Tuesday, Jul 1, 2025

صفحه نخست » توهم آزادی از دهانه‌ی موشک: افشاگری علیه مدافعان حمله نظامی به ایران، بهروز ورزنده

Behrouz_Varzandeh.jpgدر تاریخ معاصر ایران، بارها صدای خیانت در لباس آزادی‌خواهی طنین‌انداز شده است. نمونه آنان که برای نابودی یک استبداد، فرش قرمز زیر پای استعمار پهن کردند، در تاریخ فراوانند. امروز نیز بار دیگر با چنین پدیده‌ای روبه‌رو هستیم: کسانی که با چهره‌ای انقلابی، با ادبیاتی پرشور و با ادعای حمایت از مردم ایران، در عمل به زبان نیروهای متخاصم خارجی سخن می‌گویند.

ف.م. سخن، نمونه‌ی عریان و بی‌پرده‌ی این طیف است. او در نوشته‌ای که بیش از آنکه شجاعانه باشد، نشانه‌ی سردرگمی و توهم مطلق سیاسی است، از حمله اسرائیل و آمریکا به خاک ایران دفاع کرده، آن را ضروری و شرافتمندانه جلوه داده، و حتی خواهان ادامه آن شده است. این نوشته نه یک موضع سیاسی، که یک فاجعه اخلاقی و فکری است؛ نمونه‌ی بارزی از آن‌که چگونه نفرت از یک رژیم می‌تواند انسان را به دامان دشمنان مردم خودش بیندازد.

بمباران به‌جای براندازی؟ یا فقط معامله‌ بر سر منافع؟

ف.م. سخن با هیجان از بمباران اصفهان، فردو و نطنز توسط آمریکا و اسرائیل سخن می‌گوید. گویی صحنه‌ی فیلمی هیجان‌انگیز را روایت می‌کند، نه واقعیت تلخ تجاوز به حاکمیت ملی و نابودی ظرفیت‌های علمی و صنعتی کشور. او بدون ذره‌ای اندیشه، فراموش می‌کند که این بمباران‌ها نه برای نجات مردم، که برای برچیدن آن بخشی از توانایی‌های ایران بود که می‌توانست پایه‌ای برای تقویت زیرساخت‌های کشور در ایران آزاد و دموکرات آینده باشد.

اگر هدف این حملات، نجات مردم از استبداد بود، پس چرا همان لحظه که مراکز هسته‌ای منهدم شدند، مهاجمان با همان رژیم نکبت که گویا باید بَرَش میداشتند، پای میز مذاکره نشستند؟ این حقیقت تلخ را ف.م. سخن و همسویانش، به‌دلایل مشخص، هرگز توضیح نمی‌دهند، زیرا که پذیرفتن آن، درضمن به معنای پذیرش فریب خوردن و سرکار بودنشان است.

قیاس ایران با آلمان نازی، قیاسی است مع‌الفارق

نویسنده با قیاسی رسوا، حمله به ایران را با حمله متفقین به آلمان نازی مقایسه می‌کند و منتقدان را به دفاع از هیتلر متهم می‌سازد. این تلاش کودکانه برای مشروع‌سازی تجاوز نظامی است. ایرانِ امروز، هرچند با حکومتی سرکوبگر، فاسد و استبدادی روبه‌روست، اما نه کشوری اشغالگر است و نه در حال نسل‌کشی. قیاس آن با آلمان نازی، نه فقط دروغین است، بلکه توهینی آشکار به شعور عمومی و رنج مردم ایران نیز هست.

متفقین پس از شکست آلمان نازی در سال ۱۹۴۵، آن را اشغال و به چهار منطقه نفوذ تقسیم کردند (آمریکا، شوروی، بریتانیا و فرانسه). برلین نیز خود به چهار بخش تقسیم شد. و برای ده‌ها سال برآن حاکم بودند. آیا آزادی ما هم می‌بایستی مانند آزادی آلمان ولی تحت حاکمیت آمریکا و اسرائیل باشد؟ تجربه آلمان پس از نازیسم، تقسیم و اشغال بود؛ نه دموکراسی بلافاصله و نه رهایی واقعی.

در واقع، این همان الگوی آشنای پروپاگاندای جنگی‌ست. تبدیل دشمن سیاسی به موجودی مطلقاً شر، برای موجه‌سازی هر جنایتی علیه خاک آن کشور. اما هرچقدر رژیم جمهوری اسلامی جنایت‌کار و ضد انسانی باشد - که هست - این مجوزی برای دعوت دشمن به بمباران ایران نیست.

سرسپردگی، در پوشش آزادی‌خواهی

کسی که حمله نظامی خارجی به کشورش را تحسین می‌کند، دیگر یک مخالف سیاسی نیست؛ بلکه آلت دست قدرت‌های متخاصم است. وقتی ف.م. سخن می‌نویسد:

«هر کس که در این خاک، با این اژدها بجنگد، قدمش روی چشمان من است...»

او عملاً خاک ایران را میدان رقابت قدرت‌ها کرده، و مردم را قربانی تصفیه‌حساب‌های ژئوپلیتیک می‌خواهد. این موضع، دقیقاً نقطه مقابل استقلال‌خواهی، ملی‌گرایی، یا حتی آزادی‌خواهی‌ست. نام این، سرسپردگی مطلق است.

این همان موضعی است که مسعود رجوی در اتحاد با صدام حسین داشت. او هم معتقد بود هرکس که در جنگ او با رژیم خمینی به او کمک کند، قدمش روی چشم است. او هم همانند سلطنت‌طلبان امروز دستش در دست دشمن بود.

همکاری با دشمن، در رؤیای حکومت فردا

ف.م. سخن، در تخیل خود، حمله اسرائیل را مقدمه‌ای برای سقوط رژیم و پیدایش حکومتی نوین - البته با حضور جریان‌های همسو با او، - می‌بیند. اما آن‌چه تجربه‌ی عراق، لیبی، سوریه و افغانستان نشان داده، این است که جنگ خارجی، نه به دموکراسی، بلکه به هرج‌ومرج، اشغال، تجزیه و بازتولید خشونت می‌انجامد. حتی اگر جمهوری اسلامی سقوط کند، آن‌چه از دل آوار بیرون خواهد آمد، نه عدالت، که آشوب است؛ نه آزادی، که ویرانی.

دموکراسی را با موشک نمی‌آورند

آزادی و دموکراسی، اگر قرار باشد واقعی و ماندگار باشد، باید از دل اراده مردم خود ایران، از بطن جامعه مدنی، از آگاهی عمومی، و از مقاومت درونی علیه استبداد و سرکوب برآید. نه از حملات هوایی، نه از پیمان‌های پشت پرده، و نه از توپ و تانک بیگانگان.

هرچند مبارزه با جمهوری اسلامی دشوار، خطرناک و فرسایشی است، اما راهی جز آن نداریم. پناه بردن به بیگانه، نه تنها نوعی خیانت است، بلکه در نهایت، دشمنی تازه و خطرناک‌تر به‌جای دشمن فعلی خواهد نشاند.

نتیجه‌گیری: زبان دشمن را تکرار نکنید

ف.م. سخن، و جریان‌های همسو با او، صدای مردم نیستند؛ بلندگوی نقشه‌های بیگانه‌اند.
ادبیات آن‌ها، تبلیغات اسرائیلی است با لهجه فارسی. امیدشان، بر موشک آمریکایی و جنگنده‌ی اسرائیلی استوار است، نه بر مقاومت مردم. آن‌ها آماده‌اند خاک ایران ویران شود، اگر نتیجه‌اش نشستن بر صندلی قدرت باشد.

اما باید با صدای بلند گفت:
آزادی، از میان اجساد مردم، آوار خانه‌ها و بمباران کشور زاده نمی‌شود.
دموکراسی را نه با موشک، بلکه با اراده و فداکاری خودمان می‌سازیم؛
نه با همدستی با دشمن، بلکه با ایستادگی در برابر هر دو استبداد:
استبداد داخلی و تجاوز خارجی.



Copyright© 1998 - 2025 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy