
جنبشهای مدنی در ایران تاریخچهای طولانی و پرهزینه دارند. از انقلاب مشروطه تا خیزشهای مردمی در دهههای اخیر، ملت ایران همواره در پی تحقق عدالت، آزادی، برابری و حقوق انسانی بوده است. با این حال، در هر مقطع، فرصتطلبی سیاسی، سرکوب ساختاری، و فریب افکار عمومی با ساختن «اپوزیسیونهای کنترلشده» از سوی قدرتهای حاکم، راه بر تحقق این آرمانها بسته است. امروز، در شرایط پساجنگ ۱۲ روزه ایران و اسرائیل، جامعه مدنی ایران بار دیگر در بزنگاهی حساس قرار دارد؛ جایی که نه تنها با بحران مشروعیت سیاسی و اقتصادی داخلی روبروست، بلکه در سطح بینالمللی نیز در میان روایتهای جنگی، تهدیدات منطقهای، و افول سرمایه اجتماعی گم شده است.
۱. ریشههای جنبش مدنی ایران: از مشروطه تا انقلاب ۵۷
انقلاب مشروطه (۱۲۸۵ ه.ش) نخستین تبلور جنبش مدنی سازمانیافته در ایران بود. خواستههای آن نسل، ایجاد قانون، تحدید قدرت مطلقه و نهادینهکردن حاکمیت مردم بود. اما به تعبیر دکتر حسین بشیریه، «مشروطه در ایران زودتر از آن که بتواند ریشه بدواند، به تکرار استبداد ختم شد.» این نخستین تجربه تلخ جامعه مدنی ایران بود: آغاز با امید، پایان با سرکوب.
در دوران پهلوی، بهرغم مدرنسازی اقتصادی و اجتماعی، فضای سیاسی هرچه بیشتر به سوی سرکوب مخالفان و نابودی نهادهای مستقل حرکت کرد. در این دوره، مبارزان سیاسی ،از نیروهای ملیگرا تا مارکسیستها و مذهبیها ، هزینههای سنگینی دادند؛ از اعدام و زندان گرفته تا تبعید و ترور.
۲. انقلاب ۱۳۵۷ و مصادره جنبش توسط نیروهای اقتدارگرا
انقلاب ۵۷ حاصل ائتلاف متنوعی از نیروهای سیاسی، اجتماعی، مذهبی و فرهنگی بود؛ اما پس از پیروزی، همانگونه که گرامشی میگوید: «هر گسست تاریخی فرصتی است برای هژمونیطلبی نیروهایی که توان سازماندهی روایت غالب را دارند.» نیروهای مذهبی، با بهرهگیری از ساختار منسجم خود، بهسرعت دیگر نیروهای انقلابی را حذف کردند. جریانهایی که در مبارزه با رژیم پهلوی جانفشانی کرده بودند ، از فدائیان خلق تا مجاهدین، ملیگرایان، سوسیالیستها و حتی بسیاری از روحانیون منتقد - به حاشیه رانده شدند، سرکوب شدند یا به کلی از بین رفتند.
اینجا، به تعبیر هانا آرنت، ما با «انحصار حقیقت سیاسی» روبرو هستیم؛ جایی که تنها یک روایت مجاز است و دیگر صداها بهعنوان دشمن یا بیدین یا وابسته به بیگانه حذف میشوند.
۳. ساختار سرکوب و جعل اپوزیسیون
در دهههای پس از انقلاب، حکومت ایران نه تنها با سرکوب نهادهای مدنی و سیاسی مستقل، بلکه با ایجاد «اپوزیسیونهای کنترلشده» توانست جنبش مدنی را مهار کند. این پدیده که در ادبیات سیاسی با مفاهیمی چون «اپوزیسیون درباری» یا «اپوزیسیون همدست» شناخته میشود، عملاً سبب شد افکار عمومی از نیروهای اصیل فاصله بگیرد.
امروز نیز شاهد آن هستیم که حتی برخی چهرههای وابسته به حکومت سابق (نظام پهلوی) یا کسانی که در ساختار جمهوری اسلامی منافع و مقام داشتند، در نقش «منجی» ظاهر شدهاند. این همان چیزی است که دکتر حسین بشیریه آن را «بحران نمایندگی» در سیاست ایران مینامد: نبود نیروهایی که واقعاً نمایندهی مردم و ریشهدار در جامعه مدنی باشند.
۴. وضعیت کنونی جنبش مدنی پس از جنگ ۱۲ روزه
پس از جنگ اخیر میان ایران و اسرائیل، جامعه ایران در وضعیت پیچیدهتری قرار گرفته است. از یکسو، رژیم توانسته است با استفاده از فضای جنگی و ملیگرایانه، موجی از تبلیغات رسانهای را برای انحراف افکار عمومی به راه بیندازد. از سوی دیگر، جامعه خسته از جنگ، فقر، فساد و استبداد، در جستجوی راهی برای بیان نارضایتی است.
در چنین فضایی، جنبش مدنی واقعی ، متشکل از زنان، کارگران، معلمان، دانشجویان، بازنشستگان و اقلیتهای قومی و مذهبی ، با تهدیدهای امنیتی و انزوای رسانهای روبروست. نیروهای اصیل جنبش، فاقد دسترسی به تریبونهای جهانی و حتی در معرض تخریب از سوی «اپوزیسیونهای جعلی» هستند که در واقع، به نوعی بازیگران سناریوهای مهندسیشده رژیماند.
۵. راهحل چیست؟ از منظر نظریهپردازان سیاسی
• هانا آرنت باور داشت که سیاست زمانی زنده میشود که مردم در فضای عمومی بتوانند بدون ترس، آزادانه بحث کنند. در ایران، چنین فضایی هنوز وجود ندارد؛ اما شبکههای اجتماعی و رسانههای مستقل خارج از کشور نقش حیاتی در بازسازی این فضا ایفا میکنند.
• گرامشی بر اهمیت «روشنفکران ارگانیک» تأکید میکرد؛ افرادی که از دل طبقات فرودست برخاستهاند و نقش رهبری فرهنگی و سیاسی آنان را برعهده دارند. جنبش مدنی ایران نیازمند پرورش چنین رهبرانی است؛ نه سلبریتیهای تبعیدی یا چهرههای مصرفی رسانهای.
• کارل پوپر هشدار میداد که «جامعه باز» فقط با نقادی مداوم نهادهای قدرت شکل میگیرد. یکی از وظایف اصلی نیروهای دموکراسیخواه ایران، مقابله با اسطورهسازی از چهرهها (چه پهلوی، چه اصلاحطلب، چه نظامی) و بازسازی نهادهاست؛ نه تکیه بر نجاتبخشهای فردی.
• دکتر حسین بشیریه نیز بارها تاکید کرده که جامعه ایران دچار فقدان نهادمندی است. راه نجات جنبش مدنی، در بازسازی نهادهای مستقل، رسانههای آزاد، و شبکههای مردمی مقاومت و آگاهی است.
----------------------نتیجهگیری
جنبش مدنی ایران، بهرغم تمام سرکوبها، زنده است. تاریخ آن از مشروطه تا امروز، تاریخ مقاومت، شکست، بازسازی و تلاش برای تحقق آرمانهای مدنی است. با این حال، در عصر پساجنگ و بحران ژئوپلتیک، این جنبش نیازمند شفافیت، استقلال، نهادسازی و آگاهی تاریخی است تا بتواند بر فریبها، اپوزیسیونهای جعلی و سرکوب ساختاری غلبه کند.
فرصت امروز در گروی بازگشت به اصالتهای دیروز و ساخت آیندهای نو است؛ آیندهای که در آن، مردم نه موضوع سیاست، بلکه خود فاعل وخالق ان باشند
پارسا زندی (مشاورحقوقي)
مطلب قبلی...

اوضاع ما، مهدی استعدادی شاد

اوضاع ما، مهدی استعدادی شاد
مطلب بعدی...

همبستگی فلسفی با غزه، مسعود امیرخلیلی

همبستگی فلسفی با غزه، مسعود امیرخلیلی