما جالب آمد؟

نکته جالب برای من این بود که وقتی بمب در نزدیکی کسی منفجر می شد یا تخریب بزرگی مشاهده می شد، آن کس یا شخص ناظر که وحشت زده و متعجب بود پیش از دادن خبر، با فریاد یا با صدایی لرزان می گفت: «یا ابَلفضل»! «یا فاطمه ی زهرا»! و یاهای مذهبی دیگر.

واقعیت این است که جامعه ی ما جامعه ای مذهبی ست و مذهب با تار و پود مردم حتی مدرن ترین آن ها عجین شده است.

من سال هاست که سعی می کنم افکار «شخصی» خودم و پسند و ناپسند از نظر خودم را با «سیاست» که مردم بسیاری را زیر اثر خود دارد قاطی «نکنم» و صلاح جامعه را با ذهنیت خود در نیامیزم و هر آن چه جامعه ی ما را «یک درجه بهتر» می کند بپذیرم تا نوبت به تغییر اساسی و درجات بیشتر بهتر شدن برسد.

به همین خاطر وجود نواندیشان دینی امثال سروش و قبل از او شریعتی را لازم می دانستم و می دانم چون این گروه می توانند ذهنیت آغشته به مذهبِ لامصب اسلام را یک درجه به سمت «انسانی» شدن ببرند.

تمام حرف من و درد من همین است بنابراین می توانم در عین «نفرت» قلبی و شخصی، نو اندیشان دینی را دوست داشته باشم چون برای اکثریت جامعه ی جوان معتقد به این دین سراسر جنایت و آدمکشی که انسان در آن هیچ آزادی و حقی جز قبول این دین و پرستیدن بت های انسانی آن بدون هیچ پرسش و اندیشه ای ندارد لازم می دانم.

صرف نظر از یاوه بودن اندیشه های مثلا نو ی اینان و حتی اس و اساس دین اسلام و باورهای آن ها و در نتیجه سخنان و نوشته هایشان، یک سری خصائل و رفتار های مشابه هم در این ها دیده می شود که باعث منفور شدن بیش از بیش آن ها از نظر من می شود. مثلا اگر دقت کنید موقع حرف زدن کسی اصلا به او توجه ندارند و جواب و نظر شان همیشه در آستین شان است. اصلا به مخالف فکری غیر از کسانی که از دار و دسته ی خودشان باشد جواب نمی دهند. از مخالفان فکری واقعی و اساسی شان نفرت دارند و آن ها را آدم حساب نمی کنند و دانایی را تنها در اختیار خود می دانند.

اگر سروش و امثال او نو اندیشی دینی را در سیاست به صورت مستقیم داخل نمی کردند و پدیده ی معیوبی به نام «اصلاح طلب سیاسی» به وجود نمی آوردند، گند افکار آن ها بیرون نمی زد چنان که گند افکار آخوندها تا زمانی که سیاسی و صاحب قدرت نشده بودند بیرون نزده بود.

یهود ستیزی، نفرت از یهودیان، اسراییل ستیزی، نفرت از اسراییل، ستیز با هر که پادشاهی خواه یا سلطنت طلب است و نفرت از شاهزاده که واقعا و هزار با واقعا، نه با این دار و دسته کار داشته نه با آن ها مخالف بوده و نه حتی کلامی زشت یا حتی کلامی مخالف علیه آن ها به زبان آورده و... خصائل دیگر از این قبیل نفرت و انزجار مرا بر می انگیزد.

باز هم در این باره و کسان دیگری از این گروه نفرت انگیز و اشخاص رده دو و سه آن ها مثل صادق زیباکلام و علی افشاری و شرکا خواهم نوشت و حد دوستی با و نفرت از این جماعت را تا جایی که عقل من می رسد توضیح خواهم داد.



Copyright© 1998 - 2025 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy